مبلغ نوشت: لافتس میگوید دانشگاه باید سکولار باشد چون فلسفه دین، عقل را کنیز ایمان کرده است بنابراین نباید در آکادمی جایی برای آن متصور شد. استدلال دیگر وی این است که ایمان فاقد بار معنویتی است بنابراین هرچه بر چنین پایهای باشد باید از ساحت آکادمی حذف شود.
به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، مهدی غیاثوند، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی، در «مدرسه پائیزه زمینههای فلسفی فلسفه دین» که از سوی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار میشود با موضوع «پایان یا امتداد فلسفه دین» سخنرانی کرد.در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانید:
وقتی از پایان فلسفه دین حرف میزنیم دو مقصود را در نظر داریم؛ یکی اینکه فلسفه دین به پایان راه خود رسیده و دیگر فلسفه دین نداریم. این حرفی نیست که بتوان آن را جدی گرفت چراکه وقتی ما درباره فلسفه دین صحبت میکنیم یعنی فلسفه دین وجود دارد. اما معنای دیگر، فلسفی است یعنی فلسفه دین دچار تناهی امکانات شده است. منظور از تناهی امکانات این است که ظرفیتهایی که فلسفه دین برای پژوهش دارد یا همگی محقق شده یا به نحوی فیصله پیدا کردهاند که این ادعا هم حامیان زیادی ندارد. دیدگاه دیگری به صورت شفاف درباره پایان فلسفه دین صحبت کرده است که با کار تراکاکیس آغاز شد. حرف وی این بود که ما باید به فلسفه کنونی پایان دهیم و به سمت فلسفه دینِ قارهای حرکت کنیم.
دیدگاه موافقان پایان فلسفه دین
یک دیدگاه دیگر درباره پایان فلسفه دین معتقد است است که فلسفه دین کنونی باید پایان پیدا کرده و از نو بازسازی و حتی از مرحلهِ موضوع، تأسیس شود. این دو دیدگاه بیش از آنکه از پایان به معنای دقیق کلمه سخن بگویند در واقع از تغییر سخن میگویند. همچنین دیدگاه آنان درباره پایان را میتوان مقداری دراماتیک دانست. اما موضع دیگر که شفافتر و صریحتر است موضع، جان لافتس است که درباره تغییر صحبت نمیکند بلکه مدعی است فلسفه دین با هر سبک و سیاقی باید از ساحت آکادمیک حذف شود.
نیک تراکاکیس میگوید فلسفه دین کنونی مبتنی بر هنجارهای علمی است یعنی صدق، منطقی بودن و عقلانیت برای آن مهم است. به طور مشخصتر میتوان گفت که وی فرض را بر این گذاشته که فلسفه دین کنونی همان فلسفه تحلیلی دین است. وی می گوید اگر موضوع فلسفه دین را در نظر بگیریم که یک واقعیت دیگر و متعالی است بنابراین انتظار نا به جایی است که از حوزهای از فلسفهورزی که در پارادایمِ ساینس قرار میگیرد انتظار داشته باشیم در این زمینه راهگشا باشد بنابراین عملا ما را به این سمت میکشاند که فلسفه دین کنونی باید پایان پیدا کند چون اساسا دست آن از دامان امر متعالی دور است. وی دعوت میکند به سمت شیوههایی از فلسفه ورزی در موضوع دین برویم که با این موضوع متفاوت تناسب دارند.
نقد دیگاه تراکاکیس
یکی از مخالفان تراکاکیس، در جایی وی را متهم کرده که از پایان فلسفه دین صحبت کرده و شهر را شلوغ میکند اما از پس این موضوع بر نمیآید. وی معتقد است مشکل فلسفه دین موجود این است که دفاعیهپرداز است و اتفاقاً به اندازه کافی علمی نیست و اگر به سمت هنجارهای اصلی علم همانند رها بودن از پیش فرضهای متافیزیکی برویم آنگاه با شاخهای از فلسفه مواجه خواهیم بود که شایستگی ادامه پیدا کردن را دارد اما با تراپاکیس اشتراک نظر دارد که فلسفه دین کنونی از این خصوصیات برخوردار نیست. بنابراین فلسفه دین باید به سمت حرفهای شدن حرکت کند. به نظر وی موضوع فلسفه دین باید فقط استدلالهایی باشد که طرفین به هم ارائه میدهند.
جان لافتس نیز میگوید پژوهشهایی که در فلسفه دین انجام میدهیم واقعیتهایی را برای ما روشن نمیکنند و شبیه به فانتزیپردازی هستند. وی میگوید مشکل فلسفه دین موجود در دفاعیهپردازی یا بهرهگیری از هنجارهای علمی نیست بلکه مشکل این است که اساساً هیاهو بر سر هیچ است یعنی درباره چیزی حرف میزند که درست نیست درباره آن حرف زد. وی مخاطب خود را خداباوران قرار نمیدهد بلکه ملحدان، طرف وی هستند لذا گویی در فضایی هستیم که درباره اراده آزاد یا سرشت ذهن حرف میزنیم بنابراین باید شجاعانه دست به حذف این رشته از ساحت آکادمی زد. به گفته وی این رشته در دانشگاه سکولار نمیتواند وجود داشته باشد.
دیدگاههای لافتس درباره فلسفه دین
لافتس برای ادعای خود دلایلی دارد. استدلال اول این است که علم دائما در فلسفه دین دچار خدشه میشود بنابراین چرا یکبار برای همیشه کنار گذاشته نشود. وی در استدلال دوم میگوید که فلسفه دین مستلزم پذیرش هویتهایی همانند خدایگان باستان، ارواح حیوانات و …. برای بحث است که پذیرش آنها دون شأن فلسفه است. اینجا باید بررسی کنیم که بحث کردن درباره چه چیزی در شأن فلسفه دین است و چه موضوعاتی باید موضوع دانش قرار بگیرند. در این زمینه باید به صورت مفصل درباره هنجارها و ضوابط حرف بزنیم و مباحث ما جامع باشد و جلوی برخی از خلاقیتها را نگیرد.
استدلال دیگر وی این است که میگوید دانشگاه باید سکولار باشد چون فلسفه دین، عقل را کنیز ایمان کرده است بنابراین نباید در آکادمی جایی برای آن متصور شد. استدلال دیگر وی این است که ایمان فاقد بار معنویتی است بنابراین هرچه بر چنین پایهای باشد باید از ساحت آکادمی حذف شود. این استدلالی است که میتوان آن را بامزه تلقی کرد در حالیکه معرفت در فلسفه دین از موضوعات محوری بوده و برای همیشه هست بنابراین به راحتی نمیتوان حکم به تعطیلی مباحث دیگران داد. استدلال دیگر این است که فلسفه دین با همه باورهای ایمانی ادیان به صورت یکسان برخورد نمیکند.
استدلال دیگری که وی میکند این است که فلسفه دین درنیافته است که باورهای ادیان، تعارض درونی دارند بنابراین هیچکدام از استدلالها، خدای خاصی همانند اسلام یا مسیحیت را اثبات نمیکنند. انگار در اینجا دیگر مخاطب وی ملحدین نیستند بلکه مخاطب این سخن وی مومنین هستند و خطاب به آنها میگوید آن چیزی که شما دنبال آن هستید از مباحث شما بیرون نمیآید بنابراین باید فلسفه دین پایان پیدا کند. نتیجهای که میتوان گرفت این است که هرچند فلسفه دین در شکل کنونی، آرمانی نیست اما هنوز با حذف آن از ساحت عقلی آکادمی فاصله زیادی داریم.
۶۵۶۵
آخرین دیدگاه