«گیتی همسر علیرضا» به کارگردانی حمیدرضا هنری، روایت سینمایی زنی است (گیتی) که در کودکی پاهایش آسیبدیده و امروز با عصای زیربغل، استاد دانشگاه است. مقاله او و گروهش در یکی از معتبرترین سمپوزیومهای بینالمللی پذیرفتهشده است. او و گروهش، خوشحال از این موفقیت هستند و خود را برای ارائه آن مقاله آماده میکنند؛ اما در همین روزها، همسرش (علیرضا) بنا بر توصیه روانشناس، راز کابوسهای شبانهای را که میبیند، با گیتی در میان میگذارد و ناخواسته و ندانسته راز دیگری هم از زندگی سابق علیرضا بر آفتاب میافتد، تنش، با آگاهی آدمها از لایههای زیرین شخصیتهای مقابلشان آشکار میشود.
تصویر کابوسهای علیرضا، دختر دوچرخهسواری است که شادیاش به درد منتهی میشود، این تصویر البته ریشهای در واقعیت دارد، دختر کوچک کابوسهای علیرضا، کودکی گیتی است. علیرضا بعد از ۱۵ سال زندگی مشترک اعتراف میکند که او عامل فاجعه از کار افتادن پاهای گیتی است. گیتی از این اعتراف حیرت میکند و با سکوتی محض این حیرت را نشان میدهد. او با علیرضا حرف نمیزند؛ اما وقتی گفتوگو بین آنها شکل میگیرد، گیتی توضیح میدهد که عامل اصلی معلولیت پاهایش، بمباران تهران است و علیرضا نقشی در آن نداشته، اما مسئله گیتی این نیست که چرا علیرضا این همه دیر اعتراف کرده بلکه مسئله او این است که ۱۵ سال زندگی مشترک آنها نه با عشق که با حس ترحم و ندامت و پشیمانی مخفی و سرکوبشده علیرضا شکلگرفته و استمرار داشته است. اگرچه علیرضا تأکید دارد که در تمامی این سالها عاشق او و زندگیشان بوده، اما گیتی نمیپذیرد یا برایش سخت است که بپذیرد با او درست برخورد شده. این مسئله باعث اختلال در زندگی و کار او میشود، این حس ترحم و زندگی با دروغ، آزارش میدهد. در همین روزهای تلخ اعتراف، علیرضا متوجه میشود شاگرد نابغه همسرش، دختر او از ازدواج اولش است. روابط علیرضا با دخترش سوءتفاهم بزرگی را برای گیتی ساخته و ماجرا پیچیدهتر میشود. گیتی از خانه علیرضا میرود (به خانه نیمه آماده خودش پناه میبرد). حوادث این روزهای زندگی علیرضا و گیتی پیچیدهتر میشود تا آنکه سر آخر بر اثر اشتباه گیتی، خانهاش منفجره شده و علیرضا آسیب میبیند. در قاب پایانی، علیرضا در بیمارستان است، دخترش از بیمارستان میرود و گیتی آنجا میماند.
فیلم، روایت آدمهایی است که استقلال و حضور دارند. گیتی، زنی است از طبقه متوسط که با وجود معلولیت فرصتها را یافته و موفقیتها را ساخته است. گیتی وامدار کسی نیست و عملاً آنچه دارد از آن خود اوست، برخلاف نام اثر، تنها، همسر علیرضا نیست، اسم اثر تنها اشارهای به پیوند آنهاست که در سراسر فیلم این پیوند به چالش کشیده میشود. شخصیت گیتی جدی است و ادای مهربانی و دلسوزی را درنمیآورد و در مقابل اتفاقات تکاندهنده زندگیاش پشت دیوار اشک و آه و دریغ مخفی نمیشود بلکه معقول و منطقی پرسشها را مطرح میکند و به آنچه بر سرش آمده فکر میکند. حتی اگر فکرش اشتباه باشد، بهسرعت نمیپذیرد، تسلیم نمیشود و برای ترمیم آن فکر اشتباه، زمان میخواهد. این منش گیتی به ما سیمای زنی را نشان میدهد که در سینمای ایران اندک است، متأسفانه در بخش بزرگی از سینمای ما، زنان بدبخت، سادهلوح، تسلیم، مستور زیر سایه مردان، ترسو، ضعیف و… تصویر میشوند. گیتی از این جنس زنان نیست. او معلول وقایع نیست، علت رویدادهاست. او تصویر بخشی از جامعه موفق زنان ایران است که تصویری از آنان نیست.
شخصیت دیگر اثر، علیرضا هم از آن دست مردانی نیست که شما همیشه در سینمای ایران ببینید، مردی فاجر، خبیث، خیانتکار و… نیست. مردی است که برای درمان کابوسهایش افیون و سیگار و چه و چه را انتخاب نکرده بلکه به سراغ روانشناس رفته است. پیشنهاد روانشناسش را میپذیرد، بعد از سالها تصمیم میگیرد حقیقتی را که در ذهن داشته و سرکوبش کرده، اعتراف کند و آماده است تبعات آن را بدهد و… .
فیلم، قصهاش را از دل فجایع و بدبختیهای طبقات اجتماعی بیرون نکشیده بلکه تلاش کرده است تا از دل طبقه متوسط که بخش بزرگی از مخاطبان سینما هستند، بیرون بیاورد و آیینه بخشی از جامعه مخاطبش باشد.
در کارگردانی، حمیدرضا هنری، همین حالت آیینهای را حفظ کرده است. فقط در کابوسهای علیرضا دوربین حرکت میکند؛ اما در روایت زندگی واقعی، دوربین کارگردان ساکن است و کنش از دوربین به درون آدمها منتقل شده. آدمها در کادرهای حمیدرضا هنری، شادی، مهربانی، تنش، خشونت و… را تجربه کرده و بروز میدهند؛ اما دوربین، راوی بدون قضاوتی است که بستر این ظهور و بروزها را فراهم کرده است. او حرکت را از دوربین به تعمد گرفته اما تلاش کرده تا اتمسفر و فضا به کمک حالات درونی آدمها بیایند. ازجمله میتوان به انتخاب پسزمینهها (بکگراند) برای ساخت اتمسفر اشاره کرد. مطب روانشناس علیرضا، در طبقات بالای یک ساختمان است، این انتخاب مکان (لوکیشن) به کارگردان امکان داده تا سه بار روایت علیرضا از خودش در مقابل روانشناسش را با سه پسزمینه متفاوت از شهر و آسمان پشت سرش مطابقت دهد. براین اساس بهغیراز دیالوگ، تمامی اتمسفر و فضای بصری، راوی حالات علیرضا هستند. این توجه به فضا، بارها توسط کارگردان بهدرستی تکرار میشود. ازجمله روایت شهر تهران که با حالتها و رنگهای متفاوت بازتابی از قصه و آدمهای اثر است.
بااینهمه، نقطه چالشبرانگیز فیلم «گیتی همسر علیرضا»، فصل پایانی است. انفجار و آتش گرفتن خانه در ساخت و شکل روایت دچار ضعف است. در این بخش از فیلم، اراده کارگردان به درام تحمیل شده است. نوسان برق و بیتوجهی گیتی به شیر گاز، سلامت گیتی در خانه و آسیب دیدن علیرضا بیرون از خانه، خواست سازنده اثر است تا برخاسته از دل درامی که خودش برای ما تعریف کرده است.
۵۷۵۷
آخرین دیدگاه