حیات و بقا و بالندگی یک جامعه در گرو گسترش دانایی و معرفت است.
"اندیشه" و تفکر به منزله ی ستون اصلی فرهنگ و رفتار عقلانی محسوب می گردد. وقتی جاده ی معرفت و عقلانیت مسدود می شود، سرمایه ی اصلی زیست عقلانی و اخلاقی از دست می رود و جامعه رو به زوال می نهد. وضع ما چگونه است؟
1. تنزل دانایی و کاهش سرمایه ی معرفتی جامعه
با انزوا و حاشیه نشینی روشنفکران و کاهش اثرگذاری شان بر جامعه، پدیده ای با عنوان: "کاهش سرمایه ی معرفتی"، و یا تنزل "سرمایه ی عقلانی" شکل می گیرد. جامعه آرام آرام سرمایه های فرهنگی و فرهیختگی اش را از دست می دهد و دانایی و معرفت، سقوط می کند. وقتی تضارب آراء و اندیشه ها محدود گردد و سایه ی اربابان قدرت بر سر اندیشه و اندیشه ورزان سنگینی نماید و عرصه ی عمومی از طرح جدی مباحث و گفت و گوهای انتقادی خالی شود، آن گاه جامعه از درون تهی می شود. "تهی شدگی" از اندیشه و خردورزی که زندگی بدان محتاج است. نتیجه آن می شود که خورشید عقلانیت در پس ابرهای تیره ی جهل عمومی پنهان می گردد و جامعه از نظر معرفتی فقیرتر و لاغرتر می شود.
نظام سیاسی اما با محدود کردن روشنفکران و صاحبان اندیشه، جریان آزاد اندیشه در تاروپود جامعه را شدیدا کند نمود و نفوذ اجتماعی روشنفکران و راهبران معرفت در جامعه را کاهش داد. آنان را به حاشیه راند و فضای گفتگو و اثرگذاری را در جامعه از آنان ستاند. روشنفکران را خود فروخته و وابسته به غرب، شیفته به بیگانگان نشان داد. مجال حضورشان را در رسانه ها و کلاس های درس تنگ نمود. و حتی با توسل به قهر و جبر، میان آن ها و جامعه فاصله انداخت و با انواع برچسب ها، اعتماد اجتماعی شان را کاهش داد. آنان که تاب نیاورند و امکان ماندشان نبود، مهاجرت کردند. آنان که ماندند، در گوشه ی انزوای خویش، با صدها مشکل روبرو گردیدند. و آنان که خواستند ارتباطشان را با جامعه از دست ندهند، با انواع موانع و مضایق مواجه شدند.
2. سست شدن انسجام عقلانی و کنش سیاسی
جامعه برای پی گیری مسالمت آمیز و عقلانی خواسته ها و طرح انتظارات، محتاج آموزش است. وقتی نخبگان سیاست و فعالان از متن جامعه به حاشیه رانده می شوند، آن گاه تفرق انسجام شکن و خودخواهی های فردی جانشین انسجام عقلانی و جامعه ای پویا می شود. فقدان و یا ضعف نظام حزبی، سبب می گردد هر یک از شهروندان به خود واگذار شوند. از این رو جامعه به سمت همهمه خیزی و تاریکی پیش می رود.
کنشگران خردمندان در عالم سیاست، در فضای آزاد با آموزش سیاسی، سبب رشد عقلانیت عملی و فاعلان اندیشه ورز می شوند تا جامعه بتواند همواره میان هدف و ابزارها و وسایلش تناسب برقرار نماید. اما آن هنگام که کنشگران صاحب نظر سیاسی در عرصه ی عمومی با انواع نسبت ها و برچسب ها بی اعتبار می شوند و یا با انواع اقدامات به حاشیه رانده می شوند، کنش عقلانی سیاسی رو به نقصان می نهد و افراد به خودشان واگذار می شوند. در این حالت، عمل سیاسی معقول، به واکنش های پریشان فردی و عموما روان شناختی و احساسی تبدیل می گردد. از این رو به جای آن که راهی به سوی آینده باز کند، سویه ی تخریبی می یابد و سرمایه های موجود را از میان می برد.
3. وقتی روشنفکران از جامعه رانده شدند و از اثرگذاری ساقط گردیدند
وقتی روشنفکران از جامعه رانده شدند و از اثرگذاری ساقط گردیدند، "عقل نظری" از جامعه رخت می بندد. و آن هنگام که کنشگران سیاسی و احزاب، بی تاثیر و حاشیه نشین شدند، عقلانیت سیاسی در عمل، سست و بی مقدار می گردد. در این حالت دو اتفاق می افتد:
الف) به جای روشنفکران و خردمندان، سلبریتی ها اوج می گیرند. بازار پررونق سلبریتی ها، نشان دهنده ی آن است که جامعه از اندیشه تهی شده است. در غیبت روشنفکران است که سلبریتی ها پر ارج می شوند. از میان سلبریتی ها، ورزشکاران (به ویژه فوتبالیست ها) و هنرمندان(به ویژه هنرپیشه ها)، بخت شان بلند و نامشان بر زبان ها می چرخد.
ب) به جای کنش ساختارمند سیاسی، آنارشی و همهمه حاکم می شود. به جای منافع و مصلحت های جمعی، منافع زودگذر فردی می نشیند. و به جای شیوه های خردمندانه و مسالمت آمیز، خشونت و آشوب می نشیند که ره به هیچ دهی نمی برد و بلکه ده را بر سر ساکنانش خراب می کند.
جامعه ی رو به زوال، جامعه ای است که در آن تفکر و عمل خردمندانه، رو به نقصان می نهد و پروسه ی اندیشیدن با انواع موانع سیاسی مواجه می شود. جامعه ی رو به زوال، جامعه ای است که به جای اندیشیدن، پیروی و اطاعت می نشیند. جامعه ای که از فهم و حل مسئله هایش عاجز است و این عجز را در آسیب ها و ناهنجاری ها و پس روی های اجتماعی بازتاب می دهد. پاییز اندیشه و خیزش آشوب و پریشانی بی هدف در عمل، نشانه ی واضحی است از این که جامعه ی ایران دارد ذخایر معرفت و انبان اندیشگی اش را عملا از دست می دهد.
آخرین دیدگاه