فراز دیلی نوشت:پیمان جبلی، رییس صداوسیما در آخرین اظهاراتش گفته میپذیرد که مرجعیت این سازمان از دست رفته است. جبلی همچنین دوران بیرقیب دهه ۷۰ را، عصر طلایی صداوسیما عنوان کرده و گفته تلاش میکند تا به همان نقطه طلایی دست یابند.
در نگاه اول، از این اظهاراتِ اعترافگونه به نظر میرسد بالاخره مسوولی در این کشور پیدا شده که با پذیرش ضعفها، کمر به بهبود کارایی و اصلاح کارآمدی نهاد تحت ریاستش بسته است. عمر این امید اما با کمی تامل بیشتر و خواندن تمام گفتههای رییس سازمان صدا وسیما به پایان میرسید. ولع بازگشت به گذشته در هر صورت، تمایل ضدتوسعهای است و اگر بازگشت به دوران طلایی «بیرقیب» هم باشد که دیگر نور علی نور میشود! با بررسی فرایندهای سیاستگذاری سالهای اخیر در سازمان صداوسیما، اظهارات پیمان جبلی بیشتر یک هشدار خطر است تا نوید اصلاحپذیری.
همین دو ماه پیش بود که آقای جبلی، در مکاتبهای با رییس جمهوری گزارشهایی را از تخلف سامانه نمایش خانگی فیلیمو ارایه کرد و خواستار برخورد قانونی با این پلتفرم شد. باید گفت که این احساس خطر از سوی صداوسیما، در بدو تاسیس این سامانه نیز اتفاق افتاده بود. در مهرماه ۱۳۹۵، سازمان صدا و سیما از آپارات و فیلیمو شکایت کرد و در کمتر از ۲۴ ساعت کلیه اپلیکیشنهای مربوط به این دو سرویس از کافه بازار حذف شد. «محمود واعظی»، وزیر وقت ارتباطات و فناوری، از ریاست صداوسیما خواست که سعه صدر بیشتری داشته باشد. همه چیز اما در سعه صدر خلاصه نمیشد. اما شیطان، همواره در جزییات است: پلتفرم فیلیمو، در سال ۱۳۹۶ رشد ۵۸۱ درصدی را در تعداد کاربران تجربه کرد. این درحالی است که بر اساس گزارشهایی، تعداد مخاطبان صداوسیما با افت ۴۵درصدی در ۱۷ سال اخیر، در اسفندماه ۱۴۰۱، به کمترین میران خود در ۳۰ سال گذشته رسید.
لحظهای که دیوار انحصار ترک برداشت
سالهاست که خصلت انحصارگری در سازمان صداوسیما ریشه دوانده است. اختصاص بودجههای نجومی، حمایت بیچونوچرای مسوولان ادوار مختلف از این سازمان و همچنین تبدیل این رسانه به دستگاه تبلیغاتی و عقیدتی جریانی خاص، درخت انحصارگری صداوسیما را سالبهسال تنومندتر کرد. رواج فضای مجازی و رونق شبکههای اجتماعی اما اولین شکاف را روی این تنه قطور انداخت. ایجاد پلتفرمهای نمایش خانگی و شبکههای اجتماعی چندرسانهای نیز بعدها تهدید جدیتری برای مسوولان صداو سیما ایجاد کرد. تا جایی که اهرم انحصار را شکسته و اجازه انتخاب را به مخاطب هدیه داد. قدرت رقبا در جذب مخاطب به قدری افزایش یافته که حالا، رییس صدا و سیما در سودای بازگشت به روزهای بیرقیب است.
اینجا اما دو پرسش مهم خلق میشود: اول اینکه صداوسیما در سالهای اخیر، چه گامی برای سبقت از رقبایش و بازپسگیری مرجعیت رسانهای خود برداشته است؟ دوم اینکه به فرض حذف رقبا یا پیروزی در رقابت با آنها، سازمان صداوسیما چطور میتواند همچنان با پیشبرد اهداف جریانی خاص در کشور، در حفظ مخاطبهای بازپسگرفتهشده بکوشد؟
اصلاح ساختاری نه! سر بریدن رقبا آری!
پاسخ به پرسش نخست روشن است. کافی است نگاهی کوتاه به سیاستهای قهری و حذفی این سازمان در سالهای اخیر بیندازید. حذف برنامههای پرمخاطب، ممنوعالکار کردن چهرههای پرطرفدار و تحویل صندلیهاشان به نوچهرههای جویای نام، سانسور، سوگیریهای اغراقآمیز، تولید محتوا برای قشر خاص، ایدئولوژیزه کردن محتوا، پافشاری بر انحصار فرکانس، برکشیدن شمشیر عناد روی رقبا و تبدیل شبکههای انحصاری تلویزیون به بوق تبلیغاتی افراد و جریانخاص، همه و همه، نشان از این است که مدیران رسانه ملی هیچ تمایلی برای جذب مخاطب از طریق اصلاح در سیاستگذاری و یا بهبود کیفیت و پیروزی در رقابتی سالم با رقبا نداشته و ندارد. در واقع، گلایهی از بین رفتن مرجعیت و رویای بازگشت به دوران بیرقیب صداوسیما درست چندماه پس از پخش اعترافات اجباری یک خانم در این رسانه، پیام واضحی مخابره میکند: بازگشت به نقطه طلایی برای آقایان، تنها با سر بریدن رقبا امکانپذیر و لاغیر!
در پاسخ به پرسش دوم اما، اشاره به نقاط عطفی در محتوای تولیدی رسانه ملی شاید خالی از فایده نباشد. در جریان اعتراضات اخیر در کشور، مناظرههایی در شبکه ۴ سیما پخش میشد که در عین برانگیختن تعجب بسیاری از مخاطبان، عدهی قابل توجهی را نیز پای تماشای این برنامهها نشاند. این تغییر رویه ناگهانی در اوج اعتراضات خیابانی، شاید به اقتضای زمان رخ داد و شاید در بهترین حالت، یک آزمون و خطا بود. فارغ از اینها اما نشان داد که حتی تغییری کوچک و مقطعی در شبکهای نسبتا کممخاطب، میتواند به احیای مرجعیت و بازپسگیری مخاطب منتهی شود. آنچه واضح است اما این است که ساختار سازمان صداوسیما و تلاش بیوقفه پرنفوذان وابسته به جریانهای خاص اجازه ثبات را به چنین تغییراتی نمیدهد.
چند پیشنهاد برای بازگشت به دوران طلایی دهه ۷۰!
البته اگر بخواهیم منصف باشیم، باید گفت که صداوسیما در سالهای اخیر، برای ارتقای کیفیت تولیداتش به هر دری زده است. اما کیفیتی که تنها در چارچوبهای سنتی این سازمان میگنجد و بیشتر برای جلوگیری از ریزش بیشتر مخاطب رقم خورده است تا برای جذب مخاطب تازه. با این اوصاف، به راحتی میتوان منظور پیمان جبلی را از «بازگشت به دوران بیرقیب» دریافت. دورانی که به اقتضای زمانش، رقیبی وجود نداشت که به زور نامهنگاری و لابی در اینجا و آنجا، کمر به حذف آن ببندند. حالا اما، همین اینترنت نیمهجان و به نفسافتاده در کشور، رقبای بزرگی برای صداوسیما تراشیده که حذف آنها نیز دشوار است.
در عالم رویاپردازانه پیمان جبلی اما، شاید چند راهکار برای بازگشت به دوران طلایی دهه ۷۰ وجود داشته باشد. اولین گام برای مدیران صداوسیما میتواند پیگیری سرسختانه حذف رقبا باشد. به احتمال زیاد با چند مکاتبه بیشتر با رییس جمهوری و چند نهاد ناظر دیگر میتوان امید بیشتری به احتمال حذف سامانههای نمایشی بست. گام بعدی هم میتواند تلاش بیشتر برای بستن دهان منتقدان باشد. به هر حال، هرچه منتقد کمتر باشد، آسودگی در حفظ انحصار بیشتر خواهد بود. رییس سازمان صداوسیما همچنین میتواند با چند نامهنگاری دیگر، اعمال فیلترینگ بیشتر و پرتاب پارازیتهای قدرتمندتر روی امواج ماهوارهای را نیز تقاضا کند. همه اینها، راههایی است که در صورت عدم پذیرش تطبیقپذیری با جامعه، میتوان برای بازگشت به دوران طلایی صداوسیما در دهه ۷۰ در پیش گرفت اما تنها در عالم خیال! در جهان واقعی، بسیار بعید است که حتی چنین اقداماتی، به بازگشت مرجعیت رسانهای به صداوسیما کمکی کند و باید گفت که آرزوی رییس صداوسیما برای بازگشت به دوران طلایی بدون رقابت، شاید خوابی است که هیچ تعبیر زمینی نداشته باشد.
بیشتر بخوانید:
۲۱۲۲۰
آخرین دیدگاه