سیاسی/ سیاست داخلی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و معاون رئیس جمهوری در دولتهای هشتم و یازدهم از جمله شخصیتهایی است که به واسطه هم استانی بودن با سردار شهید سلیمانی، سابقه آشنایی دیرینهای با او داشته است.
مجید انصاری به مناسبت سالگرد شهادت شهید سلیمانی درباره سابقه این آشنایی و همینطور شخصیت چندبعدی سردار سلیمانی توضیح داده و میگوید که عدم ورود این شهید به مسائل سیاسی در زمان حیاتش، ریشه در ذکاوت و تحلیلهای دقیق او و همینطور شناخت کاملش از جایگاه و نقش لباس سربازی داشت. انصاری همچنین شهید سلیمانی را شخصیتی فراتر از یک چهره نظامی میداند که در تمام برهههای فعالیتش پس از انقلاب، توجه ویژهای بهوجوه اجتماعی کارش داشت و بخشی از اهدافش را با ایجاد همگراییهای اجتماعی محقق میکرد.
زمینه آشنایی شما با سردار سلیمانی چگونه بود و با توجه به اینکه هم استانی هم محسوب میشوید، این آشنایی و رفاقت در دورههای مختلف چطور پیش رفت؟
آشنایی من با سردار سلیمانی به سال ۵۸ برمیگردد. قبل از انقلاب بنده در شهرستان زرند و منطقه پابدانا مشغول فعالیتهای انقلابی بودم. بلافاصله بعد از انقلاب کمیتههای انقلاب شکل گرفت و من هم در کمیته منطقه مشغول بودم تا اینکه سپاه پاسداران تأسیس شد و همان کمیته را تبدیل به سپاه منطقه کردیم. شهید سلیمانی هم در همان سال ۵۸ وارد سپاه شد و از آنجا آشنایی ما شروع شد. سال ۵۹ بنده نماینده مجلس اول شدم و همین باعث تقویت ارتباط من با مجموعه سپاه استان شد. حتی من وقتی برای سرکشی به منطقه میرفتم چون منزل نداشتم محل استقرارم در سپاه بود. اما آغاز جنگ تحمیلی ارتباط ما را با مجموعه سپاه خیلی بیشتر و تنگاتنگتر از قبل کرد و این زمانی بود که شهید سلیمانی هم داشت قابلیتها و تواناییهای بینظیر خودش را قدم به قدم نشان میداد و از یک نیروی معمولی تبدیل به یک فرمانده میشد. هر زمان هم که به جبهه میرفتیم مشخصاً به برادران استان کرمان سر میزدم و یکی از افراد ثابت این دیدارها همواره شهید سلیمانی بود که معمولاً همیشه در منطقه حضور داشت. به جز این در جلسات استان هم خود به خود حاج قاسم در گذر زمان به یکی از پایههای ثابت تبدیل شده بود. بعد از جنگ هم که ایشان به استان برگشت یک نقش بسیار مهمی در کنترل وضعیت اشرار قاچاقچی منطقه جنوب شرق ایفا کرد و در این مقطع ارتباط ایشان با مسئولان اجرایی و شخصیتهای سیاسی استان بیشتر و جدیتر شد. البته این وضعیت پس از حضور ایشان در سپاه قدس تغییر کرد و ارتباطات قدری کمتر شد اما استمرار آن به پایان نرسید. بههر حال بنده افتخار این را داشتم که در دوران نمایندگی مجلس در ادوار اول، سوم، پنجم و ششم و همینطور حضور در دولت به شکل مستمرتری با این شهید بزرگوار ارتباط داشته باشم.
یکی از ویژگیهای سردار سلیمانی در زمان حیاتشان عدم ورود به دستهبندیهای رایج سیاسی و داشتن ارتباط نسبتاً مستمر با تمام طیفها و شخصیتهای سیاسی بود. این ناشی از چه بود؟ آیا میشود گفت شهید سلیمانی وارد این فضا نمیشد چون تمایل یا گرایشی به آن نداشت یا دلیلش را شما چیز دیگری میدانید؟
اتفاقاً هوش سیاسی که در ایشان بود من شخصاً در کمتر کسی دیده بودم. سردار شهید سلیمانی واقعاً یک انسان فوقالعاده و استثنایی بود و این را تقریباً تمام کسانی که ایشان را میشناختند، حتی در زمان حیات پربرکت ایشان اعتراف داشتند که حاج قاسم با بقیه فرق دارد. هم از نظر خصایص انسانی، هم تواناییهای اجرایی و هم هوش و ذکاوت در درک مسائل. حاج قاسم زمانی که درجات ترقی را در سپاه طی میکرد از یک هوش و ذکاوت و درکی برخوردار بود که او را متفاوت از دیگران میکرد. من شخصاً میتوانم ادعا کنم که او بهلحاظ عملی از وفادارترین چهرهها به وصیتنامه و راه حضرت امام(ره) بود. شما اگر نگاه کنید میبینید که حاج قاسم سلیمانی باوجود حضور در ردههای بالا و فوقالعاده مهم نظامی در طول دهههای اخیر و همینطور درگیری با مسائل مختلف بهلحاظ جایگاهی که داشت بسیار کمتر از حدی که برخی افراد به سیاست ورود میکنند، اظهارنظر و موضعگیری سیاسی داشت. مهمتر اینکه در عمل هم اینگونه بود. یعنی نه اینکه موضعگیری نکند اما رفتار سیاسی داشته باشد، ایشان رفتار سیاسی به معنای جناحی آن را هم نداشت. اما اینکه چرا اینگونه بود، حرف اصلی است. سردار سلیمانی وارد مباحث سیاسی به معنای معمول آن نمیشد نه به این دلیل که دیدگاه نداشت، بلکه دقیقاً به این دلیل که دارای دیدگاه بود و این دیدگاه آنقدر قوی و منسجم و محکم بود که اجازه نمیداد او در تلاطمهای سیاست داخلی، بهعنوان یک نظامی جایگاه خودش و نقش خودش را گم کند یا آن را خرج چیز دیگری کند. سردار سلیمانی در واقع نمود عینی فردی بود که منافع ملی را عمیقاً درک کرده و مرز بین این منافع ملی و منافع جناحی را میفهمید. مسأله دیگری که ایشان عمیقاً درک کرده بود، این بود که مرز فعالیت نظامی در لباس سربازی را با فعالیت سیاسی به درستی میدانست و مهمتر اینکه میفهمید اگر این مرزها با هم قاطی شوند، میتواند چقدر اثرات سوء داشته باشد. یعنی همان خط قرمزی که حضرت امام(ره) مکرراً در حیات و وصیتنامه خودشان تأکید داشتند و معالاسف بعد از ایشان بارها نقض شد. بنابراین سردار سلیمانی دقیقاً به خاطر عمق درک و شناختی که از مسائل سیاسی داشت، وارد این مسائل نمیشد. کما اینکه در عرصه فرهنگی هم همینطور بود؛ شما توصیههای فرهنگی، اجتماعی ایشان را که این روزها هم زیاد بازنشر میشوند درباره نگاه به جوانان و اینکه همه را باید خواهر و برادر خودمان بدانیم، ببینید.
این حرفها در فضایی مطرح شده که شاهد هستیم حساسیتهای منفی نسبت به برخی مسائل فرهنگی خصوصاً درباره قشر جوان در جامعه رو به افزایش است و بسیاری تأکید دارند راه دفاع از ارزشهای انقلاب، افزایش سختگیری در این حوزههاست. در این فضا یک کسی مثل قاسم سلیمانی است که میتواند جایی متفاوت از این نقطه بایستد و متفاوت موضع بگیرد و از همدلی بگوید. معنایش این نیست که آن شهید بزرگوار مثلاً نسبت به مسأله حجاب حساسیت نداشته اما اتفاقاً چون دارای دیدگاه قوی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بوده میفهمیده که اصل در طرح هر مسألهای در نظر گرفتن مصالح و منافع و اتحاد ملی است و هر راهکاری باید طوری طراحی شود که این سه اصل را تأمین کند.
بنابراین به جای اینکه مثل خیلیها ساده از لزوم تشدید برخورد بگوید، میآید میگوید آن جوان کم حجاب یا بدحجاب هم فرزند ماست و به همین شکل هم در مسائل سیاست داخلی. به هرحال ایشان یک کاریزمایی داشت که کمتر کسی در کشور ما و حتی منطقه از آن برخوردار بود، یعنی نمیتوانست از این کاریزما به نفع دیدگاههای سیاسیاش استفاده کند؟ حتماً میتوانست. اما ارزش کار شهید سلیمانی این بود که میفهمید این استفاده سیاسی ارزش لباس سربازیاش را خراب میکند. این لباس سربازی نباید خرج مسائل سیاسی شود، این لباس برای تأمین یک منافع به مراتب مهمتری است. بنابراین شاهد بودیم که ایشان در کشور با همه جناحها، دولتها، مجالس و شخصیتها با هر گرایش سیاسی همکاری میکرد و اهل خودی و غیرخودی کردن نبودند. این در حالی بود که ایشان خصوصاً در سالهای اخیر از تئوریسینها و استراتژیستهای مهم دیپلماسی کشور بودند و مناسبات سیاسی را بسیار دقیق میدانستند و اطلاعات دقیقی از وضعیت منطقه حتی در حوزه اقتصادی داشتند. همینطور در سیاست داخلی هم دارای نظرات قابل تأملی بودند اما این توانایی خود را به پای منافع ملی و اتحاد ملی ریختند نه مسائل جناحی. این ویژگی رفتاری شهید سلیمانی حاصل این بود که در کنار داشتن بینش و تحلیل و دیدگاه عمیق سیاسی، شناختی کامل و دقیق و منطبق با منافع ملی از لباس و جایگاه سربازی داشت. همین هم هست که همه گروههای سیاسی همواره ایشان را از خودشان و محرم خودشان میدانستند. ایشان بهطور مستمر با موضع بیطرفی اما با جهتگیری انقلابی عمل میکرد و شور و احساسات سیاسی هم بر او تأثیر نداشت. بههمین دلیل هم در هیچ کدام از بیمهریهایی که به شخصیتهای انقلاب مانند آیتالله هاشمی رفسنجانی شد نه تنها از سردار سلیمانی کوچکترین نشانه همراهی نمیبینید، بلکه شاهد هستیم در اوج آن بیمهریها هم، نظر آن شهید نسبت به این شخصیتها عوض نمیشد و تحت تأثیر جوسازیها قرار نمیگرفت. کما اینکه شاهد بودیم که مثلاً تا آخر ارتباط صمیمانه و نزدیک خود را در تمام برههها با آیتالله هاشمی رفسنجانی داشتند و با بسیاری از شخصیتهای دیگر هم کم و بیش به همین شکل بودند.
به نظر شما چرا ایشان برای ترور توسط امریکا انتخاب میشود؟ به عبارتی شما زمینه عملیات ترور ایشان در دستگاه تصمیمگیری کاخ سفید را چه میدانید؟
ببینید حاج قاسم سلیمانی یک شخصیت برجسته بود که ترور او توسط امریکاییها قطعاً نمیتواند فقط یک دلیل داشته باشد؛ به همان شکلی که شخصیت این شهید بزرگوار چند وجهی و دارای ابعاد و کارکردهای مختلفی بود، دلایل امریکا و ترامپ هم برای ترور او قطعاً چندگانه است. یک مسأله، نقش برجسته ایشان در منطقه بود؛ از نظر فکر و ایده و توانمندی نظامی و طراحی اگر نه بینظیر، ولی حتماً کم نظیر بود و یک ستون برای نیروهای مقاومت از این حیث محسوب میشد؛ از همان دوران جنگ تحمیلی فرماندهی، توان و ذکاوت سردار سلیمانی و به تبع ایشان لشکر ثارالله زبانزد بود تا همین اواخر که فرماندهی نیروی قدس را بر عهده داشتند؛ در فاصله بین دفاع مقدس تا فرماندهی نیروی قدس هم که حضور ایشان در جنوب شرق کشور و موفقیت کم نظیر در کنترل اشرار و قاچاقچیان آن منطقه، یکی دیگر از صحنههای تجلی توانمندی ایشان بود. این مربوط به مقطعی بود که ناامنی اشرار به داخل شهرها رسیده بود و ایشان بود که این وضعیت را کنترل کرد. بنابراین مسأله نقش و توانمندی نظامی ایشان یکی از مسائل است، اما مسأله دیگر شناخت کم نظیر ایشان از مسائل اجتماعی و سیاسی و توانمندی او در ایجاد همگراییهای اجتماعی و فرهنگی بود. این را شهید سلیمانی همواره در طول برهههای مختلف بخوبی نشان داده بود که چقدر در این زمینه دارای دید باز و درستی است؛ در همان دوران مبارزه با اشرار مسلح جنوب شرق کشور، ایشان یک همگرایی عجیب بین طوایف ایجاد کرد و با ارتباط گیری با سران و نیروهای محلی عملاً یک امنیت درونزا ایجاد کرد؛ در دوران فرماندهی نیروی قدس هم همینطور بود و میدیدیم که اتکای ایشان برای مقاومت صرفاً به نیروی نظامی نیست و یک نگاه اجتماعی هم به مسائل و صحنه تحولات دارد. این ویژگی را در کمتر شخصیت نظامی میتوان سراغ داشت. یعنی هر جا ورود میکرد آن شخصیت اجتماعی و فرهنگی او بیش از جنبههای نظامیاش نمود و حتی کارکرد داشت. پیرو همین ویژگی هم او فردی متنفذ، مقبول و دارای جایگاه ویژه در قشرهای مختلف نه تنها ایران، بلکه منطقه بود، یعنی همگان به او علاقه داشتند و آدمی بود که میتوانست اختلاف را حل کند و وفاق بیافریند. کما اینکه در مأموریتی که منجر به شهادت ایشان شد هم بهدنبال همین امر بود. این وفاق یک جایی در سطح سیاسی بود یک جایی در بین گروههای اجتماعی. بنابراین شهید سلیمانی یک فرد مرجع در منطقه بود. نکته بعدی شناخت ایشان از مسائل استراتژیک و ژئوپلیتیک منطقه بود که واقعاً به تعداد انگشتان دست هم نظیر آن در منطقه نبود. همینطور شناخت و ارتباط نزدیک و بینظیری که با شخصیتهای مختلف داشت خیلی مهم بود. اینها همه ویژگیهایی بود که آن شهید داشت و باعث میشد تا امریکا به این نتیجه برسد که از میان برداشتن او به نفعش هست؛ به نظر هم میرسد دنبال جبران شکستهای مفتضحانه خودشان هم بودند. مضافا اینکه به نظر میرسید امریکا میخواست با این ترور، جمهوری اسلامی ایران را وادار به یک واکنش حساب نشده بکند و از این رهگذر یک شرارت گستردهای را آغاز بکند که جمهوری اسلامی ایران در این دام نیفتاد و با تدابیر سنجیده و هوشمندانه رهبر معظم انقلاب این توطئه به جایی نرسید، یعنی نه تنها شهادت حاج قاسم آنها را به این اهداف نرساند بلکه یک موج عظیم از پشتیبانی اجتماعی در تمام جهان اسلام به نفع جبهه مقاومت ایجاد کرد.
شهادت حاج قاسم سلیمانی و اثرات آن به نظر شما چه پیامدهایی داشته؟ به عبارتی اکنون بازتاب فقدان سردار سلیمانی و آن شهادت را در تحولات جاری چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
نبودن حاج قاسم سلیمانی بین ما یک ضایعه بزرگ است ،اما من معتقدم که شهادت، ایشان را همانطور که از ما گرفت به نحو دیگری هم به ما برگرداند. شهید سلیمانی در زمان حیات پر برکتی که داشت و خصوصاً در سالهای فرماندهی نیروی قدس، فردی شناخته شده و مورد توجه بود، اما این شناخت کامل نبود، این شناخت با شهادت ایشان از شخصیت، تأثیر و سبک کار وی رو به کامل شدن گذاشت. شهادت واقعاً حق حاج قاسم بود و هیچ مرگی جز این شایسته این مرد بزرگ نبود؛ اما این شهادت خون تازهای در رگ جریان مقاومت شد و به نظر من ثمرات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی عظیمی داشت که هنوز باید زمان بگذرد تا خود را نشان دهد؛ از آن طرف هم پرده از چهره واقعی نظام سلطه برداشت و یک سری واقعیتها را آشکار کرد. شهادت در پی جهاد آگاهانه در طول تمام تاریخ از بنیانهای اصلی تقویت اسلام و جبهه حق بوده است؛ از شهادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) و جریان عاشورا بگیرید تا همین الان. من معتقدم در دوران معاصر واقعاً کمتر شهادتی را میتوان مانند شهادت حاج قاسم سلیمانی یافت که اینطور آگاهی بخش و جریانآفرین باشد؛ شک نیست که این شهادت آغازگر تحولاتی در ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی است که اثرات آن بعدها خود را نشان خواهد داد.
badoorbin.comakhbarazad.comمنبع : خبرفوری
آخرین دیدگاه