مهر نوشت:میل و حرص رضاشاه به تصاحب زمین چنان گسترده و آشکار بود که از چشم ناظران و دولتهای خارجی نیز پنهان نماند؛ بهگونهای که یک روزنامه فرانسوی از وی با عنوان «جانور زمینخوار» یاد کرد.
جریان سلطنت طلب با جعل خاطرات مدعی است که «رضاشاه پیش از ترک وطن مشتی از خاک وطن را برداشت و با خود برد» و از این استنباط میکنند که او به شدت وطنپرست بوده است، فارغ از اینکه بخشهایی از خاک همین وطن در طول سلطنت پدر و پسر از میهن جدا شد، میشود به نکته دیگری پرداخت و آن اینکه رضاشاه بزرگترین زمینخوار ایران و شاید جهان بوده است، دارایی او پیش از ترک وطن تنها یک مشت خاک نبوده که بخش عظیمی از خاک ایران را او به تصاحب خود در آورده بود.
رضاشاه در طول سلطنت خود اقدامات متعددی انجام داد که در عدم مشروعیتش نقشآفرین بود. تبعید و شهادت شخصیتهایی چون شهید مدرس و اقداماتی چون کشف حجاب گوشهای از رویکردهای غیر مشروع او بود. بهجز این موارد، آنچه از نخستین سالهای سلطنت رضاشاه باعث اعتراض مردم و حتی سیاسیون شد، علاقه شدید وی به زمینداری بود. نوع کشش وی به زمینداری را شاید بتوان به این شکل تعبیر کرد که وی میخواست با تصاحب زمینهای متعدد، با ایجاد ثروت هویت پادشاهی پیدا کند. رضاشاه برآمده از نژاد پادشاهان قاجار یا حتی پادشاهان پیش از قاجار نبود و شاید به همین دلیل میخواست با تصاحب زمین، این نقصان را برطرف سازد. رضاشاه، فرزند یک زمیندار کوچک و یک سرهنگ ارتش بود که در سال ۱۳۰۰ با حقوق مختصری زندگی میکرد. وی در زمان سلطنت، چنان ثروتی جمعآوری کرد که به عنوان ثروتمندترین فرد ایران شناخته شد. آنگونه که آبراهامیان مینویسد: «زندگینامهای جانبدارانه که اخیراً در غرب انتشار یافت، اقرار میکند که رضاشاه به هنگام کنارهگیری، حساب بانکی با ۳ میلیون پوند نقدینه و املاکی بالغ بر ۳ میلیون هکتار برای وارث خود بهجا گذاشت». [۱]
او برای تصاحب زمینهای شمال، روشهای مختلفی را در پیش میگرفت. بخشی از این املاک با مصادره مستقیم در اختیار شاه قرار میگرفت. بخشی دیگر با اجبار خریداری میشد و صاحبان واقعی چارهای جز فروش آن به شاه نداشتند. در کنار این عوامل، رضاشاه اصطلاحی با عنوان املاک سلطنتی ایجاد کرد و بخش قابل توجهی از زمینها را به همین بهانه و با طرح این ادعا که این زمینها متعلق به املاک سلطنتی هستند، تصاحب نمود. نکته قابل تأمل اینجاست که در دوران قاجار، املاکی با عنوان املاک سلطنتی اصلاً وجود نداشته است. [۲] البته وی برای تصاحب زمین، تنها به این روشها اتکا نمیکرد. در برخی موارد که صاحبان واقعی از قدرت مالی و سیاسی نسبتاً خوبی در منطقه برخوردار بودند و امکان خرید زمینهای این افراد به سادگی وجود نداشت، با طرح مباحثی از این قبیل که شخص مورد نظر علیه دولت توطئه کرده است، املاک وی را تصاحب میکرد. یا به طور مثال، مغایر بودن منافع مالکان با منافع ملی را بهانه میکرد تا بدین طریق بتواند املاک بیشتری به دست آورد. در اینجا باید به این مسئله اشاره کرد که رضاشاه تنها به دنبال تصاحب املاک نبود بلکه از طریق این زمینها، هتلها، رستورانها، کاخها، کازینوها و بنگاههای متعددی در بسیاری از شهرهای ایران تأسیس نمود. [۳]
بیشتر بخوانید:
همانطور که گفته شد، رضاشاه برای تصرف املاک، به دلایل مختلف متوسل میشد. در میان دلایل گوناگونی که مطرح شد؛ وی همواره آبادانی املاک و رونق محصولات را نیز به عنوان یکی از مهمترین اهداف تصرف زمینها اذعان میداشت. در واقع وی به صاحبان اصلی املاک این امید را میداد که هدف وی، توسعه ایران و آبادانی املاک و جذب جهانگرد و به طور کلی کسب درآمد برای منطقه و کشور است.
علاوه بر اینها، با توجه به اینکه اکثر املاکی که از سوی رضاشاه تصرف شد در منطقه شمال و استان مازندران واقع بود و با توجه به اینکه پیش از این، شاهد حضور روسها در این مناطق بودیم؛ رضاشاه مدعی بود، املاک منطقه شمال را به این دلیل تصاحب کرده است که مانع از نفوذ روسها در منطقه شود زیرا نفوذ روسها در منطقه شمال به معنای ورود کمونیسم به ایران بود! [۴]
میل و حرص رضاشاه به تصاحب زمین چنان گسترده و آشکار بود که از چشم ناظران و دولتهای خارجی نیز پنهان نماند؛ بهگونهای که یک روزنامه فرانسوی از وی با عنوان «جانور زمینخوار» یاد کرد؛ همچنین در اوایل سال ۱۳۱۱، سفارت بریتانیا در یکی از گزارشهای خود نوشت: رضاشاه «حرص غریبی نسبت به زمین دارد»؛ طوری که همه خانوادهها را روانه زندان میکرد مگر اینکه با فروش املاکشان به وی موافقت کنند: «اشتهای سیریناپذیر وی بهاندازهای است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلیحضرت بیدرنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمیرسانند»
این گزارش در ادامه میافزاید: بهرغم «نارضایتی شمار چشمگیری از زمینداران»، سایرین بر این باورند که او صرفاً کاری را میکند که دودمانهای پیشین انجام داده بودند و او بهتر از زمین بهرهبرداری میکند و «بههرحال، سراسر مملکت درواقع به وی تعلق دارد».البته بلندنظری وزیرمختار بریتانیا کمتر بود: «او همچنان در کار انباشت ثروت از راههای مشکوک است و فرماندهان ارشد نظامی خود را نیز در کار آزاد گذاشته است» وی میافزاید: «رضاشاه نسبت به ثروت حریص و طمعکار است و از دیدگاه او هر وسیلهای برای کسب پول و زمین مطلوب است… جاده جدید منتهی به دره چالوس که با هزینه هنگفتی ایجاد شده، صرفاً برای ارضای هوس شخصی شاه بوده است». [۵]
انگلیسیها همین گزارش و موارد مشابه آن را در واپسین روزهای سلطنت رضاشاه به منظور توجیه اقدام خود در حمله به ایران به کار گرفتند؛ تا جایی که بخش زیادی از تبلیغات متفقین قبل از اشغال ایران بر مسئله تملک اراضی توسط رضاشاه و نیز ثروت شخصی وی تمرکز یافته بود؛ بهگونهای که در شهریور ۱۳۲۰ برای برکناری رضاشاه، وزارت امور خارجه انگلستان به رادیو لندن و بیبیسی دستور داد مطالبی را که از قبل توسط وزارت امور خارجه علیه رضاشاه تهیه شده بود به زبان فارسی از آن رادیو پخش کنند.
بیبیسی گفتارهای مختلفی را دراینباره پخش میکرد، اما فشار تبلیغاتی خود را روی مسئله فساد مالی رضاشاه و خریداری املاک و اراضی مزروعی مردم شمال ایران متمرکز کرده بوده و در این امر بهقدری پافشاری کرد که تبلیغات به نتیجه مطلوب دولت انگلستان رسید. [۶]
به طور کلی باید گفت که رضاشاه در فاصله کمتر از ۱۵ سال، بسیاری از املاک مرغوب شمال کشور را به روشهای مختلف تصاحب کرد. وی پس از تصرف، املاک را به بخشهای مختلف تقسیم میکرد و عموماً یکی از افسران مورد اعتماد ارتش را برای اداره و حفاظت از املاکش در مناطق مختلف انتخاب مینمود. حسین فردوست در خصوص علاقه مفرط رضاشاه به داشتن زمین، داستان جالبی را طرح میکند؛ وی در گفتوگو با یکی از افرادی که زمینش را به رضاشاه پیش فروش کرده است، از وی نقل میکند: «اگر میخواستید رضاخان خوشحال شود، درجه بدهد، مقام بدهد و یا پیشنهادی را تصویب کند، بهتر بود قبل از شروع، نام چند ملک را با مشخصات و قیمت آن مطرح میکردید و مطمئن بودید که کارتان انجام میشود»
[۱] یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۱، چاپ پنجم، ص ۱۲۵.
[۲] همان
[۳] همان
[۴] دونالد ویلبر، رضاشاه پهلوی، ترجمه مهین دخت صبا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۷۴، ص ۲۴۵.
[۵] یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۹، صص ۱۳۹-۱۴۰.
[۶] ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، پاژنگ، ۱۳۶۸، ص ۱۰۹.
[۷] حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ خاطرات ارتشبد حسین فردوست، تهران، نشر اطلاعات، ۱۳۷۰، ص ۱۱۲.
آخرین دیدگاه