شرق نوشت: اصلاحطلبان دستکم تا دو سال آینده در هیچیک از مناصب رسمی حضور نخواهند داشت؛ نه در دولت، نه درمجلس و نه حتی شوراهای شهر.از اینرو میتوان گفت که عصر دوری از قدرت سیاسی برای اصلاح طلبان پدید آمده است؛ شرایطی که ایشان از سال 88 تا 92 نیز آن را تجربه کردند و همه ارکان قدرت رسمی در اختیار اصولگرایان بود.
گرچه به نظر میرسد در اصل موضوع یعنی دوری از قدرت شرایط کنونی مانند آن زمان است اما تفاوتی اساسی میان این دو مطقع زمانی وجود دارد؛ آنکه بعد از 88، اصلاحطلبان نیروهایی طردشده از سوی قدرت رسمی به حساب میآمدند اما در حال حاضر اصلاحطلبان از سوی سرمایه اجتماعی خود طرد شدهاند. دو نتیجه از این گزاره استنباط میشود؛ بهطوریکه نخست منفی است و دوم از نظر برخی طیفهای اصلاحطلب شاید مثبت محسوب شود.
حتما ریزش سرمایه اجتماعی امری خطرناک برای نیروهایی است که تا امروز قدرت خود را از مردم میگرفتند که نتیجه دست به نقدش شکست اخیرشان در دو انتخابات ریاستجمهوری و شوراهای شهر و روستاست اما سوی دیگرش که شاید به زعم طیفهایی از اصلاحطلبان مثبت باشد، نزدیکبودن به کانون قدرت است؛ به بیان دیگر اگرچه اصلاحطلبان در حال حاضر در کانون قدرت حضور نخواهند داشت اما حتما نزدیک به آن هستند و گویا هم خودشان و هم رئیسجمهور منتخب اصولگرا این شرایط را مطلوب میدانند؛چنانکه مشاهده شدسیدابراهیم رئیسی به محض پیروزی درانتخابات، نخستین اولویت خود را تماسگرفتن با نیروهای اصلاحطلب قرار داد.
کنارماندن اصلاحطلبان از قدرت، وضعیتی را ایجاد کرده است که طیفها و شخصیتهایی از اصلاحطلبان میتوانند خود را نزدیک به رئیسی تصور کنند که به هر حال این نگاه ناشی از رویکرد رئیسی در بهرسمیتشناختن رقیب بهعنوان یک نیروی سیاسی مؤثر نیز هست و نمیشود این موضوع را انکار کرد.
با در نظر داشتن شرایط فوق حالا بخشی از اصلاحطلبان بیمیل نیستند که صرفا منقد رئیسی نباشند و با او از در تعامل وارد شوند تا هم به صفت فردی برای همیشه از چارچوب سیاست رسمی بیرون رانده نشوند و امید داشته باشند که باز هم میتوانند وارد قدرت شوند و احیانا به سرنوشت نهضت آزادی دچار نشوند و هم با نگاهی خوشبینانه دولت رئیسی را به سمت اهداف اصلاحطلبانه خود سوق دهند و برای مثال با ارائه نقطهنظرات خود به دولت، رئیسی را مجاب کنند که دیپلماسی پرتنش به نفع کشور نیست یا بهرسمیتشناختن آزادیهای مشروع مرّ قانون اساسی است.
حالا ممکن است این شیوه تعاملگونه دو صورت داشته باشد؛ نخست تعامل منفعل و دوم تعامل انتقادی. تعامل منفعل یعنی اصلاحطلبان رسما به نیروهای حامی رئیسی تبدیل شوند و گویی که نامزد خود وارد پاستور شده است و تعامل انتقادی هم به معنای آن است که گرچه سعی میکنند مسیر دولت را برای بهبود شرایط فراهم کنند اما اگر نقصی در عملکرد دولت دیدند یا رویکردی مشاهده کردند که خلاف اهداف اصلاحطلبانه است، دولت را در معرض نقد قرار دهند.
تعامل به همراه انتقاد میتواند محل پرسش سرمایه اجتماعی ناامید اصلاحطلبان قرار بگیرد که پس تفاوت دولت اصلاحطلبان با اصولگرایان در چیست؟ و اساسا از لحاظ نظری این دو جبهه سیاسی چه تفاوتهایی با هم دارند که باید از یکی حمایت و دیگری را نفی کرد؟
در پی چنین پرسشهایی این احتمال وجود دارد که پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان که در سالهای گذشته به قدر کافی بیاعتماد نسبت به تصمیمهای جبهه اصلاحات شده، بیش از پیش سعی کند میان خود و جبهه متبوع سابق خود فاصلهگذاری کند؛ هرچند یک روی دیگر سکه آن است که اگر احیانا دولت رئیسی بتواند موفق عمل کند و برخلاف انتظار مخاطلبان اصلاحات، علاوه بر آنکه وضعیت اقتصادی را بهبود بخشد، در حوزه توسعه سیاسی هم یا توسعهبخش باشد یا دستکم محدودکننده نباشد، ممکن است سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان قضاوتی منفی نسبت به رویکرد کنونی طیفهایی از اصلاحطلبان نداشته باشد که البته همه اینها بستگی به آینده دارد و مشخصا نخستین قدم دولت رئیسی که چیدمان کابینه است؛ کابینهای که به گفته رئیسی قرار است فراجناحی باشد.
23302
آخرین دیدگاه