ایرنا نوشت: مرحوم آیت الله ابراهیم امینی در کتاب خاطراتش میگوید: اعضای انجمن حجتیه افرادی متدین و متعصب در دفاع از تشیع و مخلص بودند. مشکل اساسی آنها جهل، نادانی و تفکرات انحرافی بود که به آنها القا شده بود.
آیت الله ابراهیم امینی در کتاب خاطرات خود می نویسد: انجمن حجتیه در سال ۱۳۳۵ تاسیس شد. موسس و رهبر آن آقای شیخ محمودحلبی بود. او مردی عالم و سخنرانی زبردست بود. سخنرانی هایش غالبا اخلاقی و کلامی و پیرامون امامت به ویژه حضرت مهدی(عج) بود. هیئت موسس علاوه بر آقای حلبی، تعدادی از افراد سرشناس از اصناف مختلف بودند. هزینه های آن به وسیله همان افراد تامین می شد. هدف تاسیس آن مبارزه فرهنگی با فرقه ضاله بهائیت بود.
خطر بهایی ها، از توده ای ها کمتر نیست
آنان از آغاز، عدم دخالت در سیاست را در مرامنامه خود اعلام کرده بودند و به همین جهت، عوامل رژیم مزاحمتی برای ایشان به وجود نمی آوردند. در توجیه عدم دخالت در سیاست به دو مساله استناد می کردند: یکی اینکه اگر در سیاست دخالت کنیم دستگاه حاکم نسبت به ما بدبین می شود و برای فعالیت فرهنگی ما بر ضد بهائیت مزاحمت ایجاد می کند، در صورتی که خطر بهایی ها از خطر توده ای ها کمتر نیست. دوم این که در احادیث چنین آمده: قبل از قیام قائم آل محمد هر نهضت و حرکتی که به منظور تاسیس حکومت آل محمد انجام گیرد با شکست مواجه خواهد شد و ائمه اطهار آن را نهی کرده اند. آنها به همین بهانه ها از دخالت در سیاست و مبارزه بر ضد رژیم شاهنشاهی و همکاری با مبارزان مذهبی خودداری می کردند.
دعوا سر چراغانی نیمه شعبان
انجمن به بهانه دفاع از ولایت، جمع کثیری از جوانان متدین را سرگرم کرده و از نهضت مذهبی بر ضدرژیم جدا کرده بودند و این یکی از خواسته های رژیم شاه بود. اگر فرد یا افرادی از اعضای انجمن در مبارزات ضدرژیم شرکت می کرد از انجمن اخراج می شد. آنها سعی می کردند برنامه های فرهنگی خود را به اجرا گذارند، گرچه مزاحم با تصمیمات سیاسی مبارزان مذهبی باشد. از جمله تحریم چراغانی نیمه شعبان به وسیله مبارزان مذهبی و اصرار انجمنی ها بر انجام چراغانی، به بهانه وجوب انجام شعایر مذهبی بود که چنین تزاحماتی به نفع رژیم تمام می شد. انجمنی ها می گفتند در این زمان ما موظف به جهاد نیستیم و اگر هم جهاد کنیم به نتیجه نمی رسیم و امکان دارد سود آن به توده ای ها برسد و با این وسوسه ها، روحیه مبارزان مذهبی را تضعیف می کردند.
نفوذ علنی بهاییان در حکومت پهلوی
گفتنی است که اگر چه بهائیت در آن زمان برای ایران و اسلام یک خطر جدی بود، چون سران آنها به طور گسترده در دستگاه حاکمیت رژیم نفوذ داشتند؛ از جمله هویدا در مقام نخست وزیری، اسدالله صنیعی در پست وزارت جنگ، روحانی وزیر آب و برق، خانم پارسا وزیر آموزش و پرورش. این افراد متهم به بهائیت بودند و از همه خطرناک تر دکتر ایادی پزشک مخصوص شاه و پرنفوذترین افراد در نظام اداری کشور بود. با چنین وضعی اداره کشور در اختیار بهائیت بود که از جانب آمریکا تائید می شدند. نتیجه این که ایران واقعا در معرض خطری جدی بود. متاسفانه انجمن حجتیه درباره این افراد عکس العملی از خود نشان نمی داد، بلکه تبلیغات خود را صرفا در مبارزات فرهنگی آن هم نسبت به بهائی های سطح پایین خلاصه کرده بودند و به سران آنها چیزی نمی گفت.
انتقاد از حجتیه توسط دکتر شریعتی
تاسف بارتر اینکه حجتبه با همه امکانات اقتصادی و نیروهای انسانی و تنظیمات گسترده و منسجم اداری و نیروهای زبده فرهنگی و علمی که در اختیار داشت، نسبت به حل مسائل فرهنگی مربوط به حضرت مهدی(عج) مانند مساله انتظار و چگونگی تحقق آن، وظایف اصلی شیعیان در آماده سازی افکار جهانیان برای یک نهضت جهانی علیه ظلم و بیدادگری و تاسیس حکومت عدل جهانی و مساله مهم طول عمر حضرت مهدی و دیگر مسائلی از این قبیل، اقدام چشمگیری به عمل نیاورد و مردم را با همان افکار عامیانه رها ساخت. به همین جهت گهگاه به وسیله آقای دکتر علی شریعتی مورد انتقاد قرار می گرفتند. کتاب مساله انتظار دکتر در همین راستا نوشته شد. انجمن هم سخنان و نوشته های دکتر را تحمل نمی کرد و او را به فسق، وهابی گری و خروج از دایره تشیع متهم می ساخت. یادآور شوم که اکثر اعضای انجمن حجتیه در رده های بالا و پایین، افرادی متدین و متعصب در دفاع از تشیع و مخلص بودند و چنان نبود که بخواهند عمدا و از روی عناد بر مدافعان مذهبی ضربه ای وارد سازند؛ به ویژه این که در بین آنها علمایی وارسته، متدین، باتقوا، از حوزه علمیه قم، مشهد و تهران وجود داشت. مشکل اساسی آنها جهل، نادانی و تفکرات انحرافی بود که به آنها القا شده بود، البته شاید در رده های بالای آنها افرادی نفوذی، بداندیش و خیانت پیشه نیز وجود داشته، چنان که در بعد تشکیلات گسترده اجتماعی چنین امکانی وجود دارد.
۶۵۶۵
آخرین دیدگاه