کامران و احسان نام دو قاتلی است که زوجی نیکوکار را در کرج کشتند. این متهمان در گفت و گو با جام جم از نقشهشان برای قتل و روزهایی که با کابوس دستگیری قصاص زندگی میکردند، گفتند.
کامران تو طراح قتل بود؟
نه دو نفری این کار را کردیم.
چه شد تصمیم به این قتل گرفتید؟
بیکاری، بیپولی و وسوسه. با احسان پسرعمه، پسر دایی بودیم. احسان پیش من آمد و از مشکلات زندگیاش گفت. وضع مالیاش خراب بود. میگفت پول ندارد حتی نان بخرد.
مقتولان را میشناختی؟
با مرد سالخورده از سال ۸۲ همکار بودم و در این مدت نسبت به هم شناخت پیدا کرده بودیم.
نقشهتان چه بود؟
وقتی فهمیدیم قصد فروش ماشینش را دارد، با او قرار گذاشته و نقشه را اجرا کردیم. چند بار از او ماشین خریده بودم. هر بار حدود یک میلیون تومان سود میکردم. او چندی قبل خانهاش را فروخته بود و میدانستم بخشی از پول را تبدیل به ارز و طلا کرده است. به همین دلیل فکر میکردیم یکشبه میتوانیم پولدار شویم. مقتول با من تماس گرفت و خواست به دیدنش بروم تا هم ماشینش را بفروشم و هم برای خانهای که در هشتگرد خریده بود، مشتری پیدا کنم. من و احسان هم راهی خانهاش در هشتگرد شدیم. وقتی به آنجا رسیدیم و حرف زدیم، احسان پیشنهاد داد، پولش را بزنیم و برویم و خواست برای فردا قرار بگذاریم. روز دوم که به آنجا رفتیم میلهای با خودش آورد تا به سرش بزنیم و پولهایش را تصاحب کنیم. وقتی به آنجا رسیدیم، حوالی ظهر بود. من جلوتر از احسان و مهندس راه میرفتم. احسان در راهپلهها ضربهای به پشت مهندس زد. خودم را به آنها رساندم. پیرمرد درخواست کمک کرد، من دستم را جلوی دهانش گرفتم تا سروصدا نکند. احسان بعد پایش را روی گلوی او گذاشت و خفهاش کرد. من فکرم کار نمیکرد، مغزم قفل کرده بود. قرار نبود او را بکشیم.
اما نقشهتان اینطور نشان میدهد که از همان ابتدا نقشه قتل داشتید؟
(سکوت متهم)
مقتول فرد خیری بود، چرا از او کمک نگرفتی؟
او خیلی خیر و مهربان بود اما نمیدانم چرا آن زمان فکرم کار نمیکرد.
با جسد چه کردید؟
بعد از قتل ترسیده بودیم و چند دقیقهای صبر کردیم. پلاستیکی از پارکینگ آوردیم و جسد را داخل آن گذاشته و بعد داخل ملحفهای پیچیدیم و زیر تخت مخفی کردیم.
همسر پیرمرد را چطور کشتید؟
حدس میزدیم او از قرار ما با همسرش مطلع باشد و پولها هم در خانهشان باشد. آنها در خانهای در گوهردشت زندگی میکردند و خانهای هم در هشتگرد داشتند. زمان قتلها پیرمرد در هشتگرد بود و همسرش در گوهردشت. خلاصه چند کارتن دست گرفتیم و زنگ خانه را زدیم و به آن زن گفتیم حاجآقا گفته این بستهها را داخل خانه قرار دهیم. او هم اعتماد کرد. وقتی وارد خانه شدیم. از او یک لیوان آب خواستم. وقتی به آشپرخانه رفت، پسرعمهام ضربه محکمی به سرش زد. بعد با دست گلویش را فشار داد. بعد از چند ثانیه گفت خسته شده و از من خواست گلوی آن زن را بگیرم. وقتی گلویش را گرفتم، نفس نمیکشید. رفتیم آشپزخانه آب خوردیم.
جسد این زن را هم در خانه رها کردید؟
نه. چند کیسه زباله پیدا کردیم و آن را هم مثل جسد شوهرش بستیم. چند ساعتی در خانه ماندیم تا اوضاع آرام شود و بعد جسد را در میان رو میزی قرار داده و به داخل صندوق عقب خودروی مقتول انتقال دادیم و ماشین را در پارکینگی عمومی در شهریار پارک کردیم. روز بعد سراغ ماشین آمده و آن را به خانه هشتگرد برده و با حفر دو قبر در خانه، جسد این زوج را در کنار هم دفن کردیم.
سرقت هم کردید؟
بعد از قتل دوم به جستوجوی خانه پرداخته و ۱۳۰۰ دلار و دو سه تیکه طلا سرقت کردیم.
پول نبود؟
حدود سه میلیون تومان پول نقد در خانه پیدا کردیم و برداشتیم.
طلاها را چقدر فروختی؟
حدود ۹۰ میلیون تومان سهم من شد.
ارزش داشت؟
نه. اشتباه کردیم. شاید باورتان نشود بعد از قتلها پشیمان شدیم و عذاب وجدان گرفتیم.
چرا خودتان را تسلیم نکردید؟
ترسیدیم.
در این مدت به نگرانی فرزندان مقتول فکر نکردید؟
برای اینکه نگران نشوند با گوشی مقتولان برای فرزندانشان پیام فرستادیم که راهی ترکیه شدیم و نمیتوانیم به گوشی جواب دهیم.
این زوج هر روز با فرزندانشان تماس داشتند، فکر میکردید این پیام را باور میکردند؟
راه دیگری نداشتیم. این کار به فکرمان رسید و اجرا کردیم.
در این مدت به محل دفن اجساد رفتید؟
نه. میترسیدیم. البته من که به شهر دیگری رفته بودم.
فکر میکردید دستگیر شوید؟
هر روز منتظر بودیم ماموران سر برسند.
با فرزندان مقتول روبهرو شدهای؟
دخترشان را دیدم.
واکنشش چه بود؟
درخواست قصاص کرد و گفت رضایت نمیدهد. امیدوارم یک فرصت دیگر به ما بدهند تا بتوانیم جبران کنیم. ما قبول داریم اشتباه کردیم و از کار خود پشیمانیم. امیدوارم آنها هم ما را ببخشند.
خودت جای آنها بودی، میبخشیدی؟
من جای آنها نیستم اما سعی میکردم ببخشم.
سابقه کلاهبرداری داری؟
چند سال قبل خانهای را خریدم و پولش را پرداخت کردم اما قیمت ملک ناگهان افزایش پیدا کرد و فروشنده ادعا کرد من امضا جعل کردم و زمین را نفروخته است.
حرف آخر.
از فرزندان مقتول میخواهم ما را ببخشند.
بیکار شدم؛ قتل کردم
احسان کمحرف است و حوصلهای برای پاسخ دادن به پرسشها ندارد. در برابر سؤالها یا کوتاه جواب میدهد یا سعی میکند با سکوت از کنار آن بگذرد.
تو قتلها را انجام دادی؟
پیرمرد را من کشتم اما وسط کشتن پیرزن، کامران کمکم کرد و گلوی او را فشار داد.
کشتن انسانها برایت راحت است؟
نه. اما به جایی رسیده بودم که به عواقب کاری که میکردم فکر نمیکردم.
شغلت چه بود؟
در یک شرکت راهسازی بودم . بیکار شدم. بیکاری و بیپولی باعث شد دست به این کار بزنم.
یعنی هر کسی بیکار و بیپول شد باید قتل انجام دهد؟
نه. من سه دختر دارم که آینده آنها و بیکاریام باعث شد کاری انجام دهم که خانوادهای داغدار شوند.
الان آینده دخترانت را تامین کردی؟
نه. همه چیز خراب شد. آبرویم پیش آنها رفت. آینده آنها را خراب کردم.
بعد از قتل با کامران دیدار داشتی؟
نه. بعد از کشتن این زوج از هم جدا شدیم.
آیا این خبر مفید بود؟ 0 0
نتیجه بر اساس 0 رای موافق و 0 رای مخالف
آخرین دیدگاه