اصغر فرهادی در تلهی شخصیتهای خلق شده خودش افتاده است. ما هجده نفر بودیم. از میان نمیدانم چند ده نفر متقاضی، پس از دو مرحله مصاحبه انتخاب شدیم.
او سوژهای به ما داد دربارهی اشیای گم شده. محور کسانی بودند که اشیای گمشده را به صاحبانشان برگردانده بودند و زندگیشان آمیخته با این اتفاق شده بود. ما به چند گروه تقسیم شدیم تا کار تحقیق و ساخت مستند آغاز شود. آنها که به واسطهی چنین کاری به برنامه ماهعسل دعوت شده بودند و خبر اقدامشان در رسانهها منعکس شده بود، در میان سوژهها بودند.
تا اینجای داستان همه شوق و شور بود و من خوشحال از اینکه یکی از پذیرفتهشدگان این دوره خاص و البته طلایی بودم. دورهای که کم کم نامش در تاریخ سینمای ایران در حال حک شدن است. اصغر فرهادی هر جلسه نتیجه تحقیقات را میشنید و راشها را می دید و بحث و بررسی بر سر نوع قاببندی و زاویه نگاه به سوژه و … مطرح میشد.
بیاغراق بگویم گذشته از سختی کار گروهی با کسانی که نمیشناختم و نزدیکی ذهنی به آنها نداشتیم، دوره لذتبخشی بود و در نگاه حرفهای من به اطرافم، چه از باب روزنامهنگاری و چه از باب فیلمسازی تاثیر گذاشت. خاطرات تلخ و شیرین آن دوره اما امروز در حال رنگ عوض کردن است. یکی از شرکتکنندگان آن روز کارگاه که بنا به دلایلی چون دوری راه و زندگی در شهر شیراز و …، نتوانست در هیچ کدام از گروهها حضور داشته باشد، به تنهایی مشغول ساخت مستندی در این خصوص شد.
ماجرای امروز از همین جا به قصه دیروز گره میخورد. آزاده مسیحزاده بر سوژهی مردی کار میکرد که در شیراز، رای باز زندانی بود و روزی که برای خرید رنگ از زندان خارج شده بود، کیفی را یافته و به صاحبش برگردانده بود.
آنها که فیلم قهرمان را دیدهاند میتوانند قضاوت کنند داستان فیلم قهرمان تا چه میزان به این سوژه شباهت دارد.
بحث داغ امروز بر سر این است که آیا سوژه اصلی از آن فرهادی است یا آزاده مسیحزاده. به نظر میرسد بحثی انحرافی در این میان در گرفته است. آنچه اهمیت دارد این است که آیا تحقیقات تیم هجده نفرهای که بر سوژههای متعددی در این زمینه کار کردند و تحقیق آزاده مسیحزاده که به ساخت فیلم دو سر برد- دو سر باخت منجر شد، در تهیه فیلم قهرمان تاثیر گذاشته است یا خیر.
قلبا به اصغر فرهادی احترام میگذارم، مردی که پشتش به گذشتهی باشکوهش در سینمای ایران گرم است. نه او را فیلمساز حکومتی میدانم و نه فیلمساز ضد حکومتی. وی را سینماگری حرفهای میدانم که ممکن است در این مورد خاص در محضر قانون نیز بتواند دست بالا را بگیرد؛ نکته اما اینجاست که در این مورد به خصوص آن هم در کشور قانونزدهای چون ایران که کارویژهی دولت و مجلسش برخورد با قوانین بازدارنده و مازاد است، معیار دیگری جز قانون برای قضاوت وجود دارد که اتفاقا خود فرهادی در فیلمهایش آن را به ما نمایانده است. معیار اخلاق.
جامعه بیرحم ایران حالا منتظر است ببیند در این مناقشه چه کسی دست بالا را خواهد گرفت. قضاوت جامعه البته همواره با قضاوت محکمه یکی نیست و گاهی تفاوتی عجیب میان این دو قضاوت به چشم میخورد.
قانون کافی نیست. این را خود اصغر فرهادی میگوید. در فیلم شهرزیبا، درخواست بخشش زنی که برادرش در آستانه قصاص است، همین نکته را به تماشاگر گوشزد میکند که قانون کافی نیست. در فیلم فروشنده نیز قانون نمیتواند بین آزاردیده و آزارگر بایستد. پس شخصیتهای قصه خودشان دست به کار میشوند تا حسابشان را صاف کنند. این را سالها قبل کیمیایی در فیلم قیصر گفت. دوره اما دیگر دورهی چاقو و حذف فیزیکی نیست. آدمها میمانند با بارسنگینی که بر دوششان است. قصه امروز ما همان قصههایی است که فرهادی برایمان تعریف کرده است.
من جزو کسانی هستم که نامهای را امضا کردم مبنی بر اینکه سوژهی اشیای گمشده توسط آقای فرهادی در ورکشاپ مطرح شد و روند حاکم بر این کارگاه در آن توضیح داده شده است. امروز اما آنچه ذهن من را مشغول کرده، این نیست که سوژه متعلق به کیست و چه کسی برای اولینبار خبر اقدام این مرد را در رسانهها یافته است. ماجرا اینجاست که حقوق معنوی مستندی که بر پایه این سوژه ساخته شده از آن چه کسی است و آیا فیلم مستند «دو سر برد- دو سر باخت» و تحقیقات صورت گرفته در این کارگاه، تاثیری بر فیلم سینمایی قهرمان دارد یا خیر.
از این روست که فکر میکنم داستان قهرمان بدجوری به مابه ازای بیرونی خود گره میخورد.
اینجا پایان سینمایی در کار نیست که بتوان قضاوت را به بیننده سپرد. قصهها در جهان واقعی باید پایان داشته باشند. پایان تلخ را نپذیریم باید تن به تلخی بیپایانی بدهیم که بر کام سینمای ایران مینشیند.
درباره الی را یادتان هست؟
خودرویی کنار دریا در گِل گیر کرده و جماعتی تلاش میکنند آن را بیرون بیاورند. قصه اما این نیست، ماجرا راز بزرگی است که آنها در سینه دارند. قصه واقعی در همین نقطه آغاز میشود. آنجا که ماشین از گِل بیرون میآید و وقت دادن خبر هولناک میرسد.
۲۲۳۲۲۳
آخرین دیدگاه