در دیماه نمایش «که» به نویسندگی و کارگردانی بهمن علاقبندان در تالار سایه تئاتر شهر روی صحنه رفت. نمایشی که سویههای عرفانی- فلسفی داشت و نویسنده تلاش کرده است تا دغدغههای فکریش را تبدیل به یک اثر دراماتیک کند، او درباره اثرش میگوید: این تئاتر ژانر فلسفی داشته و مخاطبان خاص خودش را دارد.
سارا نصراللهی: این نمایش پیش از آغاز جشنواره تئاتر فجر به اجرای خود پایان داد اما به دلیل محتوای کار به نویسنده و کارگردان آن به گفتگو نشسته ایم که میخوانید:
استقبال مخاطبان در این روزها چگونه است؟
این نمایش یک کار فلسفی عرفانی بود و مخاطبان خاص خودش را داشت و ما در تبلیغات این تئاتر گفته بودیم که این نمایش یک کار فلسفی است این نمایش و مخاطبان بالای ۱۸ سال دارد و ما توقع نداشتیم که با تماشاچی انبوه برخورد داشته باشیم؛ اما بازخوردی که ما از تماشاگران داشتیم متفاوت بود خیلی از تماشاچیان از این کار استقبال کردند و با شخصیت اصلی همزاد پنداری می کردند، البته بودند تماشاچیانی که متاسفانه نتوانستند ارتباط خوبی با این نمایش برقرار کنند و متحیر سالن را ترک می کردند. در روزهای اول تماشاچیان ما کمتر بود و به مرور زمان افزایش پیدا کردند.
چرا در این شرایط به اجرای این نمایش فکر کردید؟ آیا تحریم تئاتر کاری را پیش می برد؟
خیلی از کسانی که تئاتر فجر را تحریم کرده بودند دوباره برمیگردنندبه این خاطر که مردم نیاز دارند که در هر شرایطی احساس آرامش کنند و ترجیح می دهند از فضای موجود فاصله بگیرند تا بتوانند آن آرامش زندگی را دوباره پیدا کنند. بنظر من اجرای کنسرت و نمایش در راستای بازگشت آرامش به شرایط فعلی جامعه است. نکته دیگری که من معتقدم این است که ما ایرانی هستیم و باید به هر طریقی که شده پرچم کشور را سرافراز و بالا نگه داریم و به هر نحوی شده اعلام حضور و اعلام هویت کنیم، در این شرایط سخت کنار کشورمان باشیم و برای همین اصرار داشتیم که این نمایش در این شرایط روی صحنه برود.
سیر و سلوک شخصیت اصلی نمایش از کجا شروع میشود؟ تا کجا ادامه دارد؟ در انتها شخصت اصلی با چه حقیقتی روبرو میشود؟
شخصیت اصلی این کار یک جوان بیست و چند ساله دانشجوی فلسفه است، او دچار شک و تردیدهای فلسفی شده و در طول این چالشهای ذهنی خاطراتی برای این دانشجو تداعی شده و دچار یک ناامیدی فلسفی میشود؛ اما ناگهان متوجه درمییابد که سالها قبل یک واقعیتی را شهود کرده و در اصل یک مکاشفه داشته و برمیگردد به آن مکاشفه و آن را مرور می کند و در آخر متوجه میشود که یک حقیقت را پیدا کرده است؛ اما بعد از این اینکه حال و هوایش تغییر میکند دوباره دچار شک میشود که به گفتهی خودش خدا را دیده و او را شهود کرده است. در نهایت شخصیت اصلی با ابوعلی سینا و گرگیاس یونانی وارد یک چالش نظری و فکری میشود، که گرگیاس مابه ازای تفکر پوچ انگار است و بوعلی سینا مابه ازای تفکر حقیقت باور، چالش های فکری و فلسفی شخصیت با خود ادامه دارد تا سرآخر او متوجه میشود که مسئله را نه به طور فلسفی بلکه درونی و شهودی و با تمرکز روی من و خود آگاه حل کند.
چرا در نمایش شما ردی از فلسفه مدرن نیست و روایت را بر اساس فلسفه اسلامی و فلسفه کهن نوشتهاید؟
ما تفکر کهنه و جدید نداریم و هر دوره زمانی طرفدار خودش را دارد و هنوز پرسشها و مسائلی هستند که با فلسفه گذشتگان قابل پاسخگویی است و میتواند نتیجه ی روانشناسانه خوبی داشته باشد. خیلی از مسائل بنیادی فلسفه ریشه در تاریخ آغازین فلسفه یونانی و اسلامی دارد و میتوانیم جواب خیلی از مسائل فلسفی را در آنجا پیدا کنیم. آنچه که امروزه ما از آن به عنوان فلسفه مدرن یاد میکنیم در واقع همان مسائلی است که قدیمتر به آن پرداخته شده با این تفاوت که فلسفه مدرن تخصصیتر شده و شاخ و برگ بیشتری پیدا کرده است و اگر به ریشهی این فلسفه نگاه کنیم خیلی ملموستر است و راحتتر میتوانیم به این فلسفه بپردازیم.
در اجرا و کارگردانی این اثر بر چه شیوه ای اتکا داشتید؟
به این دلیل که این کار یک کار انتزاعی بود سعی کردیم که طراحی صحنه، طراحی لباس و نور را خیلی ساده و قابل فهم طراحی کنیم ما تلاش کردیم که این قضیه را طوری جلوه دهیم که با یک اتفاق خیلی ساده مواجهیم به این نحوه که نادر «شخصیت اصلی» برای یک سخنرانی بر روی صحنه میرود که متوجه میشود پشت سرش انبار وسایل قبلی است که از صحنههای قبلی باقی مانده است و خودش را در این انبار پیدا میکند و در اصل دکور ما یک انبار است و در آنجا نادر با من خودش روبرو می شود بنظر من نور یکی از اساسی ترین عوامل در تئاتر است که خیلی خوب بر روی تماشاچیان اثر می گذارد و البته عنصر نور بر روی نمایش تاثیر خوبی گذاشت.
۵۷۲۴۵
آخرین دیدگاه