در کلاب هاوس شب گذشته خبرآنلاین که با حضور چهره های مختلف ساسی و با موضوع" پایان اولین رئیسی جمهور ایران" برگزار شد،صاحب نظران و تحلیلگران درباره ابوالحسن بنی صدر بویژه مشی سیاسی و اقتصادی او به اظهار نظر پرداختند.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین،بدنبال درگذشت ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران، شب گذشته در کلاب هاوس خبرآنلاین این اتفاق مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت و مهمانان مدعو درباره ابعاد مختلف شخصیتی و مشی سیاسی و اقتصادی و نقش او در تحولات قبل و بعد انقلاب به اظهار نظر پرداختند.
حسن لاسجردی عضو شورای سردبیری خبرآنلاین
در ابتدای این روم باید اعلام کنم که در پی درگذشت اولین رئیس جمهور ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و نقش بنی صدر در تحولات قبل و بعد از انقلاب اسلامی، در ابتدای انقلاب از بنی صدر به عنوان یک متفکر اقتصادی نام می بردند. در سال 58 همه بر این باور بودند که او اقتصاد را در فرانسه خوانده و چون از خانواده ای روحانی حیات سیاسی یافته، شاید بتواند نسخه مناسبی در ادغام تفکرات اقتصادی و اسلامی در آن روز باشد.
یکی از دلایل انتخاب او، این بود که همه فکر می کردند طرحهای اقتصادی بنی صدر می تواند الگوی مناسبی برای برخی مشکلات مانند تبعیض اجتماعی و عدالت اقتصادی که آن روزها باشد که در روزهای آغازین انقلاب اسلامی خریدار زیادی داشته باشد.
نگاه او به فعالیتهای سیاسی علاوه بر دوران قبل از انقلاب، در سال 58-59 مهم است. او تلاش کرد مکتب میانه ای را از روشهای سیاسی بروز دهد. چه در ساختار نظام سیاسی و چه در فرماندهی جنگ و چه کشمکش های بین احزاب و گروهها دنبال راه میانه بود. به همین دلیل بنی صدر را لیبرال می گفتند و می گفتند او انقلابی نیست.
او تلاش کرد نه حس تندروی در انقلابیون را داشته باشد و نه آنقدر عقب باشد که نتوان گفت با طوفان انقلاب همراه نیست. راه میانه ای داشت که با ملی مذهبی ها و نهضت آزادی شباهت داشت. بعدها او بدلیل اختلافات سیاسی و خیانت هایی که در جایگاه های مسئولیتی داشت و بدلیل اینکه اولین ریاست جمهوری ایران بود که بدلیل پناهندگی و تشکیل اوپوزیسیون و نیروی معارض در بیرون از کشور بنوعی هدایت اقدامات ضد انقلاب اسلامی را بر عهده داشت می تواند چهره ای مهم در تحولات دوره بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باشد و در این کلاب دنبال شناخت تحولات فکری و سیاسی او هستیم.
بنی صدر چون جاه طلب سیاسی داشت با پادشاه دیگری در یک اقلیم نمی گنجید
مجید تفرشی مورخ
نوع تاریخنگاری نسبت به بنی صدر دچار افراط و تفریط شده و چپ و راست و حکومت و سلطنت طلب نسبت به او قضاوتهای مختلفی دارد. او با همه مواجهه داشت.
دیدگاه ها درباره او متناقض است که چیز عجیبی نیست. چند نکته را درباره آقای بنی صدر عرض می کنم. او کسی است که اولین رییس جمهور تاریخ ایران است. این غیرقابل تردید و تغییر است. این مسئله باعث بحثهای قطبی و تند درباره او شده است. سابقه سیاسی او، کاملا حزبی و در جبهه ملی بوده است. در آغاز دهه 40 که جنبش دانشجویی آغاز شد که زمینه ساز آغاز جنبش چپ و مذهبی بود و او جز سران جبهه ملی بود. به تدریج فاصله خود را از جبهه ملی وطن پرست سکولار زیاد کرد. وقتی به فرانسه رفت با حرکتهای دانشجویی حرکت می کرد و حد فاصل بین بیت مرحوم امام و جبهه ملی خارج از کشور بود که به تدریج به عنوان کانون مبارزه با حکومت پهلوی بالا آمد. بخشی از کانون در آمریکا که دکتر یزدی و چمران است. در آلمان آقای طباطبایی و بهشتی بودند. در فرانسه هم بنی صدر و دانشجویان بودند. در انگلیس هم ثابتیان، نیکخواه و دیگران بودند.
بنی صدر دوره کوتاهی با کنفدراسیون همکاری کرد ولی بعدا جدا شد چون جاه طلب سیاسی داشت و با پادشاه دیگری در یک اقلیم نمی گنجید و عده و عده خود را داشت و اهل کار جمعی نبود. در خاطرات آدمهای مختلف اختلافات بین یزدی و قطب زاده و بنی صدر و دیگران را می بینیم ولی وجود شاه باعث می شد اختلافات دیده نشود. عزیمت آقای خمینی به پاریس هم ماجرا را حساس تر کرد. ارتباطات بنی صدر با بیت آقای خمینی فعال بود. نقطه اوجش هم در گفتگوی لوموند با آقای خمینی بود که با لابی گری تیم آقای بنی صدر انجام شد. در جریان عزیمت آقای خمینی به پاریس و نوفل لوشاتو اطرافیان آقای بنی صدر، موتلفه و آقای عراقی بسیار موثر بودند.
جناح آقای بنی صدر در جریان اعتصابات در پاریس فعال بود. در جریان اعتصاب غذای معروف در کلیسای سن ماری پاریس که برای اولین بار مذهبی ها خود را نشان دادند او فعال بود. تبلیغاتی که درباره اعتصاب غذا شد موقعیت جنبش مذهبی را جدی کرد. عملا قبل از این، نگرانی شاه و متحدانش روی جنبش مسلح چپ بود. بعد هم جبهه ملی. اساسا جنبش مذهبی و دانشجویی را جدی نمی گرفتند و خطر آنی و بالفعل نمی دانستند. خطر را جنبش های مسلح چپ می دانستند. خود بنی صدر و تیمش این نقش را داشتند که جنبش مذهبی مورد توجه جامعه بین المللی و افکار عمومی و رسانه ها و نخبه گان و سیاسیون قرار گیرد. آنها متوجه شدند اینها به تدریج دست بالا را در آینده ایران دارند.
نزدیکی او به بیت آقای خمینی باعث شد قبل از آمدن به ایران آشکارا بلندپروازی را بیان کرده بود که می خواهم اولین رییس جمهور ایران باشم. در انتخابات با رقبایی که حذف شدند و به خصوص حذف آقای فارسی به خاطر افغانی الاصل بودنش، عرصه برای او فراهم شد. آقای بنی صدر معتقد بود روحانیون مجبورند مانند دولت موقت، با حکومت فکل و کراواتی ها بسازند و از آنها استفاده کنند ولی در اوان کار، معلوم شد روی این ماجرا نمی شود حساب کرد. رقبای روحانی آقای بنی صدر با تاسیس حزب جمهوری نشان دادند علاقمند به سهیم کردن دیگران در قدرت نیستند. گروگانگیری و جنگ نبرد قدرت را به تاخیر انداخت. با روی کار آمدن رجایی که با نبرد قدرت شدید و فرسایشی به بنی صدر تحمیل شد باعث شد ماجرای رویارویی آشکار شود و هیچ یک هم کوتاه نیاید.
ظاهرا آقای خمینی به بنی صدر التفاتی داشت ولی لابی حزب جمهوری اسلامی و نقش کلیدی آقای بهشتی شرایط را طوری کرد که به تدریج بنی صدر دچار سوءمحاسبه شد. ایشان بارها گفت این توهم که قدرت پشتیبانی مردمی او به حدی است که در این نبرد قدرت پیروز است و آقای خمینی نمی خواهد دخالت کند یا اگر دخالت کند زورش به او نمی رسد. این تصور را مخالفان او ایجاد کرده بودند او را دچار هچل و سوءمحاسبه کنند. بدتر از آن، ماههای آخر کارش در ایران و همگامی و ائتلاف و ازدواج مصلحتی با مسعود رجوی و مجاهدین خلق بود. این دو مساله او را به سقوط کشاند. آقای بنی صدر همیشه می گفت مصلحت را کنار گذاشتم و طرف حقیقت را گرفتم که در سیاست چنین چیزی نداریم.
گزارش انگلیسی ها بعد از فرار او به پاریس می گوید خمینی بدون بنی صدر همچنان خمینی است ولی بنی صدر بدون خمینی در سیاست هیچ است. واقعیت همین بود. تصوری که بنی صدر از پشتیبانی مردمی خود داشت بیش از واقعیت بود. جدا شدن او از شورای ملی مقاومت، باعث شد او کنارتر برود. ازدواج فیروزه بنی صدر دختر او با مسعود رجوی که به طلاق رسید و فیروزه بنی صدر از او جدا شد. بنی صدر گفت درباره ازدواج و طلاق دخالت نکرده است. پس از دیدار رجوی با طارق عزیز و عزیمتشان به عراق، راه او از مجاهدین کاملا جدا شد.
مزیت بنی صدر نسبت به اوپوزیسیون این است که در ایران با وجود داشتن عقبه قائل به این نبود با هر شرایطی و با هر کمک و وسیله ای برای تغییر رژیم باید کار کند. برای همین روز به روز تنهاتر شد. صدای اپوزیسیونی شد که مخالف وضع بنیادین ایران بود ولی مخالف بود از هر کسی کمک بگیرد.
گذشته بنی صدر بعد از خروج از ایران و بعدش را بررسی کنید پر از اشتباه است که ائتلاف او با مجاهدین خلق نقطه تاریک در کارنامه اوست ولی این که منافع ملی را به کسب قدرت ترجیح داد و دست دوستی به دشمنان ایران نداد، قابل تقدیر است.
س) برداشتی از اول انقلاب و حضور بنی صدر در دولت داریم. وقتی او وارد ایران شد دولت بازرگان شکل گرفته بود. بازرگان زودتر از 22 بهمن منسوب شده بود و طبیعی بود در دولت آقای بازرگان جایی نداشته باشد چون کنفدراسیونی بود. وقتی نتوانست در ابتدا وارد حکومت شود، شیوه ای انتخاب کرد که باعث صعود او شد. در 29 بهمن 57 سخنرانی برای خود در دانشگاه آریامهر (شریف امروز) ترتیب داد. همه اش درباره موضوعات اقتصادی بود که کتاب اقتصاد توحیدی از آن درآمد. در کاخ سعدآباد هم مجموعه سخنرانیهایی داشت تا سال 58. بنی صدر توانست خود را به عنوان یک روشنفکر مذهبی در خلاء روشنفکری مذهبی بعد از فوت دکتر شریعتی، مطرح کند. تفاوتی هم با امثال آقای بازرگان و یزدی داشت و خیلی جوانتر بود. بحث اقتصاد توحیدی را طرح می کرد و آقای احمدی نژاد بعدا اسم عدالت را روی آن گذاشت. بنی صدر توانست بر اسب عدالتخواهی و اقتصاد توحیدی و بی طبقه سوار شود. قبول دارید بنی صدر با استفاده از احساسات آن روز که نیازمند به عدالتخواهی بودند خودش را بالا بکشد؟
مجید تفرشی مورخ
صددرصد موافقم. در روزهای آغاز انقلاب، مساله اقتصاد چه از نظر عملی و چه عملی، در طول حرکت چپ ها بود. چپها دهل اقتصاد را می زدند. در بین مذهبیون، آقای حسن توانیار فر بود که استاد اقتصاد بود ولی طرفداری بین مردم نداشت. مرحوم مهندس سحابی که بحث نظری نداشت. رضا اصفهانی هم چند جزوه کوچک اقتصادی نوشته بود که قابل اعتنا نبود. فقط بنی صدر کار نظری اقتصادی کرده بود فارغ از جدی و ضعیف و قوی بودن کارهایش، ویژگی او این بود که بر خلاف نهضت آزادی و جبهه ملی خود را در ابتدای انقلاب از قدرت کنار گذاشت و تا زمان گروگانگیری پستی نداشت. گفته می شود به او پیشنهاد نخست وزیری بعد از شورای انقلاب دادند که قبول نکرد. انرژی آزادش را به این عنوان گذاشت که خود را منادی عدالت اسلامی با ابزارهای تئوریک اقتصاد نوین در مقابل چپ ها مطرح کند. این عرصه خالی بود و تنها بنی صدر در آن حضور داشت.
یک اشتباه محاسبه برای او از زمانی شکل گرفت که قدرت روحانیت اول انقلاب را نفهمید
محمدعلی ابطحی فعال سیاسی اصلاحطلب
مرحوم بنی صدر را باید از دو دیدگاه دید. یکی بنی صدر فرهنگی و یکی بنی صدر مذهبی. مرحوم بازرگان و بنی صدر سمبل هایی بودند. او در نزدیکی انقلاب شناخته شد. ارزش بخش فرهنگی او نباید فراموش شود که تا اوایل انقلاب پررنگ بود. باید به این بخش او پاس گذاشته شود.
در حوزه سیاسی آقای بنی صدر را باید طور دیگری نگاه کرد. یک کتابی به نام کیش شخصیت بود که در جامعه معیار شده بود. خود او بیش از همه گرفتار این مساله شد. مرحوم بنی صدر قبل از 60 هیچ اتفاقی نبوده که او را متوقف کند. در ماجرای انقلاب فرهنگی او جلودار بود. در سرکوب کردها او جلودار بود. درحملات روزنامه انقلاب اسلامی او تیزتر از همه بود. یک اشتباه محاسبه برای او از زمانی شکل گرفت که قدرت روحانیت اول انقلاب را نفهمید. قدرت شخص امام خمینی را هم نتوانست تشخیص دهد و خود را مستقل تشخیص داد و این دو عنوان او را روز به روز دورتر کرد. اگر او می دانست در بافت روحانیت چه قدرتی است، طور دیگری رفتار می کرد. او و آقای هاشمی رفسنجانی عملگرا بودند و بعد وقتی دیدند زورشان نمی رسد آرمانگرا شدند.
در فعالیتهای انقلابی کوتاه نیامد ولی از وقتی دید دارد حذف می شود، تفاوت نظر حزب جمهوری اسلامی و امام خمینی را داریم. امام خمینی تا آخر هواداری از بنی صدر کرد ولی حزب جمهوری به رقابت سیاسی افتاده بود و از مشی امام متفاوت عمل می کرد. بعد حزب جمهوری توانست با پوست خربزه هایی که زیر پای او انداخت، موفق شود.
او بعد از سال 60 استقلال نظر داشت که بر خلاف اپوزیسیون وابسته نبود. اولین انتخاب رییس جمهور در تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی ایران در تاریخ باقی می ماند. بحث خیانت بنی صدر در جنگ را خیلی فکر کردم، اصلا چیزی در این حوزه ها باورکردنی و پذیرفتنی نیست. او بیشتر در برخورد با قوای روحانی اول انقلاب، توان خود را نتوانست بالا بیاورد و رودست خورد و نمی دانست چه اتفاقی می افتد و اعتماد و حمایت امام را از دست داد و متاسفانه در زندگی اش از سال 60 به بعد داشت که نمی توان با او همدلی کرد.
بنی صدر در 14 اسفند مسیر افولش شروع شد و روز به روز نزد امام قدرتش افول کرد
محمد عطریانفر فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران
بنا به تجربه عملی کلیاتی را طرح می کنم. ضمن آرزوی رحمت و غفران الهی و نجات یافتگی برای مرحوم آقای بنی صدر فکر می کنم زندگی او در سه بخش قابل تفکیک است. اول دوره آرامش و ساخت شخصیت سیاسی او، یک دوره طوفان و مبارزه بر سر کسب قدرت و دوره سوم سقوط و افول اوست. هر یک از این دوره ها دو عصر دارد. در دوره آرامش و ساخت شخصیت، او دو عصر منفک دارد. عصری که فعالیت های دانشجویی دارد و عضویت در جبهه ملی و برخی تلاشها و مبارزات در صحن دانشگاه را دارد و به سرعت هم در یک دوره کوتاهی عرصه را خالی می کند. او از فرصتی که با مرحوم آقای حبیبی و نراقی داشت استفاده می کند و به سوربن برای ادامه تحصیل می رود. عصر فعالیتهای دانشجویی اش خیلی چنگی به دل نمی زند و تصویری مانند آقای بازرگان ندارد. در عصر دوم دوره آرامش عصر حیات تئوریک او در فرانسه است و برخی محورها و عناوینی که به کار دیدگاه های عقیدتی او می خورد دیدگاهی را طراحی می کند و کتابهایی را در آستانه انقلاب می نویسد و کتابهای «کیش شخصیت» و «امت و امامت» و «تعبیر امامت» را در ایران می بینیم. او حجم غیرقابل قبولی از خودباوری را داشت و کیش شخصیت داشت که برخی می گفتند هنگام نوشتن کتاب در برابر آینه ایستاده.
دوره دوم ایشان طوفانی و مبارزاتی است. از زمانی که همراه امام به ایران می آید. وقتی در پاریس بود و امام به آنجا هجرت می کند و ورود امام به منزل آقای غضنفرپور که از نزدیکان بنی صدر بود، زمینه ارتباط او با امام و شخصیتهای اطراف ایشان تقویت می شود. او در سفر تاریخی و پرواز انقلاب همراه امام به ایران آمد و فعالیت خود را آغاز کرد. در دورانی تلاش کرد چهره ناشناخته و بدون پشتوانه سیاسی خود را در عرصه قدرت سیاسی و جامعه طبقه متوسط و دانشگاهیان مطرح کرد. روز به روز این ظرفیت تعمیم یافته خود را در ذهن و دل بسیاری باز کرد و نسبت به رقبا که دارای تبار تاریخی بلندی نزد مردم بودند، مطرحتر شد.
دوران سوم هم عصر اسارت توسط تیم رجوی و سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت است که 2-3 سال طول کشید. به انفعال رسید و به کسوت بازنشستگی درآمد که به روزگار ما ختم شد.
آقای بنی صدر دلبستگی تاریخی نسبت به امام داشت و امام هم به ایشان علاقمند بودند از دو جهت. اول از جهت پدرشان مرحوم سید نصر الله بنی صدر که مورد علاقه امام بود. در عصری که دوره آرامش او بود، بنی صدر به نجف می رفت و امام نسبت به ایشان حرمتی داشتند. ارتباط مرحوم بنی صدر با حاج آقای مصطفی خمینی هم بحث دیگری بود. آقا مصطفی نسبت به برخی چهره ها از جمله قطب زاده نگاه منفی داشت که فرصتی برای بنی صدر بود. در مراسم مرحوم بنی صدر پدر، مراسمی در نجف گرفته شد و بنی صدر از پاریس آمد و امام که نوعا از این جلسات حضور نداشتند در مراحل ختم بنی صدر پدر شرکت می کند و در انتهای مراسم که بنی صدر برای تشکر خدمت امام رسید امام دست رد به سینه او می زنند و می گویند به اعتبار علاقمندی شخصی ام نسبت به پدرتان در این نشست شرکت کردم. او از هر فرصتی در این زمینه ها استفاده برای خود می کرد.
امام در طول تاریخ 15 ساله انقلاب، معمولا تشکلهای سیاسی را همراه نداشتند و امام نسبت به تشکلها اعتماد نداشتند. ممکن است اشاره به موتلفه کنیم ولی موتلفه تشکل فراگیری نداشت. امام بیشتر به یاران انقلاب و تک چهره ها تکیه داشتند. در این رابطه بنی صدر از این فرصت استفاده کرد و توانست در کنار امام خود را جا بزند و تلاش کرد.
شخصا آقای بنی صدر را ساده می دانم نه پیچیده. او در فرآیند دوره سوم به سادگی سرش کلاه رفت و اسیر باندی شد که تمام ظرفیتهایش را مکیدند و او را تبدیل به پدیده بی خاصیت و رها شده کردند. به علت آشنایی که با سازمان مجاهدین خلق داشتم می دانم با این قربانیان بازیهای زیادی کردند. بنی صدر مزایای فردی داشت که او را موفق کرد که در جریانات نیرومند داخلی خود را پیروز کند و روبروی حزب جمهوری اسلامی قرار گیرد.
او سخنوری منحصر به فرد با شیوه های اختصاصی بود. او از جنس سخنوران رسمی و بومی نبود. او این ظرفیت را تقویت کرد. نقش آفرینی مرحوم آقای بنی صدر در ذیل رقابت تحت عنوان موازنه مثبت هم مهم است. در موازنه منفی و مثبت برکاتی را تصور می کنیم که او با مناقشاتی که با حزب جمهوری داشت روز به روز دستاورد گرفت. یکی دیگر از مزایای فردی او استفاده بجا از نقاط ضعف رقیب بود. در اثر یک غفلت که حزب جمهوری درباره معرفی اولین نامزد ریاست جمهوری پیدا کرد، از نقطه ضعف آنها استفاده کرد و در مقابله با جلال الدین فارسی گفتمان خود را ارتقا داد و پیروز شد.
توان او از مظلوم گرایانه و این که می گفت همه در برابر من متحد هستند و معمولا جامعه ایرانی مظلومیت گراست به بنی صدر حق می داد ولی حقی که به او داده می شد بیش از حق مسلم او بود.
او پس از رسیدن به قدرت با واقعیت انتشار روزنامه جمهوری اسلامی با تیراژ میلیونی، کنار نیامد. این رسانه در دوران فترت 57 تا 60 بسیار اتفاق مهمی بود که دست به دست می گشت و در برابر این روزنامه جمهوری اسلامی که از ابتدای 58 با مدیریت آقای خامنه ای و سردبیری میرحسین موسوی منتشر می شود، او توانست تصویر رسانه ای از خود عرضه کند.
گزارش روزانه ای که او در دوران ریاست جمهوری به مردم داد که پدیده ای نو بود. ایشان برای پیشرفت اهداف خود، از ظرفیت فردی خود استفاده می کرد و به هیچ کسی پاسخگو نبود. رقبایش به صورت تیمی حرکت می کردند و نیازمند همفکری بودند. محدودیت رهبران حزب جمهوری در همفکری با دیگران را نداشت و به تناسب زمان و موضوع موضع می گرفت و به هیچکس پاسخگو نبود و اول و آخر داستان خودش بود. استفاده ای که در اختلاف بین رهبران حزب جمهوری اسلامی و مرحوم احمد خمینی پیدا کرد، خود را نزد بیت حضرت امام محبوب کرد و ظرفیت نیرومندی را برای خود تدارک دید. به طوری که در افکار عمومی جاانداخته بود به امام نزدیکتر از دیگران است. یکی از توفیقات او برای به دست آوردن 11 میلیون رای از 14 میلیون رای ناشی از نشان دادن قرابت او با حضرت امام بود. با این قرابت توانست جامعه روحانیت و مدرسان را همراه خود کند.
او به دلیل ساده اندیشی دورانی را دچار غفلت شد و تمامی دستاوردهای خود را در میان روزی از دست داد. در 14 اسفند مسیر افولش شروع شد و روز به روز نزد امام و قدرت افول و سقوط کرد. مجاهدین خلق روز به روز به او می دمیدند و می گفتند تو قدرت رقابت را داری و می توانی با رهبری انقلاب مقابله کنی هر چند هیچوقت به این قضیه گرفتار نشد.
او غفلتی داشت که در نهایت او را از مردم گرفتند. در طول 16 ماه مسئولیت او، باور دارم امام علاقه نداشت او از دست برود. در پیامی که دادند گفتند تو به زندگی خودت برس و از قدرت فاصله بگیر. اگر آقای بنی صدر پایانش را بهتر مدیریت می کرد می توانست بماند و کمبودی از مهندس بازرگان نداشت.
تمام مدتی که رقابت و جنگ قدرت بین رهبران حزب جمهوری و آقای بنی صدر بود امام ناراحت بودند
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی
مجددا خدمت خانواده مرحوم آقای بنی صدر عرض تسلیت دارم. خدا به آنها صبر بدهد. روایتی که دوستان گفتند را مشکلی ندارم. واقع مطلب آن است روایت مقداری جانبدارانه بود. آنچه اتفاق افتاد یک طرفش بنی صدر بود. منازعه و ستیزی که بعد از انقلاب میان مرحوم اقای بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی به رهبری مرحوم هاشمی و مقام معظم رهبری و میرحسین موسوی و شهید بهشتی اتفاق افتاد، بخش عمده ای اش برای قدرت بود.
بنی صدر به دنبال قدرت بود به خصوص از وقتی رییس جمهور شد و رهبران حزب جمهوری هم به دنبال قدرت بودند. نمی توانند به تخم چشم ما نگاه کنند و بگویند برای خدمت، خدا و قرآن بود. هم بنی صدر برای قدرت می جنگیدند و هم رهبران حزب جمهوری اسلامی.امام هم خیلی دلخور و ناراحت بود از رقابتی که میان این دو بخش از حاکمیت به وجود آمده بود. تمام مدتی که این رقابت و جنگ قدرت بین رهبران حزب و آقای بنی صدر بود امام ناراحت بودند و سعی می کردند طوری بین شان آتش بس برقرار شود چون زشت بود یک انقلاب مردمی با ادعاهایی که برای اسلام و خدا است بیاید و اینطور رهبرانش برای قدرت با آرنج به هم بزنند.صورت مساله و ریشه دعوا بر سر قدرت بود.
از میان کسانی که با امام به ایران آمدند و عملا این سه نفر که چریکهای فدایی خلق و مجاهدین و توده و چپها و مارکسیستها به آنها مثلث بیق می گفتند. مرحوم بنی صدر، مرحوم یزدی و مرحوم قطب زاده را می گفتند بیق.انقلاب اسلامی بعد از امام با این سه نفر شناخته می شد و این سه تن نقش زیادی در ترسیم انقلاب برای افکار عمومی جهان داشتند. دکتر یزدی مسلط به انگلیسی، صادق قطب زاده فرانسه و انگلیسی و مرحوم بنی صدر هم فرانسه صحبت می کرد. آنها در 3 ماه سرنوشت ساز انقلاب در پاریس، امام از طریق این سه تن تمام مصاحبه هایش را انجام می دادند و توانستند سیمای دموکراسی و مردمی نهضت مردم ایران علیه رژیم شاه را ترسیم کنند و هر سه با ایشان به ایران برگشتند و هر سه هم مهم بودند.
اینها تفاوتهایی با هم داشتند. دکتر یزدی خیلی تشکیلاتی بود و با انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا و امریکا کار می کرد و کادر زیادی داشت. صادق قطب زاده با فرانسوی ها، عربها و سوریها کار می کرد. ابوالحسن بنی صدر تک رو بود و تا حدودی هم متفکر بود و خود را متفکر می دانست. بنی صدر به عنوان تئوریسین انقلاب اسلامی شناخته شد. یکی از مدعیات انقلاب اسلامی این بود جهانیان کنار بروید ما در ایران اسلامی الگوی اقتصادی و مدلی بسازیم که نه سوسیالیستی اروپای شرقی است ونه سرمایه داری و یک الگوی جدید اسلامی است. این الگو 1400 سال پیش باید ساخته می شد که نشد. وقتی هم می پرسیدند چطور اقتصادی است؟ می گفتند تا الان فرصت و مجال نداشته و الان می خواهیم اقتصاد اسلامی را بنا کنیم. نظریه پرداز اقتصاد که به دانشگاه شریف آمد، جمعیت بسیار زیادی امده بود. فقط آن سخنرانی باعث شد تصویر بنی صدر به عنوان روشنفکر و نظریه پرداز خیلی جا بیفتد. فقط هم اقتصاد نبود. او به کمک دانشجویان مسلمان خارج از کشور جزوه ای به نام اصول و ضابطه های حکومت اسلامی نوشته بودند. الان را رها کنید.مهر 1400 را ول کنید.مهر1357 و 1358و 1359ما یعنی اقشار و لایه های تحصیل کرده ایران،با تمام وجود اعتقاد داشتیم چیزی به نام حکومت اسلامی واقتصاد اسلامی وجود دارد و ما به شرق و غرب و جهانیان و اروپاییان و ژاپنی ها و هندی ها نشان می دهیم هم اقتصاد داریم هم مدل حکومتی، هم مناسبات بین المللی و هم حقوق داریم. واقعا من این اعتقاد را داشتم. با تمام وجود به اقتصاد اسلامی معتقد بودم ولی الان مطلقا چنین اعتقادی ندارم. 43 سال طول کشید فهمیدم نه الگوی حکومت اسلامی و نه اقتصاد اسلامی داریم. آن موقع همه ما این باور را داشتیم و اگر کسی ریزش را می خواست به سمت بنی صدر می رفتیم.
بنی صدر در دانشگاه تهران و تلویزیون با رهبران توده ای و چریکهای فدایی خلق نشسته بود و آنها را محکوم کرده بود و با تمام وجود از اسلام مترقی انقلابی دفاع کرده بود. بر خلاف آقای عطریانفر و دیگران اعتقاد ندارم 11 میلیون رایی که او آورد به خاطر امام بود. به خاطر خود بنی صدر و تصویرش بود. امام از حسن حبیبی و خیلی های دیگر هم حمایت کردند. مشکلاتی به وجود آمد. بنی صدر ایده آل برای اولین ریاست جمهوری اسلامی و باعث سربلندی و افتخار بود که آدم بگوید بنی صدر رییس جمهور این انقلاب، است. او مبارز، متدین، طرفدار مصدق، ملی گرا، در تماس با امام در دوران قبل از انقلاب بود. از هر جهت که نخستین رییس جمهور ایران شود نقصی نداشت.
امام در جنگ قدرت بین حزب و بنی صدر از هیچیک حمایت نکرد
مشکل از جایی شروع شد که رهبران حزب جمهوری اسلامی هم طالب قدرت بودند. برخی علنی و صریح می گفتند بنی صدر یک عمر در پاریس بوده و ما در اینجا مبارزه کردیم. بنی صدر سال 39 از ایران رفته و 57 با پرواز ایرفرانس کنار امام آمده است. او یک کشیده هم از کلانتری نخورده و یعنی چه همه چیز دست بنی صدر بیفتد؟
حزب جمهوری اسلامی مدعی بود به سادگی قدرت را واگذار به بنی صدر و دیگری نمی کنیم. ما هم قدرت می خواهیم و از اینجا مصیبت شروع شد. حزب جمهوری اسلامی دارای تشکیلات و محبوبیت بود. بنی صدر در میان اقشار مرفه و تحصیل کرده خیابان انقلاب به بالا محبوب بود و مانند امروز حزب جمهوری اسلامی محبوبیت میان اقشار مذهبی تر، کمتر تحصیل کرده تر و پراکنده در سطح کشور داشت. آنها هم حاضر به واگذاری قدرت به بنی صدر نبودند. معتقدم بنی صدر می توانست بهتر از این رفتار کند. بنی صدر می توانست جوری با حزب جمهوری اسلامی کنار بیاید. امام در جنگ قدرت بین حزب و بنی صدر از هیچیک حمایت نکرد. بارها و بارها سخنرانی کردند و در قم و جماران گفتند ارث و میراث کدامتان است که اینطور برایش می جنگید؟ مقصودش هم شهید بهشتی بود هم مرحوم آقای هاشمی و هم بنی صدر. برای چه می جنگید؟ وقتی بین فرزندانتان اختلاف به وجود می آید، دقیقا برای امام این اتفاق افتاده بود. تلاش کرد اینها طوری کنار بیایند و حزب یا بنی صدر مصالحه کنند و کنار بیایند. ولی اصلا و ابدا. روز به روز اختلافات و رقابت بیشتر شد. دست بالا را بنی صدر داشت. سخنرانی می کرد و تیراژ بسیار وسیع داشت. روزنامه های حزب جمهوری اسلامی روی دکه ها مانند کیهان می ماند. بنی صدر دلیلی نداشت برای عقب نشینی و امتیاز دهی به حزب وقتی که محبوب بود و از آنها بالاتر ایستاده بود.
جنگ شروع شد و متاسفانه اختلاف بین بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی عمیقتر شد. حزب جمهوری اسلامی سمت سپاه رفت و بنی صدر به سمت ارتش رفت. برای فرماندهان ارتش زمان شاه، می توان حدس زد بنی صدر شخصیت مطلوبتری از هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی است. بنی صدر نظامی نبود ولی چون رییس جمهور بود، امام ایشان را مسئول جنگ و فرمانده کل قوا کرد.
بنی صدر معتقد بود ارتش و فرماندهان ارتش باید مسئولیت جنگ را به عهده بگیرند. طرح و نظریه ای اگر هست باید با آنها جلو برویم. حزب جمهوری اسلامی به نیروهای مردمی بسیج و سپاه اعتقاد داشت. رقابت بین ارتش و سپاه و حزب و بنی صدر اینها را به وجود آورد. بنی صدر سعی کرد با برخی شخصیتها و چهره ها که با مرحوم هاشمی رقابت می کردند نزدیک شد. یکی از یاران صمیمی بنی صدر، حاج احمدآقا بود که بعض و کینه از سران حزب جمهوری اسلامی داشت و فکر می کرد سرش از قدرت بی کلاه مانده بود. بنی صدر رسما اعلام کرد می خواهد حاج احمدآقا خمینی را به عنوان گزینه نخست وزیری به مجلس معرفی کند که امام مخالفت کرد. یکی دیگر از نامزدهای بنی صدر، مصطفی میرسلیم حزب الهی بود. نهایتا حزب جمهوری اسلامی گفت فقط با نخست وزیری محمدعلی رجایی موافقیم.
آخرین یارگیری او مسعود رجوی بود که تیر خلاص برایش بود
حزب جمهوری اسلامی هم مقصر بود. مردم به بنی صدر رای داده اند. مشخص بود رجایی و بنی صدر هیچ وجه اشتراکی نداشتند. اعمال قدرت و نظری که دست حزب جمهوری اسلامی در مجلس بود و رک گفتند هر کسی را شما معرفی کنید ما رای اعتماد نمی دهیم. نخست وزیر باید از مجلس رای اعتماد می گرفت. اینها واقعیتهای جامعه آن روز است.
حالا ما بنی صدر را خولی و شمر و حرمله کنیم و رهبران حزب جمهوری اسلامی را فرشته و فداکار نکنیم. جنگ بر سر قدرت بود. من از معدود دانشگاهیان بودم که طرف بنی صدر نرفتم. بسیاری رفتند. دفتری به نام همکاری های مردمی نهاد ریاست جمهوری داشت. چرا من طرف بنی صدر نرفتم؟ من با تمام وجود از غرور و تکبر متنفر و بیزارم و وای چقدر این آدم غرور و تکبر داشت. چقدر «منم» داشت. خود را بالاتر از نهضت آزادی، مهندس بازرگان، رهبران حزب جمهوری اسلامی و صادق قطب زاده می دانست. خود را خدا می دانست. این را در رفتارش نشان می داد و به ضرر نهضت شد. این جنگ قدرت بین حزب جمهوری اسلامی و بنی به جایی رسید که بنی صدر اشتباه سرنوشت سازی کرد و تیر خلاص به خود زد و به سمت مجاهدین رفت.
جدا از تمام مسایل دیگر، نمی توانم قبول کنم بنی صدر نمی دانست مجاهدین کوچکترین ارزش و اهمیت و باوری به آزادی و دموکراسی و اینطور چیزها ندارند.این را بنی صدر می دانست و به خاطر قدرت در جایی قرار گرفت که سمت مجاهدین برود. کسانی که بنی صدر سعی کرده بود مانند صادق خلخالی و حاج احمد آقا و علامه یحیی نوری –که در میدان ژاله روحانی بزرگی بود- را جذب کند.
بنی صدر تلاش کرد اینهایی که با حزب جمهوری اسلامی همراه نبودند را به سمت خود بکشد. آخرین یارگیری او مسعود رجوی بود که تیر خلاص برایش بود.
بهای جنگ قدرت بین سران حزب جمهوری اسلامی و بنی صدر را ما مردم و انقلاب دادیم. یکی از دلایل توسری خوری آزادی و انتخابات و مطبوعات و وجود همچنان زندانی سیاسی، این اختلاف بود. بنی صدر که سقوط کرد، اسلامگرایان و حزب جمهوری اسلامی چیها که خیلی معتقدتر و انقلابی تر بودند، پول سیاه برای انتخابات آزاد و دموکراسی ارزش قائل نبودند همه کاره شدند.
اگر بنی صدر مانده بود دموکراسی وضعش خیلی بهتر بود. اینقدر دموکراسی بدبخت و یتیم نمی شد. دموکراسی یتیم شد چون جریانات اسلامگرای تندروی حزب جمهوری اسلامی دست بالا را داشتند و همه کاره کشور تا امروز شدند.
اقتصاد توحیدی بنی صدر پر از تناقض و اشتباهات کلیدی و خلافهای آشکار است
صادق الحسینی اقتصاددان
ضمن تسلیت فوت آقای بنی صدر به جامعه و خانواده اش، او در فرانسه اقتصاد اجتماعی خوانده بود ولی نظریات اقتصادی او بسیار شاذ است. اقتصاد توحیدی را در نوجوانی خواندم. چقدر پر از تناقض و اشتباهات کلیدی و خلافهای آشکار است. حرفهای او در همان وقت هم شاذ و نادر بود.
دو روند و حرف و اساسی کلیدی حرفهای آقای بنی صدر در اقتصاد دارد که هنوز بعد از 43 سال گریبانگیر کشور است. اول دولتی شدن و دولتی کردن اقتصاد است که بنی صدر جز پیگیری کنندگان این نظر بود. با وجود اختلاف با جبهه ملی و آقایان سحابی که تفکر اقتصاد دولتی داشت، در حوزه اقتصاد دولتی با آنها اشتراک جدی داشت. هنوز ما بعد از 43 سال از درد اقتصاد دولتی و بنگاه داری دولت خلاص نشدیم. بنی صدر جز تئوری پردازانش بود. در انقلاب ایران کسی را در تئوری اقتصاد همرده او نداریم. مرحوم صدر با کتاب «اقتصادنا» جز انقلاب ایران محسوب نمی شود.
کتاب اقتصاد توحیدی بنی صدر جز متون تئوریک اقتصاد کشور است که پر از تناقض و مشکلات است. یکی از بحثهای اشتباهش اقتصاد دولتی بود. آن موقع این حرف طرفدار داشت. نمی شود گفت چرا آقای بنی صدر طرفدار اقتصاد دولتی است.
حرف دیگری که آقای بندی صدر طرفدارش بود بحث نرخ بهره است. بنی صدر طرفدار از بین بردن نرخ بهره بود. گویی پزشکی طرفدار این باشد که دمای بدن اندازه گیری نشود و از بین برود. دما را که نمی شود از بین برد. تو می توانی دماسنج را از بین ببری و نفهمی دما چند است. این دقیقا نرخ بهره است. تو نمی توانی از بین ببری و می توانی اندازه گیری نکنی. نرخ بهره خاصیت بشری است. رجحان زمانی پول است. اگر قرار باشد مصرف فعلی را به تاخیر بیاندازی و در آینده مصرف کنی باید پاداش بگیری. اگر الان مصرف کنی، کردی، اگر نکردی و در آینده مصرف کردی باید بیشتر مصرف کنی و پاداش بگیری. این خاصیت عقل سلیم است.
این که شما بگویی نرخ بهره نباید وجود داشته باشد، هنوز بعد از 43 سال در جمهوری اسلامی می بینیم. روسای جمهوری اسلامی ایران همه طرفدار این بودند.در دوره احمدی نژاد سرکوب نرخ بهره به اوج رسید ولی کلا بهره وجود داشته است.همواره این میل و خواسته درمسئولان جمهوری اسلامی وجود داشته است.آقای بنی صدر با دامنه هژمونیکی که درحوزه اقتصاد داشت از کسانی است که بذر نادرست و غیرمعقول و غیرعلمی را در ذهن افراد کاشت و در کنار آن افراد مدعی اقتصاد اسلامی این را با خلط بهره و ربا تقویت کردند. متوجه تفاوت بهره و ربا نشدند و اشتباهی که 40 سال گریبان ما را گرفته پدید آوردند. بعدها برخی افراد نرخ بهره و ربا را متفاوت دانستند و توضیح دادند.
اشتباه سوم او در اقتصاد، این بود که شهید رجایی با تفکر قابل نقد اقتصادی خود، در موضوع قیمتگذاری دستوری حاملهای انرژی، تقریبا 5 نامه دارد به بنی صدر و چند بار در هیات دولت افزایش قیمت نفت و بنزین و گازوییل را از 1 تومان به 3 تومان مصوب می کند ولی با مخالفتهای تند آقای بنی صدر روبرو می شود. آقای رجایی علی رغم نظر آقای بنی صدر در تلویزیون دفعتا اعلام می کند نرخ بنزین را از 1 تومان به 3 تومان رساندیم که بعد هم با مخالفت آقای بنی صدر روبرو می شود.
آقای رجایی سابقه تحصیل آکادمیک نداشت ولی موضوع بنزین را خیلی دقیق متوجه می شود. هیچ اتفاقی هم نمی افتد و مردم می پذیرند حرف رجایی درست است. او استدلال می کند: مردم کسی که ما داریم 1 تومن بنزین را می دهیم ماشین دارها استفاده می کنند و مردم مستضعف بی ماشین از یارانه بی بهره اند. بنزین باید به قیمت واقعی داده شود تا دولت یارانه را صرف اقشار کم درآمد کند.
آقای رجایی با مدیریت افکار عمومی قیمت بنزین را 3 برابر در یک شب کرد بدون آنکه مانند آقای روحانی بخواهد 70 درصد بنزین را هزار تومانی بدهند و 30 درصد را 3 هزار تومانی و آن همه آدم کشته شود و اتفاق برای کشور بیفتد.
بدون اینکه مانند آقای احمدی نژاد یارانه نقدی بدهد، سرمایه اجتماعی بالای مردم در انقلاب را به کار گرفت. در موضوع بنزین کرد ولی درباره سایر موضوعات نکرد. درباره نرخ بهره و دولتی کردن اقتصاد همه همنظر بودند که آقای بنی صدر تئوریسین بود.
آقای بنی صدر مرد زمان خود بود.جلوتر از زمان خود حرکت نکرد.آدم زمان خود بود.از تخریب مهندس بازرگان و دولت موقت تا انقلاب فرهنگی طبق میل زمانه رفتار کرد و درگیر اتفاقی شد که آقای ابطحی خوب درباره کیش شخصیت گفت. درگیر کیش شخصیت شد و به ضرر کشور و شخص او که انسان باهوش و باتدبیری بود تمام شد. کشور را با لطمات جبران ناپذیری مواجه کرد.
صادق زیباکلام استاد دانشگاه
چطور می شود باور کرد ابوالحسن بنی صدر 17 ماه رییس جمهور بود و بعد هم با خلبان زمان شاه فرار کرد. چطور نظریه اقتصادی او 43 سال گریبانگیر کشور شده؟ مگر بنی صدر چه قدرت و توانی داشته که اقتصاد دولتی را جا انداخت و تا امروز مصیبتش گریبان ما را گرفته؟ نه، این اقتصاد فاسد ناکارامد دولتی فضاحت بار و مصیبت بار دولتی، این محصول نگاه و نفوذ ادبیات چپگرایانه مارکسیستی است. بارها در این 43 سال تلاش شده اقتصاد ایران از دولتی بودن دور شود از جمله در زمان مرحوم هاشمی رفسنجانی او می خواست اقتصاد فساد دولتی را مقداری تعدیل کند ولی چه کسانی نگذاشتند؟ حکومت هرگز نگذاشت و نمی گذارد اقتصاد غیردولتی شود. چون اگر اقتصاد غیردولتی شود حکومت از کجا پول درمی آورد؟ باید اقتصاد دولتی بماند و به خواست و اراده ساختار حکومتی باشد.
درباره بنزین هم یادم می آید از 31 اردیبهشت 59 که بنی صدر چند ماه رییس جمهور بود و کابینه هنوز نداشت و در جنگ و جهاد با حزب جمهوری اسلامی بود، کوپن درست کردند و 30 لیتر بنزین یک تومانی می دادند. ولی اینکه اصل دولتی بودن اقتصاد ایران را محصول بنی صدر می دانید ظلم بزرگ در حق اوست.
اگر بنی صدر هر گناهی کرد اقتصاد ایران را دولتی نکرد.
دولتی شدن اقتصاد ایران به خاطر نفوذ تفکر چپ در دنیا و ایران بود
صادق الحسینی اقتصاددان
حرف شما کاملا درست است. دولتی شدن اقتصاد ایران به خاطر نفوذ تفکر چپ در دنیا و ایران بود که مانند ویروس اقتصاد را در خود فروکشید. ولی یک کتاب در حوزه اقتصاد بگویید که تئوریزه کرده باشد اسلام و مارکسیست را در اقتصاد و پرفروش شده باشد. کتاب اقتصاد توحیدی بسیار مهم بودو ذهن مسئولان جمهوری اسلامی را شکل داد. او عضو شورای انقلاب بود و حتی در دوره ای رییس بود و نقش کلیدی در دولتی سازی ها داشت. هر چند دولت موقت عملا این تخم لق را پاشید.
حرف شما که از کجا دولت باید نان بخورد، باید از جایی که دیگر دولتها نان می خورند.وقتی ذی نفعان گسترده شکل گرفت تعارض منافع با اقتصاد باز پیدا می کنید که معلوم است نمی گذارند و هر یک وابسته به بیوت و آقایان هستند. در شکل گیری اقتصاد دولتی آقای بنی صدر نقش کلیدی داشت و ادامه اش با سیستم حامی پرور بود. خیلی ها از جمله آقای هاشمی و خاتمی تلاش کردندو بند ج اصل 44 در دوره آقای خاتمی آمد. در دوره احمدی نژاد بیشترین میزان خصوصی سازیهای تاریخ ایران شکل گرفت. از سال 87 تا 91 این میزان خصوصی سازی در تاریخ ایران بی سابقه است.
اینها همه به سمت کم کردن دولتی بودن اقتصاد رفتند ولی شبکه ذی نفعان اجازه نمی دهد.شما درگیر مشکلاتی می شوید که شبکه ذی نفعان بازی شما را سامان می دهد و عملا شما چیزی را نمی توانید تشخیص بدهید و شبکه ذی نفعان دوباره مالک خصوصی بنگاه دولتی می شوند. پروسه خصوصی سازی بسیار حساس و مهم است. همانطور که نرخ بهره اینطور شد. وقتی نرخ بهره تئوریزه شد که نظام بانکی بهره ندهد، شبکه ذی نفعانی شکل می گیرد که دیگر نمی گذارند بهره شکل بگیرد. وام 18 درصدی می گیرند و جنس می خرند و 4 سال کنار می گذارند بعد نرخ تورم باعث می شود نرخ بهره هیچی حساب نشود. اقتصاد ملی فضایی دارد که پایین ترین نرخ بهره حقیقی جهان را دارد. الان نرخ بهره حقیقی ما منهای 26 درصد است. یعنی نرخ بهره اسمی منهای تورم. در اقتصاد نرخ بهره حقیقی ملاک است نه نرخ بهره اسمی. اینها باعث شده اقتصاد درگیر بازیهایی شده که نمی تواند از این بازی بیرون بیاید.
این دایره را کسی ساخته؟ یکی از سازندگان شخص آقای بنی صدر، دیگری پدر و پسر سحابی و بقیه روحانیون که در اقتصادی شدن دولت نقش داشتند. درباره بنزین هم مستندات موجود است.
نوع کتابهای محصول فکری بنی صدر شباهت با گروه فرقان در ساحت خود داشت
محمد عطریانفر فعال سیاسی اصلاحطلب
در فضاهایی که ثبات سیاسی در کشورها است، رقابت اقتصاد دولتی و خصوصی تبعا تابع فضای گفتمانی غالب است. در عصری بودیم که کشورهای سوسیالیستی هم به سمت بخش خصوصی در ایجاد ثروت و درآمد رفتند. این سنخ از گفتمان غالب با آنچه در ابتدای انقلاب رخ داد مفهوما دچار تفاوت است. ما در آغاز رژیم جدیدی بودیم که می خواهد بنیانهایی را تغییر دهد و چیزهایی را تثبیت کند.
اقای الحسینی باید تایید کند فضای اقتصاد ایران در رژیم پهلوی آنقدر که در جمهوری اسلامی به سمت دولتی شدن رفتیم دولتی نبود. اقتصاد ایران، معیشت مردم، ثروت و درآمدزایی با آغاز انقلاب ایران از تبار گذشته فاصله گرفت و به سمت دولتی شدن جدی رفت.
از میان شخصیتهای موثر آن مقطع در خارج از کشور، مرحوم بنی صدر در کنار آقای یزدی در داخل کشور هم پیش برد، تنها مدعی اقتصاددانی آقای بنی صدر بود. اقدامات و تفکیک مسئولیت در شورای انقلاب، مسئولیت اقتصاد کشور را به او واگذار می کند. در مقطعی وزیر اقتصاد بود. این بزرگوار توهم اقتصاددانی داشت. سابقه تحصیلی اش این نبوده است. چون یک دو سه در گفتگوی اجتماعی خود داشت این باور را به دیگران منتقل می کرد من اقتصاددان رژیم جدید هستم به خصوص با نوشتن یکی دو کتاب در زمینه اقتصاد توحیدی. دیدگاه نابالغ را تئوریزه کرد و در ذهنیت ها جا انداخت و همه چشم به دهن آقای بنی صدر داشتند.
نوع کتابهای محصول فکری او را شباهت با گروه فرقان در ساحت خود داشت. گودرزی رهبر فرقان با برخی نیروهای جوانتر این فرقه، این محصول فهم شخصی خود را در قالب واژگان می ریختند و با ادبیات پرطمطراق به جامعه می دادند و مردم را سرکار می گذاشتند. مرحوم بنی صدر محصول نظریه پردازی شخصی اش را در قالب کتاب به زبان دیگری منتقل می کرد و مدعی بود این فهم اقتصادی رژیم جدید است.
در داستان مرحوم آقای رجایی چون او از نزدیک درگیر اداره کشور و دولت بود. پیامش این بود که گفت بنزین از 5 ریال به 3 تومان رسید و حرفش این بود پولی برای اداره دولت و کشور نداریم. باید مردم هزینه واقعی را بپردازند. مردم این را راحت پذیرفتند. نمی توان گفت رجایی فهم دقیقی از اقتصاد خصوصی داشت. میل عمومی عدالتخواهانه بود و احساس می کردند هر سرمایه دار و سرمایه گذار زالوصفت است. این آدرس غلطی بود که آقای بنی صدر داد. ما جرات نداشتیم از کسانی که دارای فهم تئوریک هستند استفاده کنیم. اولین نیروی بومی در تئوری اقتصاد را مرحوم محسن نوربخش است. آقای نوبری به عنوان رییس کل بانک مرکزی شد ولی ما سابقه ای برای نظریات او نداریم.
در مذاکرات مجلس خبرگان دغدغه بنی صدر اختیارات ریاست جمهوری و رهبری است
منیره مادرشاهی، متخصص علوم سیاسی و مطالعات ادیان
جبهه ملی سوم بنی صدر و مقابله اش با نهضت آزادی را باید بیان کرد. نهضت آزادی با جبهه ملی سوم بنی صدر در اروپا قبل انقلاب رقابت داشتند که به نوفل لوشاتو کشید. سعی در حذف همدیگر داشتند و با نفوذ قطب زاده، بنی صدر به حاشیه رانده می شد. جدایی این دو از زمانی بود که خبرنامه آقای بنی صدر از میز کتاب جبهه سوم ملی جمع شد چون او در زمره توابین و شهدا یک اشتباهی کرده بود. البته از اشتباهش دفاع کرد. او وحید افراخته را در زمره شهدا در خبرنامه آورده بود که این باعث حذف خبرنامه از میز جبهه ملی شد. اینها اختلافات را به نوفل لوشاتو و ایران بردند.
آقایان حزب جمهوری اسلامی که در شورای انقلاب علیه دولت موقت ائتلاف با بنی صدر داشتند، بعدا بر عکس شد. امام مرحوم بازرگان را برای تشکیل دولت فراگیر گذاشته بودند ولی آنها در تقسیم کابینه به بنی صدر سهم ندادند. وقتی امام می خواستند به ایران بیایند می گفتند شاید هواپیما شاید نتواند بنشیند. نهضت آزادی ها می خواستند بنی صدر سوار هواپیما نشود. بنی صدر هم گفت حاج احمدآقا برای چه می آید؟
رییس جبهه ملی آقای سنجابی را به عنوان سفارت و داماد مرحوم یزدی را به آمریکا فرستادند. تقابل اینها آنقدر زیاد شد که حزب جمهوری اسلامی پس از حذف فارسی، به ائتلاف با نهضت آزادی و حمایت از حسن حبیبی پرداخت.
پیروزی بنی صدر به خاطر امام نبود. رهبران حزب جمهوری اسلامی بیشتر به امام نزدیک بودند. پیروزی بنی صدر به خاطر آرای خودش بود.
اول انقلاب مساله عدالت اجتماعی به مفهوم کمونیستی زیاد بود که کسی نمی توانست مقابله کند. در مذاکرات مجلس خبرگان دغدغه بنی صدر اختیارات ریاست جمهوری و رهبری است و چیزی درباره اقتصاد ندارد. تمام بخشهای اقتصاد را دولتی کردند. از اولین برنامه توزیع قرار شد این را برگردانند که در نهایت آقای احمدی نژاد عدالت اجتماعی بهتری در مقایسه با مفهوم کمونیستی آن اجرا کرد. جو کاملا به نفع اقتصاد کمونیستی بود.
بنی صدر در بحث جنگ باید در آن دنیا و تاریخ پاسخگوی ندانمکاری خود باشد
مسعود ده نمکی مسئول انصار حزب الله سابق
خواص نمی توانند از تبعات کار خود فرار کنند و باید پاسخگوی سنتی باشند که بنا نهادند. ایشان در بحث جنگ باید در آن دنیا و تاریخ پاسخگوی ندانمکاری خود باشد. او جاهل بود و لجوج بود و جنگ را نمی شناخت. راهبرد جاهلانه داشت. در ماجرای قتل عام دانشجویان در هویزه اتهام به بنی صدر نمی چسبد ولی درباره خرمشهر و خیلی جاهای دیگر باید پاسخگوی تاریخ باشد.
امام برای بازگشت او چراغ سبز نشان داده بودند. در موقع فرار امکان زدن هواپیما بوده است. جنگنده های ما کنار هواپیما حرکت می کردند و استعلام کرده بودند اگر ننشست بزنیم؟ امام مخالفت کرده بودند که بگذارید برود.
اقتصاد جمهوری اسلامی شعار دولتی می دهد ولی به سمت سرمایه داری غش می کند. روسای دولت در 24 سال اخیر به لیبرال بودن خود در اقتصاد معترف بودند. خصوصی سازی را تبدیل به اختصاصی سازی کردند و آقازاده ها و وابستگان آنها از خصوصی سازی بهره مند شدند. پیوند بین قدرت و ثروت به نام اقتصاد بازار آزاد رقم خورد.
س) نکته ای که آقای عطریانفر و خانم مادرشاهی گفتند چقدر می تواند در دیدگاه دهه های بعدی انقلاب موثر باشد. این که چپ بودن و دولتی دیدن اقتصاد را یکی از مولفه های مبارزه با طاغوت می دیدند و این رسوب کرد.
هیچ دولتی در جمهوری اسلامی لیبرال نبوده حتی دولت اقای هاشمی
صادق الحسینی اقتصاددان
قطعا همه تقصیر به عهده آقای بنی صدر نیست. او جو غالب را گرفت. در فرانسه درس خوانده بود که نسبت به آمریکای شمالی و اروپا چپتر بود. جریانات سوسیالیستی اقتصاد بیشتر از فرانسه تغذیه می شود. او جو زمانه را از انقلابیون و فرانسه گرفت و چاشنی اسلام را قاطی کرد و معجون عجیب و غریبی ساخت. بنی صدر در تئوریزه کردن جو غالب نقش داشت و مقصر نبود.
آقای دهنمکی هیچ دولتی در جمهوری اسلامی لیبرال نبوده حتی دولت اقای هاشمی. آقای احمدی نژاد که ادعا هم نداشت. اینها هیچکدام مدعی لیبرالیسم نبودند و لیبرال عمل نکردند. در اقتصاد لیبرال اصلا نداریم. علم اقتصاد داریم که مشخص است. مطابق علم اقتصاد عمل نکردیم. مانند نرخ بهره که ما به سمت سرکوب رفتیم. دوم، ماجرای نرخ ارز و سرکوب آن رفتیم که تولید را بدبخت کردیم. مهمترین برندهای ایرانی از کفش ملی و بلا و ارج و آزمایش به خاطر سرکوب نرخ ارز از بین رفتند.
نرخ ارز و بهره نرخ کلیدی در اقتصاد است. مانند پزشکی که شما با فشار خون بیمار بازی می کنید. شما تشخیص تان این است ولی اسمش را می گذارید پزشکی اسلامی و می خواهید فشار خون را دستکاری کنید و پایین بیاورید. کلا قیمت گذاری در اقتصاد، همین است. همه دولتها تقریبا همه کالاها را قیمتگذاری کردند و چون این ممکن نیست هیچیک موفق نشدند. آقای میرحسین موسوی و هاشمی و خاتمی قهرمان قیمت گذاری هستند. آقای احمدی نژاد از بقیه بهتر است. آقای روحانی برای همه کالاها در سایت 124 وابسته به تعزیرات قیمت گذاشته است. چند هزار کالا در شورایی قیمت مصوب دارد که کاملا کمونیستی است. این که بگوییم ادعای آنها چیست و چطور عمل کردند موضوعات مختلفی است. اصول مسلم علم اقتصاد را رعایت نمی کنید بعد می گویید اینها شعار می دادند ما لیبرال هستیم. با شعار که نمی شود قضاوت کرد. در عمل باید دید آقای هاشمی مدام نرخ ارز را سرکوب کرده است. در دوره میر حسین موسوی 20 نوع نرخ ارز داریم. در دوره آقای روحانی 4 نوع نرخ ارز داشتیم. نیما، سیما، حواله آزاد و بازار داشتیم.
برخورد بنی صدر و طرفدارانش با مخالفان، واقعا وحشیانه بود
محمد مهاجری عضو شورای سردبیری خبرآنلاین
این که جنگ قدرت بین بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی بود درست است و کار به هدفش نداریم که خدمت یا حب نفس و ریاست بود. این که تمام موضوع را به گردن حزب جمهوری بیندازیم شاید منصفانه نباشد. در روز 14 اسفند افرادی که در دانشگاه تهران به عنوان حامیان بنی صدر حاضر شدند یکی از افرادی که کتک از آنها خورد، من بودم.
برخورد آنها با مخالفان، واقعا وحشیانه بود. شاید نتوان همه به گردن بنی صدر انداخت ولی سخنرانی او و تحریک مردم اتفاق مهمی بود. جاهای دیگر همینطور بود.
بنی صدر از مهر و آبان 58 چند سخنرانی داشت. یکی در قزوین بود که شروع کرد لشکرکشی سیاسی مقابل رقبا کند. او رییس جمهور بود و شروع کرد به لشکرکشی که اول سیاسی بود. چقدر فضای جامعه در آن مقطع ملتهب بود. بنی صدر در آن مقطع توانست هم وحدت و انسجام ملی را دچار مشکل کند و از بین ببرد.
در دوران جنگ، یکی از بزرگترین اشتباهات او این است که در ماههای ابتدایی جنگ شروع به داد و بیداد سر اختلافات سیاسی خود با دیگران کرد. حامیان او شعار می دادند سپه سالار ایرانی بنی صدر. مخالفان او می گفتند ابوالحسن پینوشه (دیکتاتور شیلی) یا می گفتند سپهسالار پینوشه ایران شیلی نمی شه. آنطرف هم تقصیر داشت.
خانم دکتر نکته ای درباره حضور بنی صدر در مجلس خبرگان داشت. او عضو کمیسیونهای دیگر به جز اقتصاد بود. او دو دغدغه داشت. یکی بیشتر بودن قدرت ریاست جمهوری و دوم هم ضدیت با اصل 110 قانون اساسی و ولایت فقیه بود. بنی صدر در همانجا هم به بهانه مخالفت با حزب جمهوری این ویژگی را داشت. این به معنی کشمکش سیاسی نیست. در بحث اختیارات ریاست جمهور با آقای منتظری درافتاد. آقای منتظری اصطلاح معروفی دارد که ما همه اختیارات را به رییس جمهور بدهیم که انگار خری را به پشت بام برده ایم و دیگر نمی توانیم پایین بیاوریم.
در سال 85 از آقای هاشمی سئوال کردم دعواهای شما با بنی صدر چطور پیش می رفت. ایشان گفت امام در مقطعی از آقای بنی صدر خیلی دفاع می کرد. روزی مرحوم هاشمی و آقای خامنه ای و شهید بهشتی جلسه ای داشتیم و از این که امام نسبت به بنی صدر التفات بیشتری دارد قرار شد به امام اعتراض کنیم. قرار شد من خدمت حضرت امام بروم و بگویم. دفعه دوم رفتنم به قم خدمت ایشان گفتم اگر شما می خواهید بنی صدر همه کاره باشد من و دو بزرگوار دیگر استعفا بدهیم برویم دنبال کارمان.
ایشان با خنده گفت امام گفتند استعفا بدهید بروید دنبال کارتان.
اگر همه رفتارهای بنی صدر را قابل دفاع بدانیم که نمی شود ولی پیوند خوردن او با مسعود رجوی در خرداد و تیر 1360 و ترورهای منافقان و خودفروشی او به صدام، این کار بنی صدر قابل دفاع نبود. قبول دارم با رجوی بعدا به هم زدند.
در مورد هویزه هم حضرت آیت الله خامنه ای در جلسه مربوط به عدم کفایت سیاسی بنی صدر گفتند که در قضیه مربوط به هویزه بنی صدر تقصیری نداشت.
بنی صدر در بازیخوانی و بازی سازی اشتباهاتی مرتکب شد که منجر به عدم نتیجه و ناکامی او شد
نامور حقیقی تحلیلگر سیاسی
در مقطع 57 همه نیروهای سیاسی درک درستی از مسایل انقلاب و چشم انداز و چالشهای ایران و مسایل پیش روی انقلاب و جنگ و مبانی فکری اندیشه های آیت الله خمینی به عنوان مهمترین عنصر محرک بسیج نیروها نداشتند. هرکسی در جایی خوشحال بود و بازی می کرد و به ساز خود می رقصید.
مساله آقای بنی صدر هم بخشی از این تصویر است. در انقلاب بازیگران فردی و جمعی بودند که نقش داشتند و روز به روز هم نقششان موثر می شد. یکی از جریانات موثر تحصیلکردگان و نخبه گان در داخل و خارج کشور بودند. آیت الله خمینی به برخی از اینها عنایت ویژه داشت. درباره بنی صدر، قطب زاده و یزدی این عنایت خاص بود. یزدی به عنوان تنها مکلا، مجوز شرعی آیت الله خمینی را در اخذ وجوهات خمس و زکات داشت و تا آخر هم با او بود.
یزدی انجمن های دانشجویان امریکا را مدیریت می کرد و طیف وسیعی از مدیران امروز ما شاگرد او هستند. بنی صدر چند ویژگی داشت. او گفتمان میهن پرستی و مذهبی را استفاده می کرد تا منابع را بسیج کند. این کار می کند و به نظر می رسد برای امروز هم درست باشد. ایران برای امنیت و تمامیت ارضی خود هم به مذهب و هم به وطن پرستی نیاز دارد. روحانیت و آیت الله خمینی توانست مذهب را در بسیج منابع در مسئله جنگ استفاده کند. در ایران و شیعه هنوز مذهب بیش از سایر عوامل بسیج منابع انسانی و مالی می کند که نباید این قدرت را دست کم گرفت که نیروی پای کار را وسط می آورد. ناسیونالیزم ایرانی هم توان بسیج در موقعیتهای خطیر دارد. جامعه ایران و طبقه متوسط حتی بدون اعتقاد مذهبی بسیج و آماده فداکاری می شوند. فکرهای دیگری هم بوده، چپها و غیره هم بودند ولی این دو نیرو بیش از همه توان دارند.
آقای بنی صدر از هر دوی این نیروها برای بسیج منابع استفاده می کند. بنی صدر در بازیخوانی و بازی سازی اشتباهاتی مرتکب شد که منجر به عدم نتیجه و ناکامی او شد. چند مسئله در بازیخوانی او ضعیف بود. بنی صدر سخنران موفق و دارای ارتباطات دانشگاهی بود. ایشان در توده مردم هم ارتباطات زیادی داشت. شهرستانها می رفت و محبوب بود. به خاطر خانواده روحانی بودن، در بین برخی گروهای روحانی و حتی نظامی پایگاه داشت. در دوره ای نماینده کل نظام بود که در بحث با بابک زهرایی اینطور بود که تاریخ ساز شد. بنی صدر احساس می کرد این توان خودش است. دقت نمی کرد اگر فرض کنیم آیت الله خمینی دست را از پشت او بردارد و احمدآقا حمایتش نکند به ثانیه ای او را ساقط می کنند. ایشان بازخوانی اش ضعیف شد.
شما وقتی می خواهید با موقعیت ریاست جمهوری وارد بازی شوید، باید در آن زمین، بازی کنی نمی توان بازی خودت را داشته باشی. بازی ریاست جمهوری با روشنفکری و منتقد سیاسی متفاوت است. در دوره اصلاحطلب هم برخی دوستان می خواستند هم وزیر باشند و هم روشنفکر. این شدنی نیست و باید تبعاتش را قبول کنی. اگر از مزایای ریاست جمهوری استفاده می کنید طبیعتا باید باید به الزامات آن پای بند باشید که او به این موقعیت توجه نمی کرد.
تصوری معیوب از خودش داشت. آقای مظفر کتابی درباره گفتگوهای شورای انقلاب دارد. آنجا آقای بنی صدر می گوید من مغز متفکر قرن هستم. من نوارهایش را هم گوش دادم. این تصور باعث می شد صحنه را خوب نبیند و دید عملی نداشته باشد. او وارد یک بازی همکاری هوشمندانه با یزدی و قطب زاده و نیروهای پاریس نشد. اگر بازی کرده بود این چالشها حل می شد. دولت موقت که آمد بنی صدر سطح خود را بالاتر می دید. در چالشهای شورای انقلاب این رقابتها را می بینید. نقدهای بنیادی به دولت آقای بازرگان داشت. وقتی خودش به قدرت رسید دید با همان چالشها روبروست. عینا ما امروز می بینیم دولت جدید که نقد به آقای روحانی داشت با همان مشکلات روبرو شده است.آقای بنی صدر از لحاظ بحث گروگانگیری با وجود مخالفت،فیلمهایی است که با مهدوی کنی جلوی در سفارت از دانشجویان حمایت و سخنرانی می کنند. یکی از اشتباهات بزرگش در وزارت اقتصاد این بود که دستور داد پولهای ایران از شعب بانکهای اروپا و آمریکا خارج شود و همین باعث شود کارتر دستور فریز کردن تمام پولهای ایران را داد. بنی صدر تصور می کرد پولهای ایران نمی تواند فریز شود ولی دیدیم فریز شد.
او خط قرمزهایی را در سیاست رد کرد. اینقدر چالش با حزب جمهوری برای او برجسته شد و او را در تشکیل دولت ناموفق کرد، تهدیدهای خارجی علیه نظام جمهوری اسلامی کمرنگ شد. خاطرات آقای بنی صدر را می خوانید یک روز قبل از حمله عراق هیچ چیزی از تهدیدات امنیتی دیده نمی شود. اینقدر دعوای حزب و بنی صدر برجسته شده بود که برترین نمودش در 17 شهریور 59 بود، نشان داد وقتی قدرت پولاریزه می شود تهدیدات خارجی بسیار موثرتر می شوند.
بعد از جنگ، با وجودی که در بسیج خلبانان و فضاسازی ناسیونالیزم داشت توجه نمی کرد قواعد بازی در زمان جنگ، قواعد بازی زمان صلح نیست. این اشتباه بزرگ او و مجاهدین خلق بود. مجاهدین صدام را فاشیست و مزدور امپریالیزم آمریکا می دانستند ولی چند ماه بعد ارتباط با دولت عراق داشتند.
بنی صدر اشتباه استراتژیک داشت که در زمان جنگ سطح مخالفتها را کاهش نداد. می توانست با وساطت آیت الله خمینی بخشی از این چالشها را کاهش دهد یا حداقل علنی نکند. بعضی مواقع گفته بود دولت رجایی از صدام حسین بدتر است. اگر می توانست سطح تضادها را کاهش دهد می توانست بماند.
او متوجه نبود در زمان جنگ، بلوک قدرت که دست آیت الله خمینی بود اجازه گسترش اختلافات داخلی را نمی دهد. آیت الله خمینی می خواست از بنی صدر به عنوان بالانس با روحانیت استفاده کند ولی او متوجه نقش خود نبود. از اسفند که دعوای دانشگاه شروع شد مسئله دار شد.
آقای یزدی مستقیما از آیت الله خمینی شنیده بود چیزی که تعیین کننده شد در عزل بنی صدر، در اردیبهشت بنی صدر وارد بازی حکمیت شد و آقای اشراقی را به عنوان حکم پذیرفت ولی به حکم اشراقی گردن نگذاشت.
آیت الله خمینی نمی خواست بنی صدر را بردارد. آقای رفسنجانی می خواست هر طور شده بنی صدر را بردارد. ایشان در خاطراتش می نویسد می رود خانه آقای اشراقی که آیت الله خمینی خواب بوده و ایت الله خمینی می گوید درست نیست رییس جمهور برداشته شود. ترکیب روحانیون و حزب جمهوری اسلامی فشار آوردند و اشتباهات بنی صدر باعث شد آیت الله خمینی قبول کند او برداشته شود.
بنی صدر باید می ماند و خارج نمی شد. حتی زنش هم دستگیر شد آیت الله بهشتی گفت زنش را آزاد کنید. اگر می ماند مانند بازرگان می توانست بماند. در خرداد 59 مناظره ای بین رجوی و بنی صدر است که تندترین انتقادات را به مجاهدین داشت که استالینیستی می دانست ولی اتحاد با مجاهدین ضربه بزرگی به اعتبار سیاسی او زد.
ضربه دیگر به خودش این بود که نیروهای تحصیل کرده و مجرب مانند آقای سلامتیان و جعفری با او بودند با رفتن او دستگیر و اعدام و تبعید شدند. فیروزه بنی صدر هم استعدادی بود که از بین رفت. تا امروز همان حالت دوقطبی بین رهبر و ریاست جمهوری تا زمان آقای روحانی بود.
در مذاکرات الجزایر و گروگانگیری مذاکرات آقای نوبری و بهزاد نبوی با بحران مواجه شد. ما ضرر کردیم. این را باید امروز جدی بگیریم. در حوزه بین المللی می توانستیم فرصتی با نیروهای مجرب ایجاد کنیم که کمتر استفاده شد. مسایل جنگ و صلح زمان بنی صدر را هم خودداری می کنم.
2323
آخرین دیدگاه