یک فعال سیاسی اصلاح طلب گفت: اصلاحطلبان امروز را لاجرم به اصلاحطلبان رسمی و اسمی و اصلاحطلبان غیررسمی تقسیم میکنم.
محمدرضا تاجیک در گفتگویی به بیان نکاتی پیرامون انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم، اصلاح طلبان و عبور از این جناح سیاسی، اصولگرایان و کاندیداتوری نظامیان در انتخابات ۱۴۰۰ پرداخته است.
در ادامه بخشی از آن را می خوانید.
*انتخابات مجلس یازدهم را میتوانیم به عنوان شاهد مثالی بر باز گذاشتن فضا و بها دادن به این اقلیت موثر دانست؟
به نظر من پروژه از قبل آغاز شده. قسمتی از این پروژه، مجلس بود، قسمت دیگر را ما در ریاستجمهوری آینده شاهد خواهیم بود، در تکمیل این پروژه و در فضای همین سناریو. تحلیل من این است که این سناریو تکه به تکه اجرا میشود، قسمتی اجرا شده قسمتی هم در فضای ریاست جمهوری آتی تکمیل خواهد شد.
فرد خاصی از جناح و گرایش خاصی وارد پاستور خواهد شد
*یعنی در فضای بازی سیاسی و بازی انتخاباتی و تیپولوژی این چهرههایی که به مجلس رفتند فرض میکنید از همین تیپولوژی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ خواهیم داشت؟
بله. به هر حال یک نوع صورت شبهدموکراتیکی حفظ خواهد شد. یک نوع تسابق و رقابتی در یک سطح مدیریتشده ایجاد خواهد شد، اما طبیعتاً بر اساس آن سناریو به اعتقاد من فرد خاصی از جناح و گرایش گرایش خاصی وارد پاستور خواهد شد.
*اصلاحطلبان کجای بازی ۱۴۰۰ هستند؟
من اصلاحطلبان امروز را لاجرم به اصلاحطلبان رسمی و اسمی و اصلاحطلبان غیررسمی تقسیم میکنم.
کیسه به تن شبهاصلاحطلبان میکشم
*بسیاری از همطیفیهای شما و بسیاری از اصلاحطلبان یک نقدی را به شما وارد میدانند. میگویند آقای دکتر تاجیک راجع به هر پدیدهای که میخواهند صحبت کنند یک کیسهای به تن جریان اصلاحات و اصلاحطلبان میکشند. به یاد دارم چند سال پیش پروژهای را باز کردید به عنوان پروژه نواصلاحطلبی و خیلی به جد پیگیر این موضوع بودید. شما واقعاً کیسه به تن اصلاحات میکشید؟
به یک معنا بله، ولی کیسه به تن شبهاصلاحطلبانی میکشم که از جریان اصلاحطلبی یک ابزار قدرت ساختند و آن را از محتوا تهی کردند و به آن خیانت کردند. قبلاً هم گفتم اگر میخواهیم اصلاحطلبی را نجات دهیم باید پوست بیندازد. اگر بخواهیم پوست اصلاحطلبی را نجات دهیم باید آماده پوست انداختن باشیم و این لایه زمخت و این آستری و این روکش زمختی که برخی از شبهاصلاحطلبان بر آن کشیدند، آن لطافت و طراوت و آن آفرینش و خلاقیت را از جریان اصلاحطلبی گرفته و همواره به دنبال همان تکانه اصلی اصلاحطلبی هستم.
مطلب اخیر من که انتشار پیدا کرده تحت این عنوان است: «تنها یک انقلاب میتواند اصلاحطلبی را نجات بدهد». قبلاً مطلبی تحت عنوان «یک انقلاب میتواند انقلاب را نجات دهد» از من چاپ شده. دوستان این را بخوانند. بعضی وقتها نخوانده قضاوت میکنند. من نجات اصلاحطلبی را برگشت به تکانههای اولیه جریان اصلاحطلبی [و] نه عبور از جریان اصلاحطلبی میدانم و تلاشم این است که جریان اصلاحطلبی را از شر برخی از اصلاحطلبان که بر آن چنبره زدند و آن را به قد و قامت خودشان درآوردند و آن را پژواک صدای خودشان کردند، برهانم.
تلاش آقای خاتمی این است که یک روح جدیدی به جریان اصلاحطلبی دمیده شود
*اصلاحطلبی را به جریان رسمی و غیررسمی تقسیمبندی کردید. من یک لحظه یاد سید بزرگوار جناب آقای خاتمی افتادم. آقای خاتمی رهبر جریان رسمی هستند یا رهبر و نماینده جریان غیررسمی؟ یا ایشان راهشان را از اصلاحات جدا کردند؟ من صادقانه پرسش میکنم امیدوارم بیرودربایستی پاسخ دهید. ما [از] سال ۷۶ جریان اصلاحات را به جهت سیاسی با آقای خاتمی میشناسیم و جوانیمان را با آقای خاتمی شروع کردیم، [ایشان] به اصلاحات امیدوار هستند؟
بله. آقای خاتمی در تقاطع ایستاده. در تقاطع میان جریان رسمی و جریان غیررسمی ایستاده. همین جریان غیررسمی شکایت خود را از جریان غیررسمی پیش آقای خاتمی میبرد. همین جوانان وقتی فغان و فریادشان از کجکردیهای اصلاحطلبان مرسوم بلند میشود به آقای خاتمی پناه میبرند و از او میخواهند رهی بگشاید. از او میخواهند که با دم مسیحاییاش مشکلگشا باشد. ایشان هم یک فردی با ملاحظات خاص خودش، با جبرگونههای محیطی خودش، با جبرگونههای سیاسی که متوجه ایشان است و از زمین بازی که در اختیارش هست و نوع بازی و قوانین بازی که او را محصور میکند، ولی در فضای خودش، تلاشش این است که یک روح جدیدی به جریان اصلاحطلبی دمیده شود. کاملاً واقف است به مشکلات جریان رسمی اصلاحطلبی و کاملاً مایل است و انگیزه دارد که دری و دریچهای گشوده شود که ما بتوانیم نسیم جدیدی را وارد فضای جریان اصلاحطلبی مرسوم کنیم، ولی به هر حال ایشان هم یک فرد در سطح خودش [است] با محدودیتها و مقدورات خاص خودش.
در آینده نزدیک حتی از نام اصلاحطلبی عبور خواهد شد
*با توجه به پیشبینیای که نسبت به انتخابات ۱۴۰۰ کردید چه سرنوشتی را برای جریان اصلاحات و چه سرنوشتی را برای کشور پیشبینی میکنید؟
به اعتقاد من جریان اصلاحطلبی موجود و مرسوم به طور فزاینده به حاشیه میرود. این جریان موجود و مرسوم نه از این امکان و نه از این استعداد برخوردار است که بالاخره طرح نو دربیندازد و گفتمان جدیدی را تقریر و شکوفا کند، بنابراین در کلیشههای خود و در پستوهای کلیشهای گفتمان خودش کماکان به سر میبرد [و] از استعداد آفرینشگری و خلق امر نو برخوردار نیست. بنابراین به اعتقاد من جریان اصلاحطلبی مرسوم هم در آینده با ریزشهای بیشتری مواجه خواهد شد. با شقاقها و فراقهای بیشتری مواجه خواهد شد و در آینده نزدیک به اعتقاد من حتی از نام اصلاحطلبی عبور خواهد شد و جریانهای جدیدی اگر شکل بگیرند پرهیز میکنند که به نام اصلاحطلبی نامیده شوند [و] به دنبال عنوان و نام جدیدی میگردند هر چند همان کنش اصلاحطلبانه و مدنی را داشته باشند.
این ره که اصلاحطلبان مرسوم میروند به یک معنا به قبرستان است
*یعنی از دل جریان اصلاحات انشعاب بخورد. مثلاً بگوییم تغییرخواهان، بهبودخواهان و…
بله، چیز دیگری بیرون میآید که ابا و پرهیز دارد که حتی تحت نام اصلاحطلبی فهمیده شود. افکار عمومی جامعه ما هم هر تغییری را در فضای اصلاحطلبی به شکل یک تاکتیک برای بقا میفهمد، چون احساس میکند که اصلاحطلبان مرسوم این ره که میروند به یک معنا به قبرستان است و بنابراین اگر تغییری حاصل کنند [و] بخواهند خودشان را به یک شکلی احیا کنند خیلی پذیرا نیستند. بنابراین پیشبینی من این است- هر چند امیدوارم این پیشبینی درست درنیاید- که به طور فزاینده همین اصلاحطلبی مرسوم هم در درونش شقاق بیشتری شکل خواهد گرفت، هم بیشتر به حاشیه خواهند رفت و امکان ریکاوری خودشان را نخواهند داشت و در آینده هم حتی از ذیل این نام هم خارج خواهند شد.
*یعنی من الان درست متوجه شدم شما میگویید جریان اصلاحات محتضر است؟
رو به احتضار است. جریان اصلاحطلبی رو به احتضار است.
اصولگرایان متوجه شدند که دیرزمانی نمیتوانند با این عصا به جایی برسند
*تحلیل شما نسبت به وضعیت اصولگرایان چگونه است؟ اصولگرایان چه وضعیتی و موقعیتی دارند؟ آنها حال و روزشان بهتر از اصلاحطلبان است به خاطر اینکه از مواهب قدرت برخوردارند؟
اصولگرایان به علت اینکه این فضای گفتمانی و انتظارات گفتمانی که اصلاحطلبان به روی مردم گشودند را نگشودند و به یک تعبیری یک نوع گفتمان استعلایی دارند، نه یک گفتمان درونماندگار و بنابراین میتوانند گفتمان را همواره مبتنی بر یکسری مفاهیم ثابت و یک ابرمولفههای مفهومی و نظریه ثابت و واحد حفظ [و] نگه دارند و یک نوع رابطه مرید و مراد و یک نوع رابطه ایدئولوژیک را در فضای خاص خودشان بازتولید کنند، طبیعتاً از امکان بقای بیشتری برخوردارند. هر چند که آنها هم کاملاً متوجه شدند که «با این ریش نمیشود رفت تجریش». بنابراین باید در درون خودشان تغییراتی حاصل کنند. باید یک نوع گوناگونی و تحول گفتمانی ایجاد کنند. برخی هم به سوی یک نواصولگرایی هم رفتند، برخی دیگر دارند شکل دیگری از اصولگرایی را طراحی میکنند. طبیعتاً آنها هم متوجه شدند که دیرزمانی نمیتوانند با این عصا به جایی برسند و باید تغییر راه و تغییر رفتن بدهند، ولی به علت این نوع فضای ایدئولوژیکی که وجود دارد، این نوع رابطه مرید و مرادی که وجود دارد، طبیعتاً نسبت به جریان اصلاحطلبی میتوانند از تداوم بیشتر و ثبات بیشتر و چسبندگی بیشتری برخوردار باشند.
*تیپیکال کدامیک از این طیفهایی که در جناح راست و اصولگرا وجود دارند فکر میکنید شانس بیشتری برای انتخابات ۱۴۰۰ دارند؟ یعنی این گفتمان ایدئولوژیک سعی میکند چه کاراکتری بازتولید کند؟
الان در جریان اصولگرایی یک هزار فلاتی- به تعبیر دلوزی- ایجاد شده. برخیها گرایش دارند بروند به سوی یک نوع رئیسجمهور نظامی و بالاخره تدبیر جامعه را هر شرایط حساس و پیچیده کنونی یا به تعبیر خودشان شرایط استثنای کنونی به یک نظامی واگذار کنند، چون در شرایط استثنا تدبیر باید استثنایی، تدبیرگر هم باید استثنایی باشد و تحلیلی که از شرایط اکنون و آینده جامعه دارند اساسشان بر این است که ممکن است یک فرد نظامی بتواند یک راه برونرفت از این شرایط محسوب شود. عده زیادی به این موضوع فکر میکنند.
*شما چطور فکر میکنید؟ فکر میکنید یک نظامی شانس دارد در ۱۴۰۰ حضور داشته باشد؟ چون ما مسبوق به سابقه کاندیداهایی داشتیم. ابتدای انقلاب آقای محسن رضایی، دریادار مدنی، آقای قالیباف و شمخانی و… دیگر نظامیانی بودند که تلاش کردند و خودشان را در معرض رأی مردم قرار دادند و هیچ موقع مردم رأی ندادند اما این بار به نظر میرسد که یک حدت و شدت و امیدواری بین نیروهای نظامی یا نظامیان سابق وجود دارد که بخواهند در بازی ۱۴۰۰ بیایند. شما فکر میکنید شانسی دارند؟
باید دید چه نوع تحلیلی روی این تجویز استوار میکنند. تحلیل این است که ما در انتخابات آتی یک اکثریت منفعل داریم که وارد مشارکت و انتخابات نمیشوند. امکان بیدار کردن زیبای خفته از قشر خاکستری توسط اصلاحطلبان وجود ندارد و امکان اینکه اصلاحطلبان بتوانند فضای دوقطبی گذشته را بازتولید کنند و دوباره اکثریت را متوجه خودشان کنند و آن مقبولیت و مشروعیت از دست رفته را دوباره بازگردانند وجود ندارد. بنابراین این امر برمیگردد به اراده اقلیت موثر و ثابت. طبیعتاً این اقلیت ثابت پذیرای یک نظامی میتوانند باشند. بنابراین از این جهت این را امر ممکنی میدانند، اما آیا این امر ممکن امر مطلوب هم هست؟ به نظر من به هیچ وجه امر مطلوبی نمیتواند باشد. برای اینکه ما در یک دورانی میزییم که دیگر نمیتوان جامعه و سیاست را به ژنرالها واگذار کرد.
سیاست پیچیدهتر از آن است که در فهم ژنرالها بگنجد
*چرا نمیشود؟
برای اینکه سیاست پیچیدهتر از آن است که در فهم ژنرالها بگنجد و جامعه متکثرتر و متنوعتر از آن است که بتوان آن را پادگانی و اردوگاهی اداره کرد. نه جامعه را میتوان اردوگاهی و پادگانی اداره کرد، نه سیاست را میتوان در فهم محدود یک نظامی خلاصه کرد. بنابراین این امکان وجود ندارد. میتوان اکثریت مردم را رضامند کرد و اکثریت مردم را بعد از چهار دهه رضامند کرد که به یک نظامی تن در دهند و به یک نظام میلیتاریستی تن در بدهند. اینکه تمهید هم بیندیشیم که آن فرد نظامی را مستعفی کنیم و به عنوان یک فرد عادی وارد صحنه کنیم این هم خیلی در افکار عمومی قابل جا انداختن نیست که این فرد چند وقتی است که دانشگاهی شده، مدرک دانشگاهی هم گرفته و چند وقتی است که از کسوت نظامیگری خارج شده.
*یونیفرم را درآوردند کت و شلوار پوشیدند…
بله. در جامعه کنونی ما جواب نمیدهد. بنابراین یک عدهای طبیعتاً به دنبال چنین فضایی هستند. برخی دیگر طبیعتاً به دنبال این هستند که یک نیروی جوانی را با فکر جوانتر و شادابتری وارد قضیه کنند که خب، البته کم هم نیستند کسانی که به دنبال این فضا میگردند و این نیروی جوان را ناظر بر سن یا فکرش میدانند. این هم خب، اقوال مختلفی در میانشان وجود دارد. برخی هم تصورشان بر این است که باید به دنبال نیرویی برویم که این نیرو بتواند چهره ملیتری داشته باشد و حتی بتواند طیفی از اصلاحطلبان را به طرف خود بکشاند.
*یعنی وجیهالمله باشد.
بله. یک چنین حالتی باشد و از پسینه فساد کمتری خود و اطرافیانش برخوردار باشند و بتواند بیشتر یک تکنوکرات باشد که وارد صحنه شود. طبیعتاً به دنبال چنین فردی میگردند تا افرادی که کماکان به دنبال همان افراد مرسوم و کلاسیک هستند. بعضی هم در این فضا به دنبال یک حرکت ائتلافی هستند، چون مفروضشان این است که بر اساس آماری که به دست دارند مثلاً طیف آقای احمدینژاد در جامعه از مقبولیت بیشتری برخودار است. بعد امثال آقای قالیباف و امثال آقای رئیسی هستند که بتوانند یک تلفیقی در پس و پشت قضیه ایجاد کنند تا با یک تجمیع نیروها و با یک توافق و یک تقسیم قدرتی در آینده بتوانند این نیروهای مختلف را یک جا تجمیع کنند و یک گزینه واحد را ایجاد کنند. اما ذیل آن گزینه واحد در دولت یک دولت ائتلافی ترکیبی را ایجاد کنند و یک تقسیم قدرتی را داشته باشند. اینها گزینههای متفاوتی است که در میان آنها وجود دارد.
*در پس و پشت انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ بازی بزرگتری نهفته است؟
طبیعی است. چون به نظر من به دوران متفاوتی فکر میشود، نه لزوماً به قدرت متفاوت و ریاستجمهوری متفاوت. برای زمان و زمانه متفاوت و یک دوران متفاوتی برنامهریزی میشود و طبیعتاً مساله تنها به یک انتخابات ریاستجمهوری خلاصه نمیشود.
آخرین دیدگاه