تصور نمیکردم ضرورتی باشد تا در مورد حادثهای که در روزهای قبل اتفاق افتاد و برخوردی که با آیتالله العظمی صافیگلپایگانی صورت گرفت بحثی مطرح کنم اما برخوردهای مختلف و مواضع گوناگون نشان داد که مسئله جدیتر و عمیقتر از چیزی است که در ابتدا به نظر میرسید.
از اینرو مقداری در مورد این مسئله با نگاهی که خودم دارم صحبت میکنم. البته بزرگان در روزهای اخیر نظر دادهاند و نهادهای حوزوی و سازمانهای مختلف مطالبی را بیان کردهاند که بهجا بوده است. اما واقعه اتفاق افتاده چیز پیچیدهای نیست. در جمهوری اسلامی مسئولین نظام با مراجع تقلید دیدارهایی دارند و مراجع نیز در این دیدارها نظرات خود را که گاه تایید و گاه تذکر و انتقاد است بیان میکنند.
براساس همین سنت و رویه، در دیدار رئیس مجلس با آیتالله صافی ایشان چند نکته را بیان کردند؛ نکته اول این است که مردم به شدت در فشار اقتصادی هستند و فقر و محرومیت رو به گسترش و افزایش است. نکته دوم اینکه فشار در معیشت متاثر از روابط ما با کشورهای دیگر هم هست و اگر این تنشها در صحنه بینالملل کاهش یابد تاثیر مثبتی بر وضع معیشت مردم خواهد داشت. از اینرو مسئله قهر با دنیا را باید کنار بگذاریم. این دو نکته امری واضح و بدیهی است؛ نه آن فقر و فشار را میتوان انکار کرد و نه تاثیر تنشهای خارجی را بر معیشت مردم میتوان نادیده گرفت اما این دو نکته به خصوص نکته دوم مبتنی بر یک مبنای دینی هم هست که این مرجع بزرگوار به اتکای آن مبنا این نظر را مطرح میکند و آن مبنا این است که آیا اسلام به ما اجازه داده است که در اثر قهر کردن با بسیاری از کشورها، ملت مسلمان را تحت فشار قرار بدهیم و فقر و محرومیت و عوارض آن در میان شایع بشود؟ این یک مبنای دینی است که میشود از فرمایش ایشان این مبنا را هم استنباط کرد.
نقدها به آیتالله صافی منطقی نبود
با صرف نظر از اینکه رسانههای حکومتی چه برخوردی داشتهاند و آیا به درستی سخن مراجع را به گوش مردم و به اطلاع مردم میرسانند یا خیر و با صرف نظر از اینکه حوزهای که رسانه نداشته باشد در چنین مسائلی ساکت است و اجازه پیدا نمیکند پیام بزرگان به گوش مردم برسد و این یک خلا در حوزه امروز است باید بگویم که برخی نویسندگان آمدند و به انتقاد از آیتالله صافی پرداختند اما نه یک انتقاد منطقی، بلکه انتقاد همراه با توهین و اهانت.
بارها گفتهایم و نوشتهایم که مراجع تقلید و رهبران دینی فراتر از نقد نیستند و به تعبیر شهید مطهری اگر رهبران دینی در موقعیت فرانقد قرار بگیرند هم برای خودشان خطرناک است و هم برای جامعه. منتقدین میتوانستند مقدمه اول را نقد کنند و بگویند که وضع مردم بد نیست و بگویند ما تورم ۴۰ درصدی نداریم بلکه تورم ۴ درصد یا ۴ دهم درصد است یا اینکه این وضع ناشی از ارتباطات ما با خارج نیست، اما آمدند و اهانت کردند و تعبیرات رکیکی به کار بردند. یک تعبیرشان این بود که ایشان مقلد لیبرالها و سکولارهاست و یک تعبیر این بود که حرفی را در دهان ایشان گذاشته بودند و … .
همین کافی است که یک انسان منصف به این سوال پاسخ دهد که اگر این تعبیراتی که در مورد بیانات ایشان به کار بردند در مورد برخی از مسئولین نظام به کار برده میشد چه عکسالعملی داشت و اهانت تلقی میشد یا خیر؟ مثلا اگر به کسی بگویند شما مقلد داعش یا طالبان یا خوارج هستید چه اتفاقی میافتد؟ آنها که میگویند این تعابیر نقد است، پس باید در جاهای دیگر هم امکان تعمیم داشته باشد.
در اینجا سه مسئله وجود دارد؛ اول اینکه این نویسنده کیست، کجاست و در چه فضایی رشد کرده و به کجا متکی است و حواشی او چیست. من در این بحث وارد نمیشوم. بحث دوم این است که فرمایشات آیتالله صافی در مورد وضع مردم چقدر با واقعیتها سازگار است؟ در این قسمت هم مسئله واضح است و وارد نمیشوم. یک امر سومی است که نحوه برخورد با مرجعیت است که آن مسئله، مسئله مهمی است. مسئله دیروز و امروز هم نیست و اساسا این بحث مطرح است که در نظام جمهوری اسلامی مرجعیت چه جایگاهی دارد و ما از مراجع چه توقعی میتوانیم داشته باشیم؟
سوابق آیتالله صافی گویاست
اینجا اولا باید دانست که مراجع معظم تقلید ما و در رأس آن این بزرگوار؛ یعنی آیتالله صافی سابقه روشنی دارند. شاید و بلکه قطعا کسانی که این برخوردهای ناجوانمردانه را دارند نمیشناسند و نمیدانند که پیشینه و سابقه و افکار و مجاهدتهای آیتالله صافی چیست. اینکه ایشان چنین انتقادی از وضع موجود دارد، امر جدیدی نیست. به کسانی که توهین میکنند اطلاع میدهم که اگر میخواهید آیتالله صافی را بشناسید به سوابق دهه اول انقلاب ایشان مراجعه کنید که در شورای نگهبان بودهاند. هرچه را که دیروز آنجا گفته امروز اینجا میگوید. هرچه را که در زمان امام(ره) گفته امروز هم در دوره مقام رهبری میگوید. ایشان از افرادی نیست که در حرکتش تغییری ایجاد کرده باشد. اگر امروز ایشان استقلال حوزه را مطرح میکند که حوزه نباید به دولت و حکومت وابسته باشد از این جایگاه نیست که مرجع تقلید است، بلکه در سال ۱۳۶۳ که پنج سال از انقلاب گذشته بود در شورای نگهبان بود این مطلب را گفته بود و ۳۷ سال از آن قضیه گذشته است. افرادی که امروز فحشنامهها را مینویسند در آن زمان کجا بودند؟
۳۷ سال قبل برای اولینبار در لایحه بودجه که در مجلس بررسی شد ردیفی به حوزه علمیه اختصاص پیدا کرد که مبلغش هم ۶۰ میلیون تومان بود. بودجه را مجلس تصویب کرد و به شورای نگهبان فرستاد. آیتالله صافی ایستاد و مقاومت کرد و گفت حوزه باید مستقل باشد و بودجه دولتی استقلال را از حوزه میگیرد و فردا دولت به بهانه پولی که میدهد اعمال نفوذ میکند. این نامه آیتالله صافی و موضع ایشان موجود است و آن زمان ایشان مرجع هم نبود و امام هم حضور داشت. بنابراین اینطور نیست که کسی این حرفها را امروز در گوش ایشان خوانده باشد.
از اینرو فکر ایشان از ابتدا چنین بوده و تغییری هم نکرده است و اول نگفتند که حکومت باید حوزهها را هم بگیرد و حالا تغییر کرده باشد. آن زمان که دیگران متوجه نبودند ایشان متوجه بود و حرفش همین بود. یکی از نکاتی که میخواهم به طلاب جوان و عموم مردم عرض کنم این است که اصالتهایی که در این شخصیتها وجود داشته را باید شناخت و کسی که فحشنامه مینویسد نمیداند که ریشههای عمیق مرجعیت کجاست و میگوید ایشان مقلد سکولارها شده است. آن زمانی که شما به دنیا نیامده بودید و کلمه سکولار به گوشتان نخورده بود آیتالله صافی این بحثها را دنبال میکرد. شاید خیلی از رسانهها نخواهند این حرفها به گوش مردم برسد اما باید ما طلبهها این کار را بکنیم.
بارها اصرار شد که مشروح مذاکرات شورای نگهبان منتشر شود و بالاخره دو جلد که مربوط به سالهای ۵۸ و ۵۹ است را منتشر کردهاند و آنجا میتوانید آیتالله صافی را بشناسید و خیلی از چیزهایی که امروز افراد میخواهند بفهمند را ایشان در آن روزها مطرح کرده است.
برای نمونه یک بحث در مورد اختیارات رئیس جمهور است. رئیس جمهور اختیاراتی دارد و میبیند که نمیتواند کار کند و ایشان میگوید رئیس جمهور باید استعفا بدهد یا به وظیفه خود عمل میکند یا باید کنارهگیری کند و مماشاتی نباید در کار باشد. عین جمله ایشان از مشروح مذاکرات جلد اول را میخوانم که؛ اگر رئیس جمهور دید نمیتواند و خلاف قانون اساسی است باید استعفا دهد. هرکجا رئیس جمهور دید که اموری با قانون اساسی مخالف است ولو شخص رهبر بگوید که این موافق قانون اساسی است او که خودش این را مخالف قانون اساسی میداند باید کنار برود و بگوید من برخلاف قانون اساسی عمل نمیکنم. حال اگر در سالهای بعد و دهههای بعد و زمان رئیس جمهورهای مختلف ایشان چنین مطالبی میگفت، به ایشان میگفتند که شما با فلان رئیس جمهوری سَر و سِری دارید اما مبنای فکری ایشان این است و میگوید قانون اساسی مقدم است.
یکی از بحثهای دیگر مسئله دخالت نیروهای نظامی در کشور است. تا جایی که بنده میدانم کسی که صریحا در این زمینه اظهار نظر کرده آیتالله صافی است. آن زمانی که جنگ بود و نیروهای مسلح و نظامی و … و خیلی دارای محبوبیت و اقتدار بالایی بودند وقتی بحث قانون مطرح میشد ایشان میایستاد. یکی از موارد این بود که میخواستند برخی اختیارات را از دولت بگیرند و به سپاه بدهند. در اظهار نظرهایی که در مشروح مذکرات شورای نگهبان هست آمده: قانون اساسی نقشه مملکت است. آنچه را که قانون اساسی برای دولت معین کرده است را اگر برای دیگری قرار بدهید صحیح نیست. این را در نقد این گفتهاند که میخواستند اختیاراتی را به سپاه بدهند. یک جای دیگری بحثی بود که سپاه بر نیروی انتظامی تقدم دارد ولی ایشان میگویند پس ژاندارمری چه خاکی بر سرش بریزد؟ سپاه پاسداران عزیز است اما قانون اساسی از سپاه پاسداران بالاتر است. قانون باید طبق راهبردی که قانون اساسی تعیین کرده تنظیم و تصویب شود.
از همان زمان افرادی فهمیدند که ایشان بازیچه آنها نخواهد بود و مشخص شد که ایشان هوشیار است و چیزهایی که افراد دیگر دهها سال بعد میخواهند بفهمند ایشان همان زمان فهمیده است. این موارد را مثال زدم تا این توهمات برطرف شود که چه کسی رفته و به ایشان چه گفته است. شخصیت افراد را که بشناسیم میفهمیم که حرف دیگران و تاثیر دیگران مطرح نیست و ایشان برای خود منطقی دارد. یکجا میگویند اگر تشخیصی داشته باشم و مرحوم آیتالله بروجردی هم نظری داشته باشد از نظر خود برنمیگردم. بزرگترین شخصیتی که برای ایشان بزرگ بوده، آیتالله بروجردی است که چنین موضعی در قبالشان داشتهاند.
توصیه امام(ره) به مراجع
حال سوال این است که میخواهیم نهاد مرجعیت را داشته باشیم یا خیر و اگر میخواهیم این نهاد را داشته باشیم میخواهیم ساکت باشند یا آنطور که امام فرمود باشد؟ امام در وصیتنامه فرمودند به مراجع معظم وصیت میکنم که خود را از مسائل جامعه کنار نکشند و بیتفاوت نباشند. گویا برخیها علاقه دارند مرجعیت فقط از ایشان تمجید و تعریف کند تا بعد هم آنها از مرجعیت تجلیل کنند اما آیا معنای حضور مرجعیت این است؟ اگر مرجعیت هست که خودش فکر دارد و تصمیم میگیرد. این قضیه در مورد دانشگاه هم صادق است و دانشگاه باید فکر خود را بگوید که گاهی اوقات میتواند با تفکرات رسمی تفاوت داشته باشد.
برخی از همین رفتارها موجب شده تا برخی مراجع دیگر چنین دیدارهایی ندارند و کسانی که آتش بیار معرکه هستند در اینکه برخی مراجع دیدارهای خود را تعطیل کردهاند مقصر هستند و اگر حکومت هم این رویه را اصلاح نکند آنها هم در این وضعیت شریک هستند و ما این علما را از دست میدهیم و نقش مصلحانهای که آنها دارند پشتوانه مهمی است؛ مخصوصا برای یک حکومت دینی.
مرجعیت خفیف نمیشود
این بزرگان نیازی به تحویل گرفته شدن در حکومت ندارند که اسم آنها در اخبار بیاید و … ، اما حکومت به اینها نیاز دارد. آیتالله جوادیآملی، آیتالله امینی و آیتالله استادی؛ امام جمعه قم بودند و چند نفر آدم بیادب را تحریک کردند و نتیجه این شد که این بزرگان کنارهگیری کردند. در اینجا چه کسی ضرر میکند؟ آیتالله جوادی کوچک شد چون نماز جمعه نمیرود؟ خیر. اگر ایشان در نماز جمعه حضور یابد اعتبار این نماز افزایش پیدا میکند. یاد جملهای میافتم که شخص حکیمی خطاب به امیرالمومنین گفت: به خدا قسم که تو خلافت را اعتبار بخشیدی. آن کرسی خلافت که علی(ع) روی آن بنشیند ارزش پیدا میکند و در ادامه گفت اما خلافت موجب ارزش و اعتبار تو نشد و تو همان علی(ع) هستی و خلافت اعتباری، چیزی بر تو نیفزود.
مرجعیت هم خفیف نمیشود و یک نهاد کهن است و مردم برای آن اعتبار قائل هستند. یکبار آیتالله شبیری میگفت: رضاخان با کسروی به مشکل خورده بود و به رضاخان هم برخورده بود. سپس دستور داد که کسروی را منتظر خدمت کنند. کسروی زیر آن حکم رضاخان نوشت خدمت باید منتظر بنده باشد و من منتظر خدمت نمیشوم. مراجع ما هم دنبال چیزی از حکومت نیستند و جایگاه خود را دارند.
* متن سخنان درس خارج فقه
آخرین دیدگاه