روزنامه شرق نوشت:دغدغه برخی امروز، ایستادن در جایگاهی است که نه انقلابیگری است و نه اصلاحطلبی. نه این است و نه آن. جایگاهی میانِ این و آن. جایگاهی برخاسته از تفاوتِ این دو.
انقلابیها هر نوع گفتوگو را تأخیر در انقلاب و خیانت به آن میدانند و مواجهه با تفکر انتقادی را به آینده موکول میکنند. آیندهای که تضمینی در وفای به عهدِ آن وجود ندارد.
اصلاحطلبی نیز نوعی حفظ وضعیت موجود است، وضعیتی که چنگی به دل نمیزند و قابل دفاع نیست. اصلاحطلبان برای پرهیز از خشونت گفتوگو را پیشنهاد میدهند، کاری که طرف مقابل باور چندانی به آن ندارد، که اگر داشت اصلاحطلبان که خود بخشی از ساختارند به این مهم زودتر از بقیه دست مییافتند.
آیا راه دیگری وجود دارد؟ راهی که نه این است و نه آن. هم این است و هم آن.
بر کسی پوشیده نیست که مخالفان وضعیت موجود ایران برای دستیازیدن به موفقیت دست به ائتلاف زدهاند. اما آنچه از تجربه تاریخی این جریانهای سیاسی در اذهان مردم وجود دارد، نشانگر آن است که ائتلافهای سیاسی موقتی و برای عبور از وضعیت موجود است. ائتلافهای سیاسی از ایندست برای رسیدن به اهداف سیاسی استوار بر «خِرد ابزاری» است. بهتعبیر هابرماس «خرد ابزاری» معطوف به نتیجه و زبانش استراتژیک است. مخالفان بیش از آنکه در پی تغییر بنیادی «زیستجهان» باشند، درصددند سیستم موجود را برکنار و سیستم دیگری را جایگزین آن کنند.
بسیاری بر این باورند که با تغییر سیستم ناگزیر زیستجهان نیز تغییر خواهد کرد. غافل از اینکه اگر رسیدن به «هدف» مهم است، مهمتر از آن «وسیله» رسیدن به آن هدف است.
بیانِ استراتژیک یعنی بیان معطوف به نتیجه، دنبالِ ایجاد فهم بینالاذهانی نیست. این بیان بیش از هر چیز برای یارگیری از میانِ مخالفان وضع موجود، همدلان و باورمندان به تغییر است. ناگفته پیداست باورمندان به تغییر، الزاما وفادار به این جریانهای سیاسی نیستند.
بگذریم. هم از این و هم از آن. و بگردیم جایگاه خود را در این گرانیگاهِ تاریخی پیدا کنیم، راه سومی که معطوف به فهمِ بینالاذهانی است، آنچه بتواند ما را به یک زیستجهان بهتر رهنمون سازد، جهانی که بهقولِ هابرماس «مستعمره هیچ سیستمی نیست». این زیستجهان اتوپیایی نیست، واقعی است و مبتنی بر باورهای اجتماعی و «زبانِ غیربیانی» است که هدفش فهمِ متقابل است.
در این زمانه برای مصونماندن از خطا ناگزیریم با آموزههای هابرماس مسائل سیاسی را رصد کنیم و شجاعت را از او بیاموزیم که مغلوبِ صدای غالب نشد: «هابرماس میتواند ما را برانگیزد که در جهت دگرگونیهای ریشهای برای ازمیانبردن سردی اجتماعی و تقویت همبستگی و دفاع از آزادیهای فردی و جمعی بکوشیم و این تلاش را با ایقان اخلاق انجام دهیم».
این امر صورت نخواهد پذیرفت مگر آنکه به «چیرگی بر گذشته» باور داشته باشیم. بچیرگی بر گذشته یعنی بررسی و بازرسی حقوقی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی گذشتهای که چنان مغلوب انتقاد شود که دیگر تکرار آن ممکن نباشد.
این چیرگی بر گذشته، همان کاری است که همه جناحها و جریانهای سیاسی، اشخاص حقیقی و حقوقی، از آن طفره میروند. سنت رایج در ایران، دفاع از گذشته است و این دفاع معنایی جز ستایش از خود ندارد. اگر مواجههای انتقادی با گذشته صورت گیرد، یقینا درمورد گذشتهای است که برحسب تصادف یا دراختیارنداشتن جایگاهی در آن غایب بودهایم.این نکته بسیار حائز اهمیت است، خاصه در میان جریانهای سیاسی موجود داخل و خارج از کشور.
تاکنون که بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی میگذرد بهندرت گروه یا جریانی سیاسی مواجههای انتقادی با گذشته خود داشته و مواجهه انتقادی با جریانهای رقیب و اغراق در سیاهنماییِ گذشته رقیبان همواره در دستور کار بوده است. سیاهنماییای که بهمرور زمان اثر خود را از دست داده و غرضآلودگی آن آشکار شده است، یا اگر غرضآلود نبوده چون وسیلهای برای رسیدن به هدف بوده، به تفکری انتقادی منجر نشده است.
مواجهه انتقادی با گذشته، اولین گام در مسیر چیرگی بر گذشته است، همان کاری که از آن سرسختانه سر باز میزنیم. در صورتی که چیرگی بر گذشته یعنی اعلام برائت از گذشته خود. برائت چنان عمیق که موجب شود دیگر نهتنها یک جریان سیاسی بلکه یک جامعه قادر به تکرار آن گذشته دستکم در میانمدت نباشد. وقتی پای شرمساری از گذشته به میان میآید، کمتر جریانی را میتوان پیدا کرد که اعلام کند منتقد یا شرمنده گذشته خود است.
هنوز که هنوز است بسیاری بر این باورند کودتای 28 مرداد کودتا نبوده، با اینکه اسناد کودتا از طرفِ انگلیسیها و آمریکاییها منتشر شده است. از این نمونههای تاریخی در شکلهای دیگر در میان جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور وجود دارد، اما یا خطاهای خود را انکار میکنند یا از آن سخنی به میان نمیآورند. مهم نیست که انقلاب میکنیم یا اصلاح، هر کاری میکنیم باید بر گذشته خود چیره شویم.
23302
آخرین دیدگاه