کشورها در آسمان و دریا ماسکهای همدیگر را میدزدند. کارتلهای موادمخدر ماسک قاچاق میکنند. برندهایی مثل گوچی از آن پول درمیآورند و کادر درمانی، در بعضی کشورها، هنوز کمبود ماسک دارند.
اوویدیو اولیا، ظرف چهار ماه، از یک آدم بخش خدمات مالی تبدیل شد به یک غول ماسک. او، اگر هم از این قضیه غافلگیر شده باشد، نشانهای بروز نمیدهد. تحول او معصومانه آغاز شد. اواخر ژانویه که ویروس کرونا به ماورای ووهان رسید، اولیا تصمیم گرفت برای کارمندانش ماسک بخرد. او در هنگکنگ زندگی میکند و رئیس یک شرکت فناوری پرداخت است. کارمندانش هم زیاد نیستند، حدود بیست نفرند، اما یافتن حتی چند صد ماسک هم دشوار از آب درآمد. یک علت مشکل آن بود که پارسال که معترضان هنگکنگی از ماسک برای پنهانکردن هویتشان استفاده کردند، حکومت چین ارسال این قلم کالا به آن منطقه را محدود کرد. پیش از عالمگیرشدن بیماری، نیمی از ماسکهای جهان در چین تولید میشد؛ اکنون که تولید در آنجا شتاب گرفته، این رقم شاید به ۸۵% هم رسیده باشد. اگر چین برایتان ماسک نفرستد، بعید نیست که کلاً هیچ ماسکی به دستتان نرسد. داروخانههای محلی به اولیا گفتند که ماسک نداریم، ولی اگر پیدا کردی از تو میخریم.
اولیا دستبهکار شد. او در مقالهای در یک مجله خواند که متخصصان همهگیرشناسی نظر مساعدی نسبت به ماسکهای تنفسی اِن۹۵ دارند که ۹۵% از ذرات ریز را فیلتر میکنند. او قدری از وقت کار روزمرهاش را کنار گذاشت تا با عرضهکنندگان اِن۹۵ در مکزیک، ترکیه، اندونزی و ایرلند تماس بگیرد. تکتک آنها پاسخ منفی دادند. اولیا به من گفت: «طیف پاسخها از ’نهگفتن‘ بود تا ’فقط به مشتریان مجاز میفروشیم‘ تا ’سال بعد تماس بگیرید‘». اولیا پس از سه روز شرکتی در آفریقای جنوبی به نام نورث سِیفتی پروداکتس یافت که ۵۰۰ هزار ماسک در انبار داشت. اولیا همهشان را به قیمت کمتر از هر ماسک یک پوند خرید، و مطمئن بود که میتواند مازادش را بفروشد.
در طول گفتوگوها، مدیران نورث سیفتی پروداکتس به اولیا هشدار دادند که مراقب باشد. به گفتۀ آنها، «اشخاص ذینفع» بیرون دروازههای کارخانه کمین کردهاند و حاضرند به رانندههای کامیونها رشوه بدهند تا بارشان را ببرند. اولیا یک تیم امنیتی استخدام کرد تا همراه کامیون ماسکهایش به فرودگاه ژوهانسبورگ برود (او عکسی از آن تیم برایم فرستاد: شش مرد عبوس مسلح به هفتتیر و تفنگ، مجهز به لباسپلنگی و جلیقههای ضدگلوله. «پرسیدند که آیا میخواهم مسلسل هم داشته باشند یا نه. گفتم نه. ما که عازم حمله به لسوتو نیستیم. در حد معقول بماند بهتر است»). در نیمۀ فوریه، دو هفته پس از ثبت سفارش، محمولهاش در هنگکنگ به زمین نشست. ظرف شش ساعت، خریدارانی که به صف کرده بود تقریباً همۀ ماسکها را بُردند. اولیا گفت: «حتی اگر ۵ میلیون ماسک داشتم، همهشان فروش میرفت».
اولیا که شمّ خوبی در یافتن فرصتهای کسبوکار دارد، سریعاً شیفتۀ این حیطۀ کاری جدید شد. از فوریه که بیماری رفتهرفته به چهار گوشۀ دنیا سرک کشید، او یک میلیون ماسک دیگر از نورث سیفتی پروداکتس خریده و فروخته. در ماه مارس، او واسط فروش ماسکهای سهلایۀ چینی هم شد، همان مدل سادهای که اکنون تقریباً انتخاب همه است. او ماسکها را به حکومت هنگکنگ، به کشورهای اروپایی (از طریق دیپلماتهایشان در هنگکنگ و چین)، و به شرکتهای اروپایی میفروخت که برای کارکنانشان ماسک میخواستند. رویهمرفته، به حساب و کتاب اولیا، او حدود ۴۸ میلیون عدد از این ماسکها فروخته است.
به ماه آوریل که رسید، اولیا به این نتیجه رسید که میتواند گام بعدی را بردارد. او یک دستگاه ماسکسازی از یک تولیدکنندۀ چینی خرید: یک خط مونتاژ هشتمتری که تکههای پلاستیک را طبق شکل و بُرش ماسک درمیآورد. در نیمۀ آوریل که با او حرف زدم، خواندم که قیمت ماسک حدود دانهای ۶ پوند شده، و اولیا با شوق و هیجان منتظر رسیدن آن ماشین بود. او هنوز شرکت فناوری پرداختش را اداره میکرد، و ماسکها یک مسیر جانبی در شغل او بودند. او تأکید کرد: «اما زمانۀ عجیبی شده. هرکداممان باید کاری کنیم تا جان به در ببریم».
هیچ شیءای بهتر از ماسک نماد این بیماری عالمگیر نیست، و هیچ شیءای هم بهتر از آن نشانمان نمیدهد این بیماری به چه جور دنیایی وارد شده است. در بدو امر، فاصلهگیری اجتماعی با آن انفعال و ابهام ذاتیاش ایدۀ غریبی بود. اما ماسک همنوای عمیقترین میلهای مصرفزدۀ ما شد. حالا که نه خبری از داروست و نه واکسن، ماسک یگانه محافظ مادی است که میتوانیم بخریم؛ ماسک یک محصول است، و ما هم مثل فُکها تربیت شدهایم تا به محصولات واکنش نشان دهیم. درنتیجه، در هر گوشۀ هر کشور دنیا، ماسک سادۀ صورت (همین پلاستیک ارزانقیمت سرهمبندیشده) به جایگاه یک کالای بُتواره ترفیع یافته است. یک دلال ماسک میگفت که بازار «دیوانهخانه» شده، و دیگری میگفت «این دیوانهوارترین بازاری است که دیدهام».
کشورها هم ماسکها را احتکار کردهاند تا برگ برندهشان در رقابتهای ژئوپلتیک شود. دزدها سارق ماسک شدهاند. پرادا، گوچی و بالینسیاگا ساخت این کالا را آغاز کردهاند. فیالمجلس وبسایت ماسککلاب را هم داریم، چیزی شبیه باشگاه «مربّای ماه» که اشتراک ۹.۹۹ دلاری ماهانۀ ماسک میدهد، یعنی محبوبترین الگوی کسبوکار نوپا در فضای تجارت الکترونیک. پارسال، یکی از دستاندرکاران صنعت مُد به من گفت برند بربری در این فکر بود که در یک مراسم نمایش مُدهای لباس ماسک صورت به تعدادی از مدلهای خودش بپوشاند؛ با این کارش هم لابد چشمکی به آیندۀ آخرالزمانی ما میزد. به مارس که رسیدیم، ماجرا جدی شده بود، و آن شرکت مُد تعهد کرد ماسک و گان برای ادارۀ سلامت ملی انگلستان بسازد. ماسک، از منظر بهداشتی، مسألۀ مرگ و زندگی بود. ولی کارکرد طلسم هم یافته بود: شیءای که میان بدن با جامعۀ بیمار میآویزیم تا خاطرمان آسوده شود.
همۀ اینها در ایامی بود که هیچکس نمیدانست ماسکها دقیقاً چقدر مفیدند یا چه کسی باید آنها را بپوشد. وادی توصیههای بهداشتی آشفتهبازار بود. سازمان بهداشت جهانی در ابتدا میگفت که افراد سالم نیازی به ماسک ندارند. با این حال، مردم ماسک میخریدند. قفسۀ فروشگاهها خالی شد. مردم دست به احتکار زدند. یکی از دوستانم در تلآویو از شورت شوهرش برای خودش ماسک درست کرد، البته برای خاطرجمعشدنِ من گفت آن را شسته و خشک کرده، و مثل شالوکلاهِ سرهم روی سر و صورتش میکشد. سپس، اوایل آوریل بود که سازمان بهداشت جهانی توصیهاش را برعکس کرد و بسیاری از حکومتها هم دنبالش راه افتادند. این هم جرقۀ رقابت جدیدی را سر موجودی ماسکها زد.
در بحبوحۀ این بیماری عالمگیر، آنچه ماسک عیان میکند بیش از آنی است که پنهان میسازد. ماسک حقیقت روابط سیاسی و اقتصادی دنیا را افشا میکند: بُردارهای منفعتجویی شخصی که بهطور معمول زیر نقاب گفتارهای چرب و نرم از جهانیسازی و گشودگی پنهان میشوند. این بیماری بهانهای موجه به عوامفریبان حاکم بر اقصی نقاط دنیا داده تا به شوقانگیزترین آرزویشان جامۀ عمل بپوشانند: مرزهای ملی را چهارمیخ ببندند، به هر بیگانهای انگ مظنون بزنند، و چنان عمل کنند که گویی کشور خودشان بیش از هر کشور دیگر سزاوار حفظ و مراقبت است.
وقتی اینگونه تمایلات با آن وفاداری متملقانه به بازار آزاد ترکیب شوند، نتیجهاش میتواند ویرانگر از آب در آید. ظرف فقط چند هفته، ماسک که یک نیاز اضطراری بشر بود به داراییای تبدیل شد که در غوغای قاپیدن منابع، با بدبینی تمام، استثمار میشود. شاید بتوان گفت که ماسک این مسیر را پرشتابتر از هر محصول دیگری در طول تاریخ طی کرد. گاهی هم احساس میشد که مسئله اصلاً خود ماسک نیست، بلکه ماسک جرقهای است برای تمرین همان شیوههای قدیمی مالاندوزی و نزاع، بدون درنظرداشتن هیچ هدف درازمدتتر و والاتری.
•••
آنقدر کنار ویروس کرونا زیستهایم که بتوانیم قبیلههای مختلف ماسکپوشان را از هم تمیز دهیم. آن خریداری را ببینید که میان قفسههای پاستا، یک ماسک سفید کلاسیک اِن۹۵ پوشیده و مارک سازندهاش یعنی ۳ام زیر پوزهاش پیداست. این ماسک و مشابههایش تقریباً تمام ذرات بزرگتر از ۰.۳ میکرون را فیلتر میکنند، و گرچه ویروس کرونا ریزتر از این است، فیبرهای موجود در لایههای ماسک مانع عبورش میشوند. این ماسکها قرار بوده که پیش از همه به دست پرسنل پزشکی برسند؛ آن نگاههای دزدکی و احساس گناهی که در چشمهای او میبینیم شاید از همین رو باشد. آن داداش بانکدارمان را ببینید که برای یک ساعت دویدن روزانهاش بیرون آمده و یک وُگماسک پوشیده، همان برند شیک که مدل آبی مهتابیاش -شاید وقتی به شهر برمیگردد- حتی به کتوشلوار او هم بیاید. آن دلواپس اعظم را ببینید که «جیویاس الیپس پی۱۰۰» پوشیده، همان ماسک قَدَر قدرتی که وعده میدهد ۹۹.۹۷% ذرات را فیلتر کند. در زمانۀ ویروس کرونا، معادل کفشهای راحتی شاید ماسکهای سادۀ جراحی یا ماسکهای پارچهای دستدوز خانگی باشند. بافت این ماسکها چنان شکافهای پت و پهنی دارد که ویروس از آنها میگذرد، اما حداقل بقیه از عطسه و سرفۀ فرد در امان میمانند.
این آشنایی عمیق با ماسکها راحت به دست نیامده است. آن بیماری عالمگیر به کمبود جهانی ماسک منجر شد، که در حقیقت کمبود جهانی یک قطعه پلاستیک خاص درون ماسکهاست، یعنی یک نوع پلیپروپیلن بیبافت که فیلتر ماسک است. دستاندرکاران بازار ماسک، در گفتوگوهای عادیشان، به آن پلاستیک «دمش مذاب»۱ میگویند که به نحوۀ ساخت رشتههای پلاستیکیاش اشاره میکند. مواد ساختهشده به روش دمش مذاب در چیزهای مختلفی استفاده میشوند: ژاکتها، پوشکها، فیلترهای دستگاههای تصفیۀ آب و تهویۀ مطبوع. علت کمبود عرضهاش هم دشواری تولیدش نیست، بلکه صنعت دمش مذاب به تقاضای باثبات و درازمدت خو گرفته است. تولیدات این صنعت فقط به قدر کفاف مشتریان همیشگیاش است، و نه بیشتر. نصب یک خط مونتاژ دمش مذاب، حتی در آرامترین شرایط بازار، چند ماه طول میکشد؛ اکنون که تقاضا سر به فلک زده است، تعدادی از شرکتهای سازندۀ تجهیزات دمش مذاب میگویند که برای دریافت یک دستگاه جدید باید تا دو سال در صف بایستید.
محصول دمش مذاب، وقتی داغ و تازه از کارخانه درآمده، شکل یک رول عظیمالجثۀ دستمال توالت است: حدود ۱۴هزار متر پلیپروپیلن که دور یک محور مقوایی پیچیده شده. جنس مادهاش شبیه الیاف مصنوعی است، ولی مدیر یک کارخانۀ آمریکایی تولیدیاش به من گفت این ماده چنان نازک است که اگر تصادفاً انگشت روی آن بگذارید پاره میشود. و تقاضا کرد اسم خودش و شرکتش در این مقاله نیاید، بنا به دلیلی که تابهحال به گوشم نخورده بود. او گفت که دوست ندارند مشهورتر شوند: «اینروزها آنقدر سؤال از ما میکنند که دیگر توانش را نداریم. اگر اطلاعات بیشتری به بیرون درز کند، یعنی هر روز هزار پیام دیگر میرسد، که در چنان وضعیتی دیگر اصلاً نمیشود کار کرد». او گفت که تا پارسال حدود ۲ تا ۳ درصد محصول دمش مذاب شرکتش صرف ساخت ماسکهای صورت میشد. امسال این نسبت به ۹۵ درصد رسیده است.
پیشازاین، کشورها محصول دمش مذاب را یک کالای راهبردی حساب نمیکردند. لذا طی سه دهۀ اخیر، بخش اعظم تولید آن از غرب به کارخانههای کمهزینهتر آسیایی منتقل شده است. شرکت آن مدیر، به گفتۀ خودش، یکی از پنج یا ده کارخانۀ باقیمانده در ایالات متحده است. متعاقباً، هجوم همگانی به ماسکها توانست امری را که طی چند دهۀ اخیر میدانستیم، مختصر و مفید به یادمان بیاورد: در همۀ حوزههای تولید و تجارت، مسیرهای بازرگانی لاجرم بهسوی چین کشیده میشوند.
اوایل ماه فوریه، حکومت چین رفتهرفته مانع صادرات دمش مذاب شد تا این ماده ابتدا در ساخت ماسک برای مردم خود آن کشور استفاده شود. به گفتۀ آن مدیر، تصور قطع نیمی از عرضۀ جهانی این محصول، «ترس از خدا» را به دل همۀ کسانی انداخت که چیزی حاوی این ماده تولید میکردند. قیمت مادۀ دمش مذاب در بازار چهار برابر شد. شرکتهای ماسکسازی سراسر دنیا روزی ۲۰۰ یا ۳۰۰ تماس با او میگرفتند و متقاضی این محصول بودند. حتی ماسکسازان چینی هم به او زنگ زدند چون نگران بودند که شاید این ماده در کشورشان تمام شود. آنها میگفتند که کل رقم قرارداد را ابتدای کار نقدی میدهند و سعی میکردند رقمی بهتر از بقیه پیشنهاد بدهند. «آنها میگفتند: قیمت را بگویید، هر قیمتی که میخواهید، هر قیمتی، و من توضیح میدادم که ما اینجوری کار نمیکنیم». بعد پیشنهاد رشوه میدادند: سفر تفریحی رایگان، فقط بگو کجا میخواهی بروی.
همچنین در ماه فوریه، حکومت چین عملاً یگانه مشتری کارخانههای بزرگ ماسکسازی کشورش شد. این قاعده هم شامل حال شرکتهای دولتی میشد، هم کارخانههای بزرگ ماسکسازی چین که مال بنگاههای خارجی بودند، که محصولاتشان به مصرف داخلی اختصاص یافت و انتقالش به خارج ممنوع شد. در روز سوم فوریه، شرکت بریتانیایی جیاسپی سیفتی نامهای عذرخواهانه به مشتریانش فرستاد و گفت تولید ماسکش کاهش یافته چون دو کارخانهاش در چین «رسماً توسط حکومت مصادره شدهاند تا تجهیزات محافظت تنفسی یکبارمصرف برای آژانسهای حکومتی چینی بسازند».
کریستوفر دابینگ که شرکت ماسکسازی کمبریج را در سال ۲۰۱۵ تأسیس کرد، گفت کارخانهاش در چین آنقدر کوچک بود که از چشم حکومت دور بماند و لذا ذخیرهاش از تیررس مقامات دور ماند. اما او شخصاً شاهد خرید وحشتزدۀ چینیها بود. دابینگ گفت: «اجتماعات چینیها در هر گوشهای، هرجا که ردّ پایی از ما بود، ماسکهایمان را درجا میخریدند تا به خانه بفرستند». از شرکتهای چینی خارج از چین هم خواسته شد هرچقدر شد ماسک بخرند و به چین بفرستند. روز ۲۶ ژانویه، دابینگ ۱۲۰۰ ایمیل و ۴۰۰ تماس تلفنی داشت. «شاید فکر میکردند ما یک شرکت بزرگ هستیم، ولی فقط چند آدم در یک دفتر نشسته بودیم، که سیل سفارشها وحشتزدهمان کرده بود». روز ۲۸ ژانویه که رسید، او پیشسفارش برای تحویل در ماه مارس میگرفت.
در ماه فوریه، حدوداً دو میلیارد ماسک به چین وارد شدند. از نگاه آنهایی که بالفطره به حاکمان چین بیاعتمادند، قصه از این قرار بود: پس از ناکامی در مهار بیماری، اکنون که ویروس کرونا عازم سایر ملل شده بود، آن حاکمان مشغول چپاول بازار بودند
در ماه فوریه، حدوداً دو میلیارد ماسک به چین وارد شدند. از نگاه آنهایی که بالفطره به حاکمان چین بیاعتمادند، قصه از این قرار بود: پس از ناکامی در مهار بیماری، اکنون که ویروس کرونا عازم سایر ملل شده بود، آن حاکمان مشغول چپاول بازار بودند. پس از آنکه کشف شد یک شرکت چینی بسازبفروش در سیدنی میلیونها ماسک خریده است، انجمن پزشکی استرالیا از حکومت آن کشور خواست تجهیزات محافظتی را از دسترس خریداران خارجی دور نگه دارند. یکی از وکلای مرتبط با تیمی که دونالد ترامپ برای انتخاب مجدد خود راه انداخته است، اقدامات چین را به «قتل از نوع درجۀ اول» تشبیه کرد و ایدۀ پیگرد قضایی پکن توسط ایالات متحده را علناً پیش کشید. ایالت میزوری هم دقیقاً پی همین کار رفت، و در شکوائیهای استدلال کرد که چین «تجهیزات محافظت شخصی را احتکار کرده، و لذا باعث یک بیماری عالمگیر جهانی شده که میشد پیش نیاید و قابل پیشگیری بود».
ولی شکایت ایالات متحده و مابقی غرب از منفعتجویی تهاجمی چین نشانۀ تزویر است. ثروت و قدرت چین ثمرۀ یک اِجماع قدیمی بینالمللی به سردمداری آمریکاست، همان اِجماعی که میگفت یافتن کمترین هزینۀ تولیدِ ممکن و بیشترین سود ممکن ضروری است. بنا به این فلسفه، اگر این کار به معنای برونسپاری تقریباً همهچیز به چینیها باشد، هیچ مانعی نباید سر راه بایستد: نه ازمیانرفتن صنایع بومی، نه ازدسترفتن جان آدمیان، و نه دغدغههای حقوقبشری. و این قرار و مدار فقط هم به سود چین نبوده است، بلکه به نفع پولدارترین آدمها در ثروتمندترین کشورها هم تمام شده است. بسیاری از همان آدمها اکنون از دنیایی دلخورند که در خلقش سهیم بودهاند.
با گسترش ماجرا، کمتر کشور بزرگی بود که وقتی آتش بیماری به داخل مرزهایش رسید، مثل چین رفتار نکند. یک دیپلمات سابق لهستانی به گلایه گفت «دنیای شیر تو شیر برگشته»، انگار که به عقیدۀ او، این دنیا دست از سرمان برداشته بود.
•••
در نیمۀ مارس، چین قدری از سختگیریهایش کاست و اجازه داد هم ماسک و هم دمش مذاب دوباره به خارجیها فروخته شود، یعنی به کشورهایی که نیاز مبرمی به تجهیزات محافظتی این بیماری داشتند. ولی بازار کماکان در ایفای وظیفهاش ناکام ماند: موجودی ماسکها غالباً به دست پزشکان، پرستاران، سالخوردگان و سایر افرادی نمیرسید که بیش از همه نیازمندش بودند.
در آن غوغای جهانی که پیش آمد، حکومتها به هر کاری که به ذهنشان میرسید دست زدند تا ماسکها را پیش از آنکه از جای دیگری سردرآورند، به دست شهروندانشان برسانند. پرسنل سفارتخانههای خارجی در چین مأمور تجسس و یافتن اقلام پزشکی شدند؛ کانادا هم یک شرکت مشاورۀ بینالمللی را استخدام کرد تا کمکش کند که بفهمد به کدام سازندهها میشود اعتماد کرد. باربریهای بینالمللی در چین که فضای موجود در کشتیها و هواپیماها را برای اقلام ارسالی از این کشور به خارج رزرو میکردند، ناگهان دیدند که عمدۀ بارشان تجهیزات پزشکی شده و کمی هم چیزهای دیگر. فردریک بارنر، کارگزار یکی از این باربریها در شانگهای، تا بهار امسال قطعات خودرو را به خارج میفرستاد اما ناگهان بهمنی از سفارشهای ارسال ماسک روی سرش ریخت. بارنر به من گفت: «من ده سال در این صنعت بودهام و هرگز چنین نرخهای گرانی برای باربری هوایی ندیدهام. نرخ این خدمات، بهطور معمول، ۳ تا ۴ دلار برای هر کیلوست. این رقم به ۱۷ تا ۱۸ دلار رسید».
کشورهایی که نمیتوانستند ماسک کافی برای خودشان بسازند، باید به روشهای غیرمتعارف متوسل میشدند تا از چین ماسک بیاورند. در ایرلند، حکومت از شرکت هواپیمایی ایر لینگوس خواست محمولهها را از پکن بیاورد. آن شرکت پیش از این هرگز پروازی به چین نداشت، و برنامهریزی و گرفتن مجوزهای یک خط هوایی جدید معمولاً شش ماه طول میکشید. ایر لینگوس این کار را ظرف یک هفته کرد. برایان اوسولیوان، مربی ارشد پرواز این شرکت، در ۲۷ مارس کاپیتان اولین هواپیمای عازم پکن شد و با خود چهار خلبان دیگر، دو مهندس و یک متخصص متعادلسازی بار در هواپیما را بُرد. ده ساعت مسیر رفت، شش ساعت توقف در فرودگاه، سپس ۱۳ ساعت مسیر برگشت؛ در حالت عادی پروازها، این نوع زمانبندی پرواز با یک مجموعه خدمۀ واحد در مخیلۀ هیچکس نمیگنجید.
آنها سپیدهدم یکشنبه در پکن فرود آمدند. در هواپیما که باز شد، اوسولیوان دید فرودگاهی که معمولاً از صدای نشستن و برخاستن هواپیماها مثل کندوی زنبور عسل است، عملاً به خواب زمستانی فرو رفته است. او طی شش ساعت ده دوازده پرواز خروجی دید، و بس. اوسولیوان به من گفت خدمۀ پروازش اصلاً هواپیما را ترک نکردند، چون در آن صورت باید قرنطینه میشدند. پس در کلاس بیزینس هواپیما پشت پردههای پلاستیکی ضخیم ماندند تا پرسنل فرودگاه ابتدا قسمت بار و سپس کلاس اکونومی را پُر کنند: جعبههای بزرگ سبزرنگ پُر از ماسک، گان و دستکش به صندلیها بسته شدند، گویی که نخودسبزهای عظیمالجثهای کل کابین را برای خود گرفته بودند. اوسولیوان گفت: «ما با هیچکس دست ندادیم، اما لبخند و تشکر و تکان دادن سر فراوان بود». در نیمۀ آوریل که با او حرف میزدم، ایر لینگوس سی پرواز به پکن انجام داده بود، و قرار بود تا آخر ماه مه حدود دویست پرواز دیگر داشته باشد.
در آن آشفتهبازار ماسک، یک اکوسیستم بدیل و عجیب از تأمینکنندگان هم سر برآورد که اغلب محصولاتی با کیفیت نامعلوم عرضه میکردند. در اروپا، چندین خریدار ماسکهای چینی متوجه شدند که محصولاتشان استاندارد لازم را ندارد. حکومت هلند مجبور شد ششصد هزار ماسک توزیعشده را جمعآوری کند. فنلاند کشف کرد که دو میلیون ماسک جراحی که سفارش داده بود، که هر یک پس از مصرف برای یک بیمار دور انداخته میشوند، کیفیت لازم بهعنوان تجهیزات بیمارستانی را ندارند. حتی اگر هم آن کیفیت را داشتند، ۲ میلیون ماسک فقط کفاف نیاز چهار روز آن کشور را میداد.
روشن نبود چه کسی این ماسکها را تولید میکرد. کریستوفر دوبینگ که کف این بازار بود، در ماههای مارس و آوریل چندین ایمیل از ماسکفروشهای چینیای گرفت که اسمشان هرگز به گوشش نخورده بود. او چندتا از ایمیلها را برایم فرستاد، و من به یکی از شمارههای موجود در آنها زنگ زدم، که متعلق به شهر ژانگژیانگانگ بیمارستانهای بدون ماسک، تجهیزات معیوب، قیمتهای گزاف، احتکار، سودجویان نامطمئن؛ این اختلالهای بازار یعنی محدودیت اقتصاد کلاسیک
در فاصلۀ حدوداً صد کیلومتری شانگهای بود. خانمی گوشی را برداشت و گفت اسمش ریتاست. او به من گفت کارمند شرکتی است که از هفتۀ اول مارس ماسکهای «کا۹۵» میفروشد، به قیمت هر عدد ۲.۵ دلار. پرسیدم که آیا خودشان سازندۀ ماسکاند یا نه.
خندید. بعد به من گفت: «نه، ما ورقهای قلع میسازیم. ولی مشتریانمان در آمریکا و اروپا از ما خواستند که ببینیم آیا میتوانیم برایشان ماسک جور کنیم. برای همین هم الآن این کار را میکنیم. ما آنها را از یک کارخانۀ بزرگ در همین حوالی میگیریم که ماسک میسازد».
پرسیدم چقدر طول میکشد تا ده هزار ماسک به لندن بفرستند. گفت نمیداند. تعداد پروازهای خروجی کم بود، و پس از آنکه مشخص شده بود تعدادی از محمولههای ماسک معیوب بودهاند، مأموران گمرک چین بارهای ماسکها را با دقت بیشتری بازرسی میکردند. او گفت یکی از دوستانش، که او هم ماسکفروش است، دو هفته است منتظر مانده تا یکی از محمولههایش مجوز گمرک بگیرد.
ریتا گفت کارخانهای که ماسکها را میساخت متعلق به یک شرکت دیگر بود. تولیدکنندههای چینی که ماسک برای مصارف پزشکی در غرب میسازند، باید گواهینامۀ آژانسهای سلامت آن کشورها مثل ادارۀ غذا و داروی آمریکا را گرفته باشند. ریتا به من اطمینان داد که سازندۀ ماسکها گواهینامۀ آن سازمان را دارد، و یک اسکن برایم فرستاد تا ثابت کند. آن گواهی روز ۱ آوریل صادر شده بود. در آن قسمتی که باید نام سازنده میآمد، یک فاصلۀ کوچک خالی بود و کنارش عبارت کلی «شرکت فناوری …. با مسؤولیت محدود» آمده بود. گویی هر شرکتی میتوانست نام خودش را در آن قسمت خالی بگذارد تا آن گواهی مال خودش شود. در پایگاهدادههای ادارۀ غذا و داروی آمریکا، شمارۀ آن گواهینامه را جستوجو کردم. آن گواهی به «شرکت فناوری پزشکی جیانگسو نیوبُرن با مسئولیت محدود» داده شده بود، یعنی شرکتی غیر از آن که ریتا گفته بود.
یک دسته از کسانی که وسوسه شدند تاجر ماسک شوند، قاچاقچیان مواد مخدر بودند که از این بحران برای متنوعسازی سبد محصولاتشان استفاده کردند. لوگان پاولی، محقق مرکز مطالعات پیشرفتۀ دفاعی در واشنگتن دیسی، فروش مواد مخدر غیرقانونی روی اینترنت را رصد میکند و بر قاچاق از آسیای شرقی به مابقی دنیا تمرکز دارد. او حوالی اواخر فوریه متوجه شد برخی از قاچاقچیانی که رصد میکرد تبلیغ ماسک و دستکش میکردند. او چند تصویر از آن صفحات برایم فرستاد. یک پست فیسبوکی توسط کاربری به نام ویکی، در گروهی که افراد در مواقع دیگر تبلیغ فنتانیل میکنند، آمده بود: «ماسک، سهلایه، بستههای پنجاهتایی، حداقل بیست بسته. هر بسته ۳۳.۵ دلار، هزینههای حمل جداگانه حساب میشود».
پاولی گفت نمیدانستم باید چه حسی در قبال این تراکنشها داشته باشم. در یک سو، ماسکهای ویکی شاید کیفیت افتضاحی داشته باشند، و این خطر بود که عامدانه برچسب ماسکها را عوض کرده باشند، از گمرک آمریکا رد کرده باشند، و بعد به بیمارستانهای آمریکاییای بفروشند که دچار کمبود تجهیزاتاند. پاولی گفت: «الآن سیلابی از محمولهها وارد گمرک میشود. آنها هم که تکتک جعبهها را باز و بررسی نمیکنند». بعد گفت که در سوی دیگر، ادارۀ غذا و داروی آمریکا و سایر مقامات بینالمللی که مجوز محصولات پزشکی را صادر میکنند، «در این ایام نیاز، موانعی سر راه تأیید سریع تأمینکنندگان جدید درست کردهاند. اگر ماسکها خوب باشند، بیمارستانها شاید تا سه برابر قیمتشان پول بدهند، اما باز هم بهتر از آن است که منتظر تأییدیۀ سازمان غذا و دارو بمانند».
حق با او بود. اگر من مدیر بیمارستانی بودم که نیاز حیاتی به ماسک داشت، شاید به یکی از این دلالهای نامعلوم سفارش میدادم. وقتی نه حکومت نیاز را تأمین میکند و نه بازار ماسک نظم و ترتیب درست و درمانی دارد، گویا چارهای نیست جز آنکه در بنجلترین گوشههای اینترنت هم دنبال ماسک گشت، اگر که اصلاً پیدا شود.
•••
کنار این واسطههای جدید و مجرمانی که دنبال کاسبی جدیدی رفتند، دستههایی هم بودند که تابهحال یک ماسک هم نساخته بودند اما شمّ خوبی برای پولدرآوردن داشتند. از فوریه به بعد، دستهدسته ماسکسازهای جدید به میدان آمدند، در ابعاد و اَشکال مختلف: از شرکتهای بزرگ مثل بیامو تا مبتدیهایی که آن مدیر کارخانۀ دمش مذاب در وصفشان میگفت «چهار همسایه ته یک بنبست در لسآنجلس که ماسکدوزی را از اینترنت یاد گرفته بودند». او به من گفت یک دستگاه ماسکدوزی حدوداً صدهزار دلار هزینه دارد، و هر روز حدود هفتاد تا صد هزار ماسک میسازد. او گفت حداقل دویست آمریکایی که واردکنندۀ ماشینآلات چینیاند از او پرسوجو کردهاند، کسانی که «صد هزار دلار برای خرجکردن دارند، و کمی هم فضا دارند، و میخواهند پولی درآورند».
او گفت لابد فکر میکنید که در این کار قدری تجربه دارند، اما بسیاری از آنها با ابتدائیات ماجرا هم آشنا نیستند. وقتی منتظرند که یک ماشین جدید تا چند هفتۀ دیگر به دستشان برسد، به او زنگ میزنند تا سؤالات پُرابهامشان را دربارۀ الیاف ماسک بپرسند.
او از آنها سؤال میکند: «مادۀ دمش مذاب میخواهید؟».
«بله».
«گیرۀ دماغ چی؟ پلیپروپیلن بیبافت، همان مادۀ پلاستیکی که دمش مذاب داخل آن قرار میگیرد، چی؟».
«عه، باید از اینها هم بگیریم، بله؟».
بعد آن مدیر آهی کشید و به من گفت: «باید نیمساعت دربارۀ ساخت ماسک به آنها درس بدهم».
بیمارستانهای بدون ماسک، تجهیزات معیوب، قیمتهای گزاف، احتکار، سودجویان نامطمئن؛ همۀ این اختلالهای بازار گویا محدودیتهای علم اقتصاد کلاسیک را آشکار میکنند. پرشورترین هواداران بازار آزاد معتقدند که عرضه و تقاضا، اگر اجازه یابند که بی هیچ قیدی پیش بروند، تکتک مسائل اساسی را حل میکنند. تقاضا که زیاد باشد، قیمت بالا میرود و دورنمای سود نیز جمعی از عرضهکنندگان جدید را به میدان میآورد. در گذر زمان، بازار به فروشندگان محصولات خوب پاداش میدهد و فروشندگان محصولات بد را تنبیه میکند؛ در گذر زمان، قیمت به نقطهای میرسد که محصولات را به کارآترین شکل ممکن به دست کسانی میرساند که بیشترین ارزش را برایشان قائلند.
البته این وجه نظری ماجراست، و هوادارانش تأکید میکنند که حتی در بحران هم صادق است. مثلاً در سال ۲۰۱۲ محققان دانشگاه شیکاگو از اقتصاددانان برجسته پرسیدند نظرشان دربارۀ طرح ایالت کنتیکت دربارۀ قیمتگذاری ناعادلانه (قیمتهای سرسامآور) در زمان سیل یا سایر فجایع طبیعی چیست. به نظر ٪۷۷ اقتصاددانان، حکومت نباید به تثبیت یا مداخله در قیمتها بپردازد؛ یعنی با درنظرگیری همۀ جوانب، بهترین روش رساندن اقلام حیاتی به افراد نیازمند آن است که هیچ قیدوبندی به دست و پای بازار زده نشود.
ولی بیماری عالمگیر اخیر، شواهد فراوانی علیه این حرف فراهم کرده است: آمریکاییها اسکناسهایشان را روی باند فرودگاهی در شانگهای تکان دادند، و کل ماسکهایی را خریدند که آمادۀ پرواز به فرانسه بود
احتکارها، پزشکان و پرستاران فاقد تجهیزات حفاظتی که بعضیهایشان کیسۀ زباله و لولۀ تنفس غواصی پوشیدند، و معاملههایی در اوج بیچارگی چنانکه یک شرکت آموزش پرسنل امنیتی که ماهها بود ورشکسته بود و هیچ کارمندی نداشت به هر نحو که بود برندۀ یک قرارداد ۵۵ میلیون دلاری برای تأمین ماسک شد. یک علت وقوع این مشکلات آن است که در حالت معمول، مفهوم کارآیی در بازار یعنی محصولات به دست کسانی برسند که مایلاند بیشترین مبلغ را برایشان بپردازند. ولی در زمانۀ بحران، یا حتی اگر هم بحرانی در کار نباشد، این روش دنبال آن نیست که محصولات را به دست حداکثر افراد نیازمند برساند.
انگس دیتون، اقتصاددان برندۀ جایزۀ نوبل، به من گفت: «همیشه فکر میکردم دغدغۀ اقتصاددانان کارآیی است، فارغ از آنکه در حوزۀ توزیع چه اتفاقی بیافتد». ولی آنچه مهم است، خصوصاً در اوضاع اضطراری توزیع است. در جریان این بیماری عالمگیر، بهترین سناریو برای همهکس این بود که ماسکها ابتدا به دست پزشکان و پرستاران برسند. به قول نیکلاس بلوم، اقتصاددان دانشگاه استنفورد که روی دورههای وحشت و عدماطمینان مطالعه میکند، «ما میخواهیم آنها سالم بمانند تا بتوانند جان ما و دیگران را نجات دهند». ولی قیمتهای گزاف در بازارهای تنظیمنشده، ماسکها را از دسترس بیمارستانهایی دور نگه میدارند که نیازمندشاناند. تا آن زمان که بازار بالاخره بساط عرضهکنندگان بد را جمع کند، قیمت را تثبیت نماید و محتکران را به فروش وادارد، بیماری منتشر شده و مردمان مُردهاند.
به گفتۀ بلوم، برای حل این مسئله باید سکّان کشتی را به دست گرفت، یعنی هدایت بازار به شیوهای که اقتصاددانان کلاسیک نمیپسندند. یک استراتژی این است که سقفی برای قیمتها معین شود تا گزاف نشوند اما کماکان قدری سود داشته باشند تا تولیدکنندگان جدید را به میدان بیاورند. همچنین به نظر بلوم، حکومتها باید ابتدا ماسکها را برای خدمات پزشکیشان توقیف کنند، سپس اجازه دهند که مابقی روانۀ بازار شود. او گفت: «این با جیرهبندی غذا در ایام جنگهای جهانی فرقی ندارد. یا با بریتانیا که در جنگ جهانی دوم از شرکت ویکرز تانک میخرید. آنجا هم لازم نبود که آن شرکت را تحت تملّک خود درآورد. فقط یک قیمت منصفانه پیشنهاد داد. الآن هم همان است. اقتصاد هم الآن مثل ایام جنگ است».
•••
کسانی هستند که نظم غالب بینالمللی را مسابقۀ بیرحمانهای بر سر منابع مختلف میبینند که هرازگاه زیر نقاب کلمات نجیب و معاهدات ظریف پنهان میشود. تقلایی که برای تصاحب ماسکها شکل گرفته است مثالی کوچک اما عالی برای این افراد است. این تقلا به قالب یک بازی بُرد-باخت درآمده که گویی مستقیم از دل یک سمینارِ نظریۀ بازی برخاسته است: بهخاطر عرضۀ محدود و تقاضای بیکران، تو که یک ماسک بیشتر داشته باشی یعنی من یک ماسک کمتر دارم. واکنشهای ملتها به این حقیقت تیره و تار برایمان آشناست؛ چنانکه در بحبوحۀ آشوبی که ویروس کرونا رقم زد، خصومتهای دیرین و عادتهای کُهنه دوباره خودنمایی کردهاند.
از همین رو، اوایل ماه آوریل که مجریان اخبار در پاکستان گلایه کردند که چین ماسکهای دوختهشده از لباسزیر را به کشورشان فرستاده است، میهنپرستان هندی یک هشتگ تمسخرآمیز در توییتر راه انداختند. چند هفته قبل از آن، گزارش مجلات زرد بریتانیا که گفتند پاسبانان مرزی فرانسه دو کامیون حاوی ماسک متعلق به ادارۀ سلامت ملی انگلستان را توقیف کردهاند، مؤید وخیمترین بدبینیهای انگلیسیهایی شد که پیشاپیش به اتحادیۀ اروپا مشکوک بودند. یان دانکان اسمیت، رهبر سابق حزب محافظهکار و هوادار پروپاقرص برکسیت، به مجلۀ سان گفت: «هرچه را لازم است دربارۀ همکاری اروپا بدانید در همین قضیه میبینید». ولی وقتی اتحادیۀ اروپا از بریتانیا دعوت کرد که در خرید عمدۀ تجهیزات محافظتی و دستگاههای کمکتنفسی مشارکت کند، دولت انگلیس آن دعوت را ردّ کرد. دلیلش چه بود؟ کلهشقی بهخاطر روحیۀ برکسیت، یا شاید هم بیکفایتی در چککردن ایمیلها؛ که در دولت بوریس جانسون هر دوی اینها به یک اندازه محتملاند.
ایالات متحده هم به نوبۀ خود تهیۀ ماسک را از جنس عملیاتهای بزن و دررویی میدید. در ماه آوریل، گزارشی باورنکردنی منتشر شد که آمریکاییها اسکناسهایشان را روی باند فرودگاهی در شانگهای تکان دادند، و کل بار ماسکهایی را خریدند که سوار هواپیما و آمادۀ پرواز به فرانسه بود. هیچکس روشن نکرد این آمریکاییها چه کسانی بودند، یا چطور وارد باند پرواز شدند، اما آن واقعه مسئولان فرانسوی را خشمگین کرد. در پی آن ماجرا، رنو موسیلیه، رئیس شورای ناحیۀ پروانسآلپکوتدازور، تصمیم گرفت ماسکهایش را از طریق دریا بیاورد. او به یک شبکۀ تلویزیونی فرانسه گفت: «به این صورت، حداقل میتوانم مطمئن باشم که کسی ماسکهایم را روی باند آسفالتۀ فرودگاه نمیدزدد».
همچنین ایالات متحده متهم شد که در بانکوک به کمین ماسکهایی نشسته بود که آمادۀ پرواز به آلمان بودند، و جلوی تحویل سه میلیون ماسک آمریکایی به کانادا را گرفت. ماه گذشته، اوویدیو اولیا، همان کارآفرین هنگکنگی، پنجاه هزار دست ماسک، دستکش و لباس یکسره خرید که قصد داشت به ادارۀ بهداشت کشور زادگاهش رومانی اهدا کند. او گفت: «همهچیز حاضر و آماده بود که ناگهان تأمینکنندۀ آن لباسها به من زنگ زد و گفت سر و کلۀ تعدادی آمریکایی پیدا شد که سه برابر قیمت را دادند و سفارش من را از زیر دستم کشیدند».
در اتحادیۀ اروپا، کمبود ماسک و سایر تجهیزات حفاظتی موجب شد که روابط کشورهای عضو دچار تنش شود. کار که به پایان ماه فوریه رسیده بود، بیش از هزار مورد ابتلا به ویروس کرونا در ایتالیا تأیید شد، و این کشور نیازمند تجهیزات حفاظتی بیشتر (خصوصاً ماسک) بود. یکی از نمایندگان حزب حاکم ایتالیا در پارلمان آن کشور به من گفت که، در همان ایام، فرانسه و آلمان قوانینی ملی وضع کردند که ماسک را کالای استراتژیک میشمرد، به این معنا که اگر ماسکی از مسیر این کشورها بهسمت مقصد دیگری حمل میشد قابل مصادره بود. او گفت که فرانسه و آلمانی مدتی مانع از انتقال محمولههای ماسکهایی شدند که ایتالیا از هند، ترکیه و ویتنام خریده بود.
آن نماینده گفت: «در آن ایام تیره و تار، چین به میدان آمد و دویست هزار ماسک هدیه داد». هواپیمایی در رُم به زمین نشست که در کنار ماسک و تجهیزات، حامل گیاهان دارویی سنتی چینی هم بود؛ این یک نمونه از مشق آن چیزی بود که به «دیپلماسی ماسک» مشهور شد. چیزی نگذشته بود که فرانسه و آلمان قانون توقیف ماسک را ملغا کردند و ماسکهای رایگان هم برای ایتالیا فرستادند. ولی به گفتۀ آن نماینده، تا آنهنگام «صدمه وارد شده بود».
از آن زمان به بعد، ایتالیا بیش از ۲۰ میلیون ماسک از چین خریده است، ولی چین هم خوب بلد بوده که فروش این ماسکها را جوری جلوه دهد که انگار امتداد نیکوکاریاش است. حکومت چین اکنون رپورتاژآگهیهای تمامصفحه در روزنامهها میخرد تا از مساعدتش به ایتالیا تمجید کنند. پس از گفتوگویمان، آن نماینده نتایج نظرسنجی یک اندیشکدۀ ایتالیایی را برایم فرستاد که ۵۲ درصد از پاسخدهندگانش چین را بهترین دوست ایتالیا میدانستند. آن خانم نماینده نوشت: «به فهرست دشمنان نگاه کن». در صدر فهرست، آلمان با ۴۵% و فرانسه با ۳۸% نشسته بودند.
او گفت: «اینکه مردم نمیبینند نهادهای اروپایی واقعاً چه کارهای فراوانی برای ایتالیا کردهاند نگرانکننده است». آلمان دهها تخت مراقبتهای ویژه را برای ایتالیاییها کنار گذاشت، ایتالیاییهای مبتلا را با هواپیما به آلمان بُرد تا درمان کند، و دستگاههای کمکتنفسی به بیمارستانهای ایتالیا فرستاد. فرانسه هم صدها هزار دست لباس محافظتی فرستاد. اما دیپلماسی ماسک که چین به کار گرفت، هیزم به آن آتش بیاعتمادی به اتحادیۀ اروپا ریخت که پوپولیستهای ایتالیایی سالها پیش برافروخته بودند. آن نماینده به نظر نومید میآمد. «کاش میشد بگویم که این دیپلماسی ماسک ثمربخش نبوده است. ولی متأسفانه هست».
•••
پس از این بیماری عالمگیر، وضع عادی ما چه شکل و شمایلی خواهد داشت؟ همۀ کسانی که طرف صحبت من بودهاند، در یک نکته همنظرند: ماسک یک عنصر آن وضع عادی خواهد بود. آنهم یک عالَم ماسک. در هواپیماها و هتلها به مردم ماسک میدهند؛ ماسکها در فروشگاهها کنار پیشخوان صندوقدار هستند؛ و در تکتک خانهها، در کشوی جورابها و کمد لباسها ذخیره میشوند. هر کشوری ماسکهای خودش را تولید و ذخیره میکند چون میل ندارد بیش از این به هوی و هوس بازار بینالمللی تکیه کند. آلمان، که تا ابد پیشتاز بوده و هست، فیالمجلس این کار را آغاز کرده است.
پیش از عالمگیرشدن این بیماری هم حدس میزدیم که در یک سناریو از آیندۀ زمین، میلیاردها نفر از ما مجبور شویم ماسک بزنیم. آن سناریو وقتی رُخ میدهد که ما کماکان کربن بسوزانیم، هوایمان را آلوده کنیم و گرمایش جهانی را چنان وخیم کنیم که سیارهمان مُدام دچار آتشسوزی شود. ولی احساس میکردیم آن وضعیت آنقدر از ما فاصله دارد که هنوز هم میشود جلوی وقوعش را گرفت. میشد امید داشته باشیم که کشورها، هرقدر هم کُند یا نابلد، دست به دست هم بدهند تا این روند را متوقف کنند. ولی اکنون زمانۀ ماسک زودتر از آنی که انتظار داشتیم فرا رسیده است، آنهم بهواسطۀ تهدیدی اساساً متفاوت از گرمایش جهانی. و شیوۀ وقوع این تهدید هم هشدارآمیز است: در این دنیا با وضع فعلیاش، بعید است بتوان همبستگی لازم برای مقابله با تغییر اقلیم را ایجاد کرد، و گریزی از آیندهای نیست که ابرهایش دودآلودند و ارتفاع آب دریاهایش مدام بیشتر میشود.
ماشین ماسکسازی اوویدیو اولیا در سومین دوشنبۀ ماه آوریل از چین به دستش رسید. این دستگاه میتواند هر دقیقه ۵۰ ماسک ببُرد و بدوزد. چون دستگاه او روکش ندارد، میشود کنارش ایستاد و دل و رودهاش را دید که ورقهای پلیپروپیلن چطور از میان غلتکها و تیغههای آن میگذرند. اولیا گفت: «این دستگاه فقط به دو نفر نیاز دارد، یک نفر که مادۀ خام را بار بگذارد، و یک نفر که در صورت ضرورت دکمۀ توقف اضطراری را فشار بدهد». او سولهای را در یک کارخانۀ سابق بطریپرکُنی کرایه کرده است، ولی هنوز ماسکسازی را آغاز نکرده است. او میخواهد تجهیزاتش مناسب استفادۀ بیمارستانی باشند، و لذا باید یک اتاق تمیز و ابزارهای استریلیزه کردن را راه بیندازد. اگر همهچیز طبق روال پیش برود، اولین ماسکهای تولیدی او در میانۀ تابستان از خط تولید درمیآیند.
او نگران این تأخیر نبود. اولیا در شرایط عجیب و غریبی ماسکساز شد، ولی کماکان دارد مهیای آن میشود که حالا حالاها در این نقش بماند. به نظر او، کرونا قرار نیست بهزودی از میان ما برود. او گفت: «به نظرم کرونا دست آخر به یکجور بیماری فصلی تبدیل میشود، مثل آنفولانزا اما با عواقب وخیمتر. و این بیماری، نگرشها به ماسکزدن را عوض کرده است. قدیم که بود، وقتی چشم ایتالیاییها به چینیهایی میافتاد که ماسک زده بودند و گشت میزدند، خندهشان میگرفت. از آن خندهها چیز زیادی نمانده است».
badoorbin.com
akhbarazad.com
منبع : خبرفوری
آخرین دیدگاه