استعفای رییس رکن تصمیمگیر اصلاحطلبان یعنی شورایعالی سیاستگذاری، ادامه فعالیت این مجموعه را با تردیدهای جدی مواجه کرده است. تشدید اختلافات شرایط را در جبهه اصلاحطلبان بیش از هر زمان دیگری آشفته نشان میدهد.
استعفای «محمدرضا عارف» رییس شورایعالی سیاستگذاری جبهه اصلاح طلبان چهار ماه پس از تقدیم و تصویب، روز ششم تیرماه رسانهای و واکنش برانگیز شد. اقدامی که آینده این نهاد تصمیمگیر در اصلاح طلبان را سختتر از گذشته خواهد کرد. هرچند بدون این استعفا هم اختلاف بر سر تعریف استراتژی و تاکتیکهای حضور در عرصه سیاست همچنان عامل اختلاف میان جریانها و گروههای اصلاح طلب است. مجموع این عوامل شرایط را برای تداوم حضور اثرگذار این تفکر سیاسی با چالشهایی مواجه میکند. چالشهایی که در صورت حل و رفع آنها میتوان بار دیگر این گروه را در زمره جریانهای سیاسی محسوب کرد وگرنه عالم کنشگری سیاسی منتظر این گروه نخواهد ماند.
استعفای عارف و سه دسته واکنش به آن
شورایعالی سیاستگذاری اصلاح طلبان، گروهی بود که اندکی پیش از دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی به همت جبهه اصلاح طلبان تشکیل شد و مسوولیت سامان دهی و تصمیمگیریهای انتخاباتی این جریان را به عهده گرفت. انتخابات آن دوره از مجلس، ریاست جمهوری دوازدهم و شورای شهر پنجم با برنامهریزی اعضای این شورا و تبعیت تمام قد احزاب و دستههای اصلاح طلب، باب میل آنها تمام شد. این رویه اما از ابتدای سال ۹۸ و همزمان با جدیتر شدن فعالیتهای انتخاباتی مجلس یازدهم به خوبی گذشته پیش نرفت. شماری از احزاب کوچکتر عضو این شورا تصمیمات آن را فردمحور توصیف کرده و قیمومیتش را نپذیرفتند.
زمزمهها جدی شد و همزمان با رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان در انتخابات مجلس، این نهاد تصمیم به لیست ندادن گرفت. گرچه احزاب عضو را در اتخاذ تصمیم و ارائه لیست آزاد گذاشت اما ناهماهنگیها و دست خالی گروهها باعث شکست و ناکامی اصلاح طلبان در این انتخابات شد. حال چهار ماه پس از پایان این تلخی، خبر رسیده است که رییس شورا در همان روزهای ابتدایی پس از شکست و حتی پیشتر از نایب رییس شورا یعنی حجت الاسلام «عبدالواحد موسوی لاری» استعفا داده است. این کناره گیری با توجه به حجم انتقادات از شورا بعید به نظر نمیرسید هر چند عدم اعلام آن نکته عجیبی است که حتی توضیح دوران کرونایی و برگزار نشدن جلسات؛ نمیتواند توجیه قابل قبولی باشد. اصلاحطلبان هم در واکنش به این استعفا چندگروه هستند.
گروهی مانند «صادق زیباکلام» استاد دانشگاه تهران معتقد است که بود و نبود عارف دیگر فرقی به حال اصلاح طلبان ندارد و میگوید: «این که عارف باشد یا نباشد، شورای عالی اصلاح طلبان باشد یا نباشد، فرقی ندارد. بنابراین ما باید این دو مقوله را از هم تفکیک کنیم که ضرورت اصلاح وجود دارد و دوم این که توانایی نسل جدید دوم خردادیها برای تحقق آرمانها بیش از نسل نخستین است.» یا «غلامحسین کرباسچی» دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی در واکنش به استعفای عارف، ماهیت و اعضای شورای سیاستگذاری را در مقطع کنونی نامعلوم دانسته و گفته است: «یک شورا در شرایطی ایجاد میشود که افرادی براساس اهداف مشترک دور هم جمع شوند. اگر نمیخواهند در انتخابات شرکت کنند، ایجاد شورا هم معنایی ندارد.»
گروه دیگر از شخصیتهای اصلاح طلب در جهت حمایت از عارف واکنش نشان دادند.
«محمدسلامتی» دبیرکل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در این زمینه گفت: «افرادی همانند آقای عارف جزو سرمایههای جریان اصلاحات هستند که برای آنها هزینه شده و نباید به صورت غیرمنصفانه و تخریبی با ایشان برخورد کرد. محمدرضا عارف تاکنون صادقانه کار کرده است و باید برای جریان اصلاحات حفظ شود و باید از ظرفیت ایشان در جبهه اصلاحات و حتی سطح کشور استفاده کنیم. من معتقدم باید حمایت خود را برای حفظ افرادی همانند آقای عارف، ادامه بدهیم.»
گروه سوم هم استعفای عارف از ریاست شورای عالی سیاستگذاری را در راستای تصمیم او برای حضور در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ ارزیابی میکنند.
«علی صوفی» دبیرکل حزب پیشروی اصلاحات معتقد است: «عارف تصمیم جدی برای حضور در عرصه انتخابات سال ۱۴۰۰ دارند و شواهد نشان میدهد که برای این کار عزم جدی نیز دارند.»
«جلال میرزایی»، نماینده اصلاحطلب دوره دهم مجلس هم درباره احتمال حضور وی در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری گفته است: «البته با قاطعیت نمیتوان در این رابطه اظهارنظر کرد. اما با توجه به شناختی که از عارف دارم، میدانم اهل مشورت است و پس از مشورت و دریافت نقطهنظرات بزرگان اصلاحطلب -چه چهرههای دانشگاهی، چه سیاسی و حزبی- تصمیم میگیرد. طیفی از اصلاحطلبان عارف را فردی مناسب برای کاندیداتوری ۱۴۰۰ میدانند.»
«محمدعلی ابطحی» عضو مجمع روحانیون مبارز اما با قاطعیت عارف را از نامزدهای انتخابات ۱۴۰۰ معرفی کرده و گفته است: «من شک ندارم که آقای عارف خود را یکی از کاندیدهای ۱۴۰۰ میداند، اما اینکه او به عنوان یک کاندیدای اجماعی پذیرفته میشود یا نه به عواملی مختلفی بستگی داد.»
این میان برخی از چهره های عضو شورای عالی سیاستگذاری هم گرچه تاکید کرده اند که برای تصمیم گیری درباره استعفای عارف باید منتظر تشکیل جلسه این شورا ماند اما به نظر میرسد تداوم سکوت عارف به حاشیههای استعفایش نشان میدهد که شورای عالی سیاستگذاری در ادامه مسیر خود دیگر محمدرضا عارف را به عنوان رییس و موسوی لاری را به عنوان نایب رییس نخواهد داشت.
این مهم میتواند عامل پایان دهنده به این سازوکار باشد یا ماهیت آن را تغییر دهد و ایده پارلمان اصلاحات را که مدتها مورد حمایت احزاب کوچک اصلاح طلب بود دوباره احیا کند، کمااینکه «شهاب طباطبایی» سخنگوی حزب ندای ایرانیان با بیان اینکه شعسا تاکنون موفق نبوده و باید کنار برود، گفته است: «یکی از پیشنهاد دهندگان طرح پارلمان اصلاحات حزب ندا است و تفاوت آن با شورای عالی سیاست گذاری این است که اعضا در استانها بیشتر درگیر میشوند؛ یعنی اینطور نیست که فقط نظرات احزاب مرکز ترتیب اثر داده شود. در طرح پارلمان اصلاحات نظرات اصلاح طلبان کل کشور در تصمیمگیریها لحاظ میشود و از این جهت تفاوت آن با شورای عالی سیاست گذاری کاملاً مشخص است.» قدر مسلم رویدادهای هفتههای اخیر در جبهه اصلاح طلبان پیچیدگی اقدام در این جریان است که با احتمال فروپاشی شورای عالی سیاستگذاری این سردرگمی و ابهام بیشتر هم خواهد شد.
چرا اختلافات نگران کننده است؟
دلایل استعفای عارف، پذیرفته شدن یا نشدن آن و چرایی اعلام دیرهنگام این اقدام، در برابر آینده شورای عالی سیاستگذاری به طور خاص و اصلاح طلبان به طور عام اهمیت چندانی نخواهد داشت. واقعیت آن است که اصلاح طلبان سخت ترین روزهای خود را دستکم در یک دهه گذشته میگذرانند. در برابر این گزاره شاید حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم در سال ۸۸ به عنوان دشوارترین برهه سیاست ورزی اصلاح طلبان اعلام شود اما بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که آن دوره به سبب وجود اتحاد نسبی میان طیف های مختلف اصلاحات گرچه دوره فترت و دوری از قدرت بود اما این طیف فکری میان تودههای مختلف جامعه حضور اثرگذار خود را حفظ کرده بودند و بدنه همراه خود را داشتند. این روزها هیچ یک از این دو را نداشته و نقشه و طرحی هم برای کسب آن در سر ندارند.
احزاب مختلف اصلاح طلب اکنون تفکر و عمر سیاسی دیگری را به پایان رسیده توصیف میکنند و تفکر متبوع خود را تنها راه علاج میدانند. موضوع قدرت و هزینه دستیابی به آن، مفهوم جامعه و میزان حمایت از دغدغههای آن، مشارکت در انتخابات، کاندیدای اصلح جریان و صالح شورای نگهبان، تعریف مفاهیم اصلاح طلبی، تعیین رهبر معنوی و اجرایی، راهبرد مورد قبول همه، پناه بردن به کاندیدای ائتلافی یا حمایت از نامزدی اصیل از جریان اصلاحات با تمام ریسکهای آن و مواردی از این دست همچنان در فهرست لاینحلهای اصلاح طلبی باقی است و تا باقی باشد این جریان نمیتواند برای خود آینده سیاسی تصور کند.
در این میان طرح اسامی بالقوه برای انتخابات ریاست جمهوری مانند محمدرضا عارف، یا «محسن هاشمی» و «مصطفی معین» و… تا زمانی که به نقطه اشتراک طیفهای مختلف اصلاحات تبدیل نشوند نمیتوانند باری از دوش این جریان بردارند. شاید به همین دلیل است که شخصیتهای جریان رقیب چون «غلامرضا مصباحی مقدم» سخنگوی جامعه روحانیت مبارز، کار اصلاح طلبان در انتخابات ۱۴۰۰ را بسیار دشوار دانسته و گفته است: «بسیاری از اصلاحطلبان هم در تحلیلهایشان اذعان دارند، برای انتخابات ۱۴۰۰ موقعیت و شرایط مناسبی ندارند چه رسد به اینکه بخواهند کاندیدا هم معرفی کنند.»
آخرین دیدگاه