امتداد در یادداشتی به قلم سیدعلیرضا حسینی بهشتی نوشت: آیا آرزوی برخورداری از یک زندگی صلحآمیز، آرزوی خیلی بزرگی است؟ آیا درخواست برای محترم شمرده شدن قطعیترین حق آدمی یعنی حق حیات، و لوازم تحقق آن، مطالبهای نامعقول است؟
مثل همه ملل دیگر، در میان ما هم معمول است که از هر فرصتی استفاده کنیم تا آرزوهایمان را برای آینده بازگو کنیم. سیاهه این آرزوها بسته به حال و روز ملتها کوتاه و بلند میشود و محتوایش نیز. حال که در آستانه سال نو و آغاز سده جدیدی هستیم فکر کردم چه آرزویی میتواند سزاوار حال و روز ما باشد.
به نظرم میرسد بزرگترین آرزویم این است که سایه شوم خودکامگی در لباس خشونتطلبی، جنگطلبی و ستیزهجویی از سر مردم دنیا کوتاه شود.
چند دهه است که مردم بسیاری از مناطق دنیا و از جمله منطقه ما از نعمت صلح محروم شدهاند و آرزوی این که صبحشان را با آسودگی خاطر آغاز کنند به رؤیایی دستنیافتنی تبدیل شده است.
مسبب این وضعیت هم در درجه اول، حکومتها و حاکمانی هستند که مردمشان را فراموش کردهاند و منافع و علایق و آرزوهای خود و همسفرههایشان را با عناوین پرطمطراق منافع ملی، امنیت ملی، عمق استراتژیک، تمدنسازی و مانند آن در بوقهای تبلیغاتیشان جار میزنند. با بالا بردن پرچم منافع ملی، برنامههای بلندبالای توسعه منتشر میکنند و در عمل جیبهای خود و رفقایشان را توسعه میدهند. به بهانه حفظ امنیت، منتقدان و مخالفانشان را حبس و حصر و ترور و اعدام میکنند و گردن میزنند. تحت عنوان حفظ عمق استراتژیک، زرادخانههایشان را به بهای کوچک شدن سفرههای مردم گسترش میدهند، به دستاندازیهای مستقیم و غیرمستقیم به خاک دیگران اقدام میکنند و میان همسایگانی که سدههای متمادی در همزیستی مسالمتآمیز بهسر میبردند آتش دشمنی میافروزند.
با ارایه نظریههای پرزرق و برق تمدنسازی، سعی میکنند هر روز با شعارهای فریبا و ترسیم آیندههای موهوم در و دیوار شهر را پر کنند. آیا فجایع انسانی در لبنان و یمن و افغانستان و سوریه و اوکراین و میانمار و دهها کشور دیگر آئینه تمامنمای این واقعیت تلخ نیست؟
بیشتر بخوانید:
خواب و خیالهای صاحبان قدرت برای تداوم تکیه بر سریر قدرت. مگر کشورگشاییها و غارتگریهایی که در طول تاریخ بشر ثبت شدهاند هر یک مزین به شعارهای عوامفریبانه، متکی به تهییج احساسات تودههای ناآگاه و مملو از وعدههای امیدآفرین نبوده است؟
در این میان، آنچه مهم نیست، حال و روز مردمی است که همه این کارها بهنام آنها انجام میشود؛ مردم کوچه و بازاری که در فرآیند تصمیمگیری حاکمان غایبند و به جای آنها، قطبهای بزرگ قدرت حاضر. آیا جز این است که مردم بخشهای بزرگی از جهان معاصر هر روزشان را با دلنگرانی نسبت به فردا و فرداها آغاز میکنند، بر هر دری میکوبند تا بلکه بفهمند چه سرنوشتی در انتظارشان است، و در جستجوی نشانههایی از یک نجات معجزهآسا، روزشان را به شب میرسانند؟
آیا آرزوی برخورداری از یک زندگی صلحآمیز، آرزوی خیلی بزرگی است؟ آیا درخواست برای محترم شمرده شدن قطعیترین حق آدمی یعنی حق حیات، و لوازم تحقق آن، مطالبهای نامعقول است؟
۲۱۲۱۹
آخرین دیدگاه