عاشورا و روان‌شناسی مثبت

عاشورا و روان‌شناسی مثبت

قیــام امام‌حسین‌(ع) از نگاه روان‌شناسی مثبت

مبارزه خونینی که حسین بن علی(ع) در سال 60 هجری- به همراه گروهی که شمار آنان از مرد و زن و پیر و جوان و کودک به کمتر از صد نفر می‌رسید- با جنگ‌جویان مزدور یزید بن معاویه برپا کرد و در یک نیم‌روز عاشورا، به شهادت او و اسارت زنان و کودکان هم‌سفرش انجامید، توفانِ خشم مقدسی را برانگیخت که از آن زمان تا هماره‌ی تاریخ، کاخ‌های ستم بنیاد حاکمان را می‌لرزاند و نابود می‌سازد.

«عاشورا، با شوری که به‌پا کرد و شعوری که گسترد و خروشی که درانداخت و تحولی که آفرید و آتشی که در ارواح افکند و تحرکی که به جان‌ها بخشید، و بیداری‌ای که در ملت اسلام ایجاد کرد، و حرکتی که به آبادی‌ها و شهرهای اسلام داد، و انقلاب‌هایی که پدید آورد، اسلام را بیمه کرد و قرآن را برای بشریت نگاه داشت و تداوم اسلام را تضمین نمود… . مطّلعان می‌دانند و اعتراف می‌کنند که امروز بشریت هرچه دارد، از راه تمدن اسلامی و دانش و فرهنگ مسلمانان دارد، و تمدن اسلامی مرهون عاشورا است.
زیرا اگر عاشورا- با فوران عظمت و طنین حماسه، و صلابت حضور در ژرفای رسالت خویش- جلوِ سیل بنیان‌کن جاهلیت اموی را نگرفته بود، و دسیسه‌های دربار بیزانس در همکاری با دربار دمشق را خنثی نکرده بود، اسلام در همان سده‌ی نخست و دهه‌های آغاز سده‌ی دوم، با آن عملکردها و دسیسه‌ها نابود می‌گشت و آثار سازنده‌ی قرآن کریم از میان برداشته می‌شد، و علم و فرهنگ و اخلاق و تحولی که اسلام آورده بود، از میان می‌رفت و قرآن به صورت چند نسخه‌ی قدیمی درآمده، از دسترس خارج می‌گشت و جاهلیت عود می‌کرد، و چیز چندانی از اسلام و آثار تربیت اسلامی برجای نمی‌ماند تا به سده‌ی سوم و چهارم و پنجم برسد، و آن همه مسجدها و مدرسه‌ها و کتابخانه‌ها و دانشمندان پدید آیند، و آن تمدن شکوفای غنی ظهور کند، و هزاران جلد کتاب در رشته‌های مختلف علوم گوناگون تألیف گردد، و سپس اینها همه به دست آیندگان افتد، و نخستین کتابی که پس از اختراع چاپ، در شهر رُم- مرکز یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌هایی که تأثیری جاوید در تمدن مادی و معنوی جهان داشته است- به چاپ برسد، کتاب قانون در طب باشد، از یک طبیب و دانشمند بزرگ مسلمان، حسین بن عبدالله بن سینا. پس درست است اگر بگوییم این تمدن کنونی، در وجوه مثبت خود، زاییده عاشورا است یا دست‌کم، مدیون و مرهون عاشوراست. اگرچه خود، متأسفانه عاشورا را نمی‌شناسد و از آفریننده‌ی حماسه عاشورا آگاهی ندارد. پس همین انسان غربی که امروز این‌گونه از مظاهر و تمدن نو، و از وسایل صنعتی و طبّی و علمی و فنی و رفاهی و تهاجمی استفاده می‌کند، مرهون تاریخ اسلام و علم و تمدن اسلامی است. و تاریخ کنونی، تداوم خود را به برنگشتن کلّی به اوضاع جهل و جاهلیت عربی و ارتجاع اموی را، مرهون قیام بیدارگر و آفتاب‌آفرین عاشورای حسین و شهادت امام حسین(ع) و خاندان و یاران اوست. بنابراین انسان تمدن جدید نیز باید به «واقعه‌ی عاشورا» اهمیت دهد و حق آن را پاس دارد.»1

گریستن و اندیشه‌کردن
«اما از سر درد و دریغ می‌گویم، افسوس که شیعه بیشتر بر مصائب عاشورا گریست و کمتر در مسائل عاشورا اندیشید. شیعه عاشورا را نگاه داشت لیکن درست نشناساند. آفرین بر او که نگاه داشت و دریغا از او که نشناساند…. هر قطره‌ای از اقیانوس عاشورا، یک شعور ناب قوی و یک محتوای ژرف غنی، و یک مکتب آموزنده‌ی انسانی، و یک ترتیل خون‌بار آیات قرآنی، و یک سجده‌ی مترنم نورانی، و یک سیال حیات‌آفرین اخلاقی، و یک حماسه‌ی پویا در صیرورت آهنگ بشری است.»2

عاشورا و روان‌شناسی
نهضت حسینی را می‌توان از جنبه‌های گوناگون در علوم انسانی معاصر مطالعه کرد: زمینه‌های فرهنگی، عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جهان اسلام در قرن اول هجری، تبیین رفتار مردم کوفه، شام، مدینه و مکه و به‌خصوص شرکت‌کنندگان مستقیم در آن رویداد بزرگ از نظر روان‌شناسی اجتماعی و تحلیل و بازشناسی شخصیت و اختلال‌های شخصیتی سران کفر از دیدگاه روان‌شناسی بالینی بخشی از کارهایی است که انتظار می‌رود پژوهشگران دین‌باور و ژرف‌اندیش دانشگاه و حوزه به آن بپردازند.

از سوی دیگر، عاشورا عرصه‌ی رویارویی فضیلت‌های انسانی و رذیلت‌های بشری است. در گروه کفر، بی‌پروایان آلوده‌دامنی همچون فرزند مرجانه، که پدرش شناخته شده نبود و امام حسین(ع) او را زنازاده‌ی فرزند زنازاده می‌نامید، جای داشت، و یا ده نفری که بعد از شهادت امام والایی‌ها، سینه و پشت آن حضرت را لگدکوب سم اسبان خود کردند و به گواهی ابوعمر زاهد، نسب‌شناس آن زمان، همه حرام‌زاده بودند! و در مقابل، در گروه خداباوران نستوه، فرزندان دامن‌های پاک و مستوری که پرآزرم، پارسا و آزاده تربیت شده بودند. یک طرف ، کسانی همچون «شبث بن ربیعی» قرار داشتند: مظهر بی‌ثباتی شخصیت که در هر زمان با اندک نسیمی از سوی قدرت حاکم، به آن‌سو می‌رفتند و در مقابل، دلاورمردانی که در راه دفاع از حق، لحظه‌ای تردید و سستی به خود راه ندادند و سرانجام شهید شدند. بررسی علمی و امروزین این مطالب، غیر از عصری کردن تاریخ پر فراز و نشیب اسلام، دریچه‌های جدید و جذابی را بر دانش روان‌شناسی می‌گشاید و آن را از بن‌بست مادی‌نگری می رهاند.

عاشورا و روان‌شناسی مثبت
روان‌شناسی مثبت که رویکرد اصلی روان‌شناسی در هزاره سوم میلادی نام گرفته است، بر این باور است که نگاه منفی و بیمارمدارانه به آدمی، هم باعث غفلت از جنبه بیشتر سالم و روشن انسان می‌شود و هم بسیاری از مردم را نسبت به این علم مفید و راه‌گشا، بی‌مهر و دل‌زده می‌کند. «مارتین سلیگمن» و «چیک سنت میهای» دو نفر از پایه‌گذاران اصلی این رویکرد، در شماره‌ی 55 مجله «روان‌شناس آمریکایی» (2000) برای روان‌شناسی مثبت سه سطح یا حوزه تعریف کرده‌اند:

1. هیجان‌های مثبت مانند: شادی، لذت، رضایت از زندگی، عشق، آرامش، صمیمیت، امید، خوش‌بینی، نشاط، خنده و شوخی

2. فضیلت‌ها و صفات فردی مثبت که حالات و الگوهای رفتاری پایداری هستند. مانند: شجاعت، پشتکار، صداقت، خرد ….

3. نهادها و سازمان‌های مثبت چگونگی پایه‌گذاری و نگهداری نهادها و مؤسسه‌های مثبت نظیر خانواده، مدرسه، اداره و شهر و گسترش کارکردهای مثبت آن‌ها.

سلیگمن در کتاب «شادکامی اصیل» با استناد به پژوهش‌های روان‌شناختی نشان می‌دهد که برخورداری از هیجان‌های مثبت، سلامت جسمی، روابط دوستانه، روحیه یاری‌رسانی به مردم، گشودگی ذهن، معنویت و کارآمدی را افزایش و گسترش می‌دهد. علاوه بر اینها، هر هیجان مثبت، هیجان‌های مثبت دیگری را نیز تقویت می‌کند. شادی‌ها به دو گروه بزرگ شادی‌های حسی و گذرا و شادی‌های اصیل و پایدار تقسیم می‌شوند. شاید گذرا یا نشاط، از طریق رفع نیازهای جسمی، پیوند با طبیعت، ارتباط با دوستان صمیمی، شوخی و خنده و نیایش با خداوند، به‌دست می‌آید. شادی‌های پایدار که به مفهوم خوشبختی نزدیک است، ترکیبی است از شادی‌های حسی، برخورداری از صفات مثبت، غرقه شدن در فعالیت‌های سازنده و هدفمندی و معناداری در زندگی.

شادی و آرامش ناشی از فضیلت‌های انسانی، بسیار ژرف، گسترده و بادوام است. روان‌شناسان مثبت‌گرا، شش فضیلت اصلی و بیست و چهار صفت را که به آنها نیرومندی‌های منش می‌گویند، مشخص کرده‌اند.3

نگاهی گذرا به تاریخ عاشورا
معاویه در پانزدهم رجب سال60 هـ.ق در سن هفتاد و پنج سالگی در دمشق درگذشت و بنا به وصیتش، یزید پسر هوسران و شراب‌خوارش جانشین او شد. یزید به پسرعموی خود ولید که فرماندار مدینه بود نامه‌ای نوشت که از امام حسین(ع) بیعت یا تعهد پذیرش و فرمانبری بگیرد. امام حسین(ع) نپذیرفت و برای نجات جان خویش، در 28 رجب سال 60، شبانه با همسر، فرزندان، برادران و برادرزادگان خود به سوی مکه حرکت کرد. امام در روز جمعه، سوم شعبان وارد مکه شد و بارها در اجتماع مسلمانان به بیان بی‌کفایتی‌ها و انحراف‌های اخلاقی یزید پرداخت.

از آن طرف، بسیاری از مردم کوفه که از زمان حکومت علی(ع) در آن شهر پیرو آن حضرت بودند، نامه‌های زیادی برای امام حسین(ع) نوشتند و او را برای فرماندهی مخالفان بنی‌امیه و پذیرفتن رهبری جهان اسلام به کوفه دعوت کردند. حضرت بعد از دریافت بیش از دوازده هزار دعوت‌نامه، پسرعموی خود، مسلم بن عقیل، را برای سامان دادن اوضاع کوفه و مدیریت مبارزه به آن دیار فرستاد. در آغاز ورود مسلم به کوفه، چون پیش از بیست هزار نفر با او پیمان همراهی بستند، نامه‌ای به امام نوشت و درخواست کرد که به شتاب خود را به آن شهر برساند. کمی بعد یزید، حاکم ضعیف کوفه را عزل کرد و عبیدالله بن زیاد را- که به خاطر بدکاره بودن مادرش، مرجانه، و مشخص نبودن دقیق هویت پدر، به ابن‌مرجانه معروف بود- به فرمانداری کوفه منصوب کرد.

ابن‌زیاد با حیله‌گری، تطمیع، خریدن مخالفان و خشونت بسیار زیاد، مردم را از دور مسلم پراکنده ساخت. مسلم خبر پیمان‌شکنی کوفیان را به امام نوشت و آن نامه را به «عبدالله ‌یقطر» داد که به مکه ببرد و به امام تحویل دهد. عبدالله در راه دستگیر شد و به شهادت رسید. کمی بعد ابن زیاد، مسلم و هانی میزبانش، را دستگیر کرد و به شهادت رساند. امام حسین هم در پاسخ به دعوت شیعیان کوفه و هم به این خاطر که متوجه شد یزید کسانی را برای ترور او فرستاده است، برای جلوگیری از ریخته‌شدن خونش در حرم امن الهی، حج خود را ناتمام گذاشت و پس از سخنرانی افشاگرانه، در میان انبوه زائران خانه خدا، به سوی کوفه حرکت کرد. سپس در نامه‌ای خطاب به مردم کوفه نوشت که به‌زودی به آن شهر وارد می‌شود و آن را به «قیس بن مُسهّر» داد که به آنها برساند. مأموران ابن زیاد، قیس را دستگیر کردند و به وضع دردناکی به شهادت رساندند. کمی بعد، چون حضرت، از شهادت مسلم و پشت‌کردن کوفیان به او آگاه شد، موضوع را با صراحت به همراهان خود توضیح داد و از آنها خواست که تکلیف خویش را مشخص کنند. گروه زیادی برگشتند و تنها عده کمی از اعضای خانواده، خویشان و یاران وفادارش با او به حرکت ادامه دادند. کاروان کوچک حسینی روز دوم محرم سال 61 به کربلا رسید و به‌وسیله حُرّ و سپاهیانش از ادامه راه باز ایستاد. ابن زیاد بیش از سی ‌هزار مرد مسلح را به فرماندهی عمربن‌سعد. به جنگ آن گروه کوچک فرستاد. سرانجام در روز دهم محرم سال 61 (عاشورا) امام حسین(ع) و هفتاد و دو تن از برادران، فرزندان، خویشان و یاران فداکارش، پس از مبارزه‌ای سخت و نابرابر، با بدترین وضعی به شهادت رسیدند.

بعد از حادثه خون‌بار عاشورا، مأموران ابن‌زیاد، زنان، کودکان و امام سجاد(ع) را که در آن روزها بیمار بود، به‌عنوان اسیران جنگی نخست به کوفه، محل حکومت ابن مرجانه و سپس به شام (دمشق) پایتخت حکومت امویان بردند. خاندان پیامبر پس از ایراد سخنرانی‌های آتشین و روشنگرانه حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) و بیش از یک‌ماه توقف در شام، به مدینه منوره بازگشتند.

عاشورا جلوه‌گاه هیجان‌ها و صفات مثبت
بعد از شهادت مظلومانه‌ی مسلم بن عقیل و یک ماه پیش از عاشورای خونین، علاوه بر امام حسین(ع) – که با عالم غیب پیوندی ناگسستنی داشت و باور داشت زنده نگه‌داشتن و استوار ساختن دین جدش، جز با کشته شدن او در راه خدا فراهم نمی‌شود- همراهان آن حضرت نیز که سی و دو نفر سواره و بقیه پیاده و یا جزو زنان، نوجوانان و کودکان بودند، نیز می‌دانستند که به‌زودی با مزدوران سیه‌درون و خونخوار یزید روبه‌رو می‌شوند.

در چنین شرایطی، اضطراب عادی‌ترین هیجانی است که به سراغ افراد می‌آید و پس از آن بروز حالاتی از تحریک‌پذیری، گم‌گشتگی و پرخاشگری. تا دیروز شمار زیادی از مردان به ظاهر مبارز و حق‌طلب همراهت بودند، با دورنمایی از چهره گشاده و آغوش باز مسلم بن عقیل و استقبال گرم هزاران نفر از دوستداران خود در کوفه و بصره، و اینک گروهی کمتر از صدنفر در راه بین مکه و عراق، آرام آرام حرکت می‌کنند با داغی که از خبرکشته شدن مسلم و هانی و عبدالله بر دل دارند. چگونه می‌توان شب را زیر این آسمان غم‌زده، بدون اندوه و هراس به روز آورد و روز را آرام و بانشاط با حرکت به سوی قتلگاه نامعلوم خود سپری کرد؟

مرا در منزل جانان چه امن عیش؟چون هردم

جرس فریاد می‌دارد که: بربندید محمل‌ها

به واقع، هیچ میدان و زمان آزمایشی برای درک و ابراز هیجان‌های منفی نمایان‌تر از مسیر مکه و کوفه و فاصله زمانی عید قربان و عاشورا نیست. اما امام حسین علیه‌السلام و یاران باوفایش اینجا نیز همه‌ی معادلات علمی بشر را به هم می‌ریزند و با گفتار و کرداری، فراتر از تبیین‌های روان‌شناختی انسان مدار، مثبت‌ترین حالت‌ها و فرایندهای توحیدی را به نمایش می‌گذارند.

هیجان‌های مثبت
ارشاد مفید، به نقل از یکی از مردان قبیله «زهیر بن قین» می‌گوید:‌ همراه زهیر از مکه بیرون آمدیم و با کاروانی به موازی کاروان حسین(ع) به سوی کوفه حرکت کردیم، و از آنجا که از بنی‌امیه می‌هراسیدیم، نمی‌خواستیم با امام هم‌منزل شویم. تا اینکه به مکانی رسیدیم که چاره‌ای نداشتیم جز اینکه کنار کاروان آن حضرت استراحت کنیم. هنگام غذا خوردن، مردی از سوی حسین‌بن علی(ع) نزد ما آمد و سلام کرد و به زهیر گفت: ‌«ابا عبدالله حسین(ع) ‌مرا به سوی تو فرستاده که بگویم نزد او بروی.» همه خاموش شدیم و حیرت‌زده سرها را پایین انداختیم. زن زهیر به او گفت:‌»آیا پسر پیغمبر خدا از تو می‌خواهد نزد او بروی و تو نمی‌روی؟!» زهیر بلند شد و پیش آن حضرت رفت و چیزی نگذشت که خوشحال برگشت؛ به‌طوری که صورتش می‌درخشید. دستور داد خیمه‌های او را بلند کنند و اسباب سفرش را به کاروان حسین(ع) ببرند. آن‌گاه به زنش گفت: «من تو را طلاق می‌دهم، آزادی که به خانواده خود برگردی، زیرا دوست ندرام به خاطر من گرفتار شوی.» آن‌گاه رو به همراهان خود کرد و گفت: «ما در جنگی دریایی، در راه دین جنگ کردیم، و پیروز شدیم و غنیمت‌های خوبی به چنگ آوردیم، سلمان فارسی که با ما بود گفت: ‌آیا به آنچه خداوند از این پیروزی بهره شما کرده و غنیمت‌هایی که به‌دست آورده‌اید، خرسند و شادمان هستید؟ گفتیم: آری. سلمان گفت هنگامی که سرور جوانان آل محمد را دیدار کنید، در جنگ کردن به همراه او شادان‌تر خواهید شد، از این غنیمت‌هایی که امروز به‌دست آورده‌اید. سپس گفت: «اینک همه شما را به خدا می‌سپارم» و رفت.4

عقبه، از یاران امام، می‌گوید یکی از شب‌ها در مسیر کوفه، امام را خواب سبکی درگرفت و چون بیدار شد، سه بار فرمود: ‌«انالله و اناالیه راجعون و الحمدلله رب‌العالمین» فرزندش علی‌اکبر(ع) که بر اسبی سوار بود، پیش آمد و گفت: پدرجان، چرا حمد خدا کردی و انالله (که هنگام شنیدن خبر مرگ کسی می‌گویند) بر زبان راندی؟ فرمود:‌ پسرم مرا خواب سبکی در ربود و در آن حال اسب‌سواری در پیش روی من نمودار شد و گفت: این قوم می‌روند و مرگ آنها را به پیش می‌برد! من با دیدن این منظره دانستم که این جان ماست که خبر مرگ ما را می‌دهد. علی‌ بن حسین(ع) گفت: آیا ما برحق نیستیم؟ فرمود: ‌چرا، سوگند به خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، که ما برحقیم. علی(ع) پاسخ داد: پدرجان!‌ در این حال ترسی از مرگ نداریم و برحق جان می‌دهیم. امام در حق او دعای خیر کرد. 5

عبیدالله ‌بن زیاد، محمد بن اشعث را با سیصد مرد جنگجو برای دستگیری مسلم ‌بن عقیل، به خانه طوعه فرستاد. چون نزدیک آن خانه رسیدند، مسلم را صدا زدند. او از همهمه مردان و صدای سم اسبان دانست که به طلب او آمده‌اند. برخاست و زره پوشید و آماده‌ی مرگ شد. آن گروه به در سرای رسیدند. آتش به در زدند تا بتوانند آن را بگشایند. مسلم چون چنان دید، لبخند زد و با خویش گفت: ای نَفْس، آماده مرگ باش که سرانجام فرزند آدم مرگ است!6

عصر تاسوعا، عمر سعد به لشکریان خود دستور داد تا به خیمه‌های امام حسین(ع) هجوم آوردند. امیرالمؤمنین حسین(ع) آن ساعت نشسته بود و سر به زانو نهاده و در خواب بود! زینب خواهد آن حضرت بر سر بالین برادر آمده و گفت: «ای برادر، لشکر دشمن دارند نزدیک می‌شوند!» 7

شب عاشورا، بریر با عبدالرحمان شوخی و بذله‌گویی می‌کرد. عبدالرحمان به او گفت: «ولمان کن! اینک وقت یاوه‌گویی نیست!» بریر گفت: به خدا سوگند قوم من می‌دانند که نه در جوانی و نه در سالخوردگی یاوه‌گویی را دوست نداشته‌ام، ولی به خدا از آنچه در پیش دارم خوشدلم. به خدا میان ما و فرشتگان بهشتی فاصله‌ای جز شمشیرهای این گروه نیست. 8

در گرماگرم جنگ در روز عاشورا، حبیب‌بن مظاهر با بریر مزاح می‌کرد و می‌خندید. بریر گفت: ای برادر، این ساعت خنده نیست!‌ حبیب گفت کدام روز برای شادی از این روز بهتر می‌باشد. اینکه کافران به شمشیرهای خود بر ما حمله کنند و کشته شویم و به نعیم ابدی بهشت برسیم.9

همچنین حبیب ‌بن مظاهر را در روز عاشورا خندان یافتند، یزید بن‌حصین به او گفت:‌ این چه هنگام خنده است؟ حبیب گفت: برای سرور و شادمانی کجا بهتر از اینجا یافت می‌شود؟! 10

عبدالله‌ بن عماد، که در هنگام شهادت امام حسین(ع)‌ حضور داشت، می‌گوید: به خدا، هرگز شکسته‌ای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او محکم‌دل و آرام‌خاطر باشد و دلیر به پیشروی . 11

هیچ‌کس مانند او دیده نشده است که فرزندان، و اهل بیت و یاران او همه کشته شده باشند و او بدان متانت و ثبات و بردباری و شجاعت باشد. هیچ کس به اندازه او قوی قلب حاضرالذهن و دلیر نبود. هیچ‌کس مانند او جسور و شجاع. مهاجم و پیشرو نبود. 12

در شب عاشورا هنگامی که امام حسین علیه‌السلام به خاندان و اصحابش گفت که من فردا کشته می‌شوم و هر یک از شما هم که با من باشد، کشته خواهد شد. قاسم نوجوان 14ساله، پسر برادر آن حضرت، پرسید: آیا من هم کشته می‌شوم؟ فرمود: فرزندم، مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم جواب داد: عموجان مرگ در کام من از عسل شیرین‌تر است! امام گفت: بلی تو هم کشته می‌شوی. 13

بعد از عاشورا، اسیران کربلا را با بدن‌های خسته و دردمند به کاخ ابن زیاد وارد کردند و جمعیت زیادی از مردم را برای تماشای آنها! فرا خوانده بودند. آن‌گاه سر بریده امام حسین(ع) را نزد پسر مرجانه بردند. او در حالی که با چوبدستی خود بر لب و دندان‌های آن شهید راه حق می‌نواخت، رو به حضر ت زینب(س) کرد و گفت: کار خدا را درباره‌ی خانواده‌ات چگونه دیدی؟ آن بانوی بزرگوار، استوار و آرام پاسخ داد: ما رایتُ اِالّا جمیلاً: جز زیبائی چیزی ندیدم! و ادامه داد: اینان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان مُقدّر فرموده بود، پس آنان به سوی سرنوشت خونبار خود رفتند و خداوند به‌زودی تو را با آنها، برای دادخواهی جمع خواهد کرد. در آن روز تا ببینی پیروزی از آنکه بوده است. ای پسر مرجانه مادرت به عزایت بنشیند! 14

تولد دوباره اخلاق در روان‌شناسی
«پایان قرن بیستم را می‌توان به‌درستی دهه‌ی از بین رفتن اخلاق نامید. شهادت دروغ، روابط نامشروع، دزدی ادبی و سوءمصرف مواد، جرم‌هایی بودند که حتی مقامات رده بالای حکومت را، به‌خاطر آلوده شدن به آنها، رسوا کرد! در پایان قرن پیش، اینترنت لجام‌گسیخته و ترسناک به میدان آمد. پایگاه‌های اطلاعاتی جدیدی با محتوای شیطان‌پرستی، هرزه‌نگاری، فروش اسلحه و آموزش بمب‌گذاری فعال شدند. تلویزیون، بیش از پیش، مسائل جنسی، دنیاطلبی، هرزگی، بدبینی و خشونت را به‌نمایش می‌گذاشت. بازی‌های ویدئویی خشن‌تر شدند. موسیقی‌های عاشقانه گروه‌های راک بی‌شرمی را رواج می‌دادند. این عوامل، شش مشکل و بحران اخلاقی را در فرزندان ما به‌وجود آوردند، یا آن‌ها را به‌گونه‌ بی‌سابقه‌ای افزایش دادند: نزاع و پرخاشگری، خشونت و سنگدلی، سرقت، تقلب در مدرسه، بی‌بندوباری جنسی و مصرف مواد مخدر.»

میکله بوربا، نویسنده کتاب «پرورش هوش اخلاقی»، که این مطالب را درباره جامعه آمریکا بیان می‌کند، در مقدمه اثر ارزنده خود می‌نویسد: «علت اصلی این بحران‌های تربیتی و اجتماعی این است که ما از جنبه‌ی اخلاقی فرزندانمان غافل شده‌ایم. آنچه کودکان ما بیش از هر چیز به آن نیاز دارند، پرورش هوش اخلاقی آنهاست. هوش اخلاقی که شامل هفت فضیلتِ همدلی، وجدان، خویشتن‌داری، احترام، مهربانی، مدارا و انصاف است، به فرزند شما کمک می‌کند تا از بحران‌های اخلاقی عبور کند. هوش اخلاقی و فضیلت‌های مربوط به آن آموختنی است، یعنی می‌توان آن را از طریق تعالیم مستقیم، سرمشق‌گیری از الگوهای شایسته، تمرین و پیگیری آموزش داد و تقویت کرد.» مارتین سلیگمن، یکی از پیشگامان سرشناس روان‌شناسی مثبت، نیز در فصل هشتم کتاب خود «شادمانی درونی» می‌نویسد: در پایان قرن بیستم، دیگر حنای نظریات جبرگرایانه مارکس، فروید و داروین، در تبیین انگیزه‌های رفتار آدمی رنگ باخته است. اگر مارکس قانون‌شکنی‌ها و آشوب‌های کارگران را به نزاع میان طبقاتی نسبت می‌داد؛ یا فروید، نیروی غیرقابل کنترل تعارضات ناخودآگاه را علت بروز مشکلات هیجانی و کژکاری‌های آدمی می‌پنداشت و داروین، معتقد بود که نباید افراد آزمندی را که رقبای خود را به هر قیمتی کنار می‌زنند سرزنش کرد، زیرا آنها در چنبره‌ی گریزناپذیر انتخاب طبیعی گرفتار هستند؛ و بعدها نیز اگر اسکینر، با دیدگاه فراسوی آزادی و شأن خود و کردارشناسان با حاکمیت دادن به غرایز بشری، به منش و اخلاق بی‌اعتنایی نشان دادند، اما بحران‌های روزافزون جامعه غربی در اواخر قرن بیستم بُطلان دیدگاه‌های آنها را آشکار ساخت. و چنین شد که در سپیده دم هزاره‌ی سوم میلادی، نهال‌های خرم روان‌شناسی مثبت و روان‌شناسی دین و معنویت رشد کردند و بالنده شدند. روان‌شناسی مثبت مطالعه و بررسی هیجان‌های خوشایند آدمی مانند شادی، امید و خوش‌بینی و نیز فضیلت‌های اساسی و توانمندی‌ها و قابلیت‌های منش را که زیرمجموعه فضیلت‌ها هستند، مطالعه و بررسی می‌کند و با دقت علمی به بیان روش‌های تقویت و ترویج آن‌ها می‌پردازد.

فضیلت‌های اساسی کدام‌اند؟
سلیگمن می‌نویسد با حمایت مالی بنیاد مانوئل ‌دی و رودا مایرسون، عده‌ای از روان‌شناسان برجسته را دعوت کردم و سرپرستی علمی گروه را به عهده کریستوفر پترسون، روان‌شناس بزرگ معاصر و سرپرست برنامه روان‌شناسی بالینی دانشگاه میشیگان سپردم تا با مطالعه آثار بزرگ فلسفی، دینی و اخلاقی؛ از کارهای ارسطو و افلاطون گرفته تا تورات، انجیل، قرآن و اوپانیشاد بتوانیم فضیلت‌های انسانی را گرد آوریم. پس از ماه‌ها پژوهش، با تعجب دریافتیم که تقریباً هر کدام از این سنت‌ها- که پراکندگی آنها دوره‌ی زمانی سه‌هزارساله و گستره‌ای به اندازه‌ی کل کره زمین را دربر می‌گرفت ـ شش فضیلت را تأیید می‌کنند: خرد و دانش، شجاعت، انسانیت، عدالت، میانه‌روی و فراروندگی معنویت. گام بعدی، تعیین راه‌ها و روش‌هایی بود که بتوان از طریق آنها به هر فضیلت دست یافت. سرانجام توانستیم 24روش عینی، و نه انتزاعی، که آنها را توانمندی‌ها و قابلیت‌های منش نامیدیم مشخص کنیم.

عاشورا؛ تجلی‌گاه فضیلت‌های اساسی
همه‌ی یاران و همراهان گلچین‌شده امام حسین(ع) مظاهر برجسته و نمایان والاترین فضیلت‌های انسانی و صفات مثبت اخلاقی بودند. اگر روان‌شناسان مثبت و نویسندگانی همانند بوربا، یکی از راه‌های مؤثر تربیت اخلاقی و کسب فضیلت‌ها و صفات مثبت را معرفی الگوهای انسانی و آشنا شدن با روش زندگی و آنها می‌دانند، نهضت جاویدان حسینی این گنجایش را دارد که با بیان گوشه‌هایی از زندگی قهرمانان آن حماسه بزرگ، به مکتبی سازنده برای تربیت اخلاقی مردم، به‌خصوص جوانان همه دوران‌های بشری، تبدیل شود.

در این مجال اندک، درکنار معرفی فضیلت‌ها و توانمندی‌ها، ازنظر روان‌شناسی مثبت و میکله بوربا، فضیلت‌ها و صفات مثبت و ایمانی مورد قبول اسلام را که از اصول کافی استخراج شده‌اند می‌آوریم، سپس به‌طور فشرده و کوتاه فضیلت‌ها و توانمندی‌ها منش امام حسین علیه‌السلام و سیزده نفر از یاران و همراهانش را یادآور می‌شویم، به این امید که دوستداران و عاشقان سالار شهیدان تصمیم بگیرند با برنامه‌ریزی، تلاش، خودسنجی و برخورد با الگوهای مثبت و زنده جامعه، بخشی از این صفات پسندیده را در خود پرورش دهند.

برخی از فضیلت ها و صفات مثبت امام حسین(ع) و یاران آن حضرت

1. عبادت خداوند: طبری از عبدالله بن زبیر نقل کرده که چون خبر شهادت آن حضرت را شنید گفت: به خدا سوگند، مردی را کشتند که به‌پا ایستادنش در شب طولانی و روزه گرفتنش در روز بسیار بود.

2. فروتنی: عیاشی در تفسیر خود روایت کرده است که روزی امام حسین(ع) از کنار چند تن از نیازمندان که پارچه‌ای را روی زمین پهن کرده و چند تکه نان روی آن گذارده بودند و می‌خوردند گذشت. چون چشم آن‌ها به امام افتاد، گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید! امام کنار آنان نشست و از نانشان خورد. سپس به آن‌ها گفت: اینک که من دعوت شما را پذیرفتم، آیا شما هم دعوت مرا می‌پذیرید؟ پاسخ دادند: آری ای پسر پیامبر خدا. پس از آن برخاستند و با آن حضرت به خانه‌اش رفتند. امام دستور داد غذایی را که آماده کرده بودند برای آن‌ها آوردند.

3. سخاوت: ابن شهرآشوب، در کناب مناقب روایت کرده است که مرد عربی وارد مدینه شد و پرسید: بزرگوارترین مردم این شهر کیست؟ گفتند: حسین بن علی(ع) و نشانی آن حضرت را به او دادند. امام در حال نماز بود که صدای مرد را شنید که درخواست کمک مالی می‌کرد. پس از پایان نماز، چهار هزار دینار را در پارچه‌ای پیچید و برای آنکه مرد نیازمند شرمنده نشود، دست خود را از شکاف در بیرون برد و پول را به او بخشید.

4. نیکوکاری: در روز عاشورا، شانه‌ی امام حسین(ع) اثری از زخم کهنه را دیدند. بعدها که موضوع را از امام سجاد(ع) پرسیدند، فرمود: این نشان زخم‌هایی به‌جا مانده از انبان‌هایی بود که امام بر دوش می‌کشیدند و شبانه آن‌ها را به خانه‌های زنان سرپرست خانواده، یتیمان و مسکینان می‌بردند.

5. علم و فهم: شب عاشورا در سخنرانی خود برای یارانش فرمود: «خداوندا، تو را ستایش می‌کنم که ما را با نبوت پیامبر خود بزرگ داشتی، قرآن را به ما آموختی و ما را در دین آگاه و پژوهنده قرار دادی.»

6. عزت و کرامت نفس: امام حسین(ع) در پاسخ به ولید، فرمانبردار مدینه که از او خواست با یزید بیعت کند، فرمود: ای امیر، ما خاندان پیامبر، معدن رسالت، جایگاه رفت و آمد فرشتگان هستیم. خداوند به‌وسیله ما هستی را گشایش می‌دهد و به‌واسطه ما، سرنوشت‌ها را پایان می‌بخشد، (در مقابل) یزید، شراب‌خواره‌ای است که دستش به خون پاکان آغشته است و آشکارا به گناه و کژکاری دست می‌یازد. حال، همچون منی با فردی همانند او بیعت کنم؟ و سپس شبانه با خاندان خود از مدینه به مکه کوچ کرد و در برابر دستگاه زورمند و ستمگر اموی به‌پا خاست.

در برخورد با لشکر حُر فریاد زد: من مرگ در راه خدا و ارزش‌های الهی را جزو خوشبختی و زندگی با ستمگران را جز خواری نمی‌بینم!

درطول حدود 1400 سالی که از قیام خون‌بار آن مظهر آزادگی می‌گذرد، پیوسته فریاد هیهات منا الذلّه او در درازنای تاریخ با پژواکی بلند باعث خیزش ملت‌ها و رهاشدن‌شان از زنجیرهای درماندگی و خواری شده است.

نخست فلسفه قتل شاه این است

که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است

7. شجاعت: حُمید بن مسلم می‌گوید: به خدا سوگند، تا روز عاشورا شکست‌خورده‌ای را ندیده بودم که فرزندان، خاندان و یارانش کشته شده باشند، اما این‌گونه استوار و پُردل و جسور مانده باشد. پیادگان بر او یورش می‌بردند و او هم بر آنان، یورش می‌بُرد و از چپ و راست او، مانند فرار بزها به هنگام حمله‌ی گرگ، از هم شکافته می‌شدند.

8. غیرت: در لحظه‌های آخر زندگی امام، شمر با حدود ده تن از پیادگان سپاه کوفه به سوی خیمه‌ای که اثاث و خانواده حضرت در آن بود رفتند. امام حسین(ع) روی دست‌های خود بلند شد و با آوایی غمبار فرمود: «وای بر شما! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، دست‌کم در دنیایتان، آزاده باشید. خیمه و خانواده‌ام را از دستبرد اوباشان دور بدارید! شمر بانگ زد: برگردید و تنها به خود بپردازید.

9. صبر، رضا و تسلیم: چون کار بر آن حضرت سخت شد رو به آسمان کرد و فرمود: خداوند بر قضای تو شکیبایی دارم. پروردگارا معبودی جز تو نیست. ای فریــــــادرس فریادکنندگان، ای جاویدی که پایانی ندارد…. میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم‌کنندگانی.
پی‌نوشت ها:
* موضوع «عاشورا و روان‌شناسی مثبت» در سال 1390به صورت مختصری در وبلاگ دکتر محمود گلزاری منتشر شده بود که در حال حاضر متن مشروح و کاملی این موضوع در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.
1. حکیمی، محمدرضا، «قیام جاودانه» صص 73-76
2. همان صص 78-79
3. سلیگمن، مارتین «شادمانی درونی»
4. ترجمه ارشاد مفید ج 2 ص 74
5. رسول محلاتی، سید هاشم «زندگانی امام حسین(ع) ص 371
6. ترجمه الفتوح ابن اعثم ص 40
7. همان صص 78-79
8. ترجمه تاریخ طبری ج 7 ص 3021
9. تاریخ امام حسین(ع)، ج 15 ص 563
10. همان ص 564
11. تاریخ امام حسین(ع)، ج 4 ص 53
12. همان ص 548
13. کمپانی، فضل اله « حسین کیست» ص 251
14. همان ص 215

پست بعدی

۴۸ ساعت سرنوشت ساز برای ۳ وزیر پیشنهادی رئیسی

ج آگوست 20 , 2021
نماینده ادوار مجلس گفت: دو یا سه وزیر در معرض خط رای نیاوردن، قرار دارند مگر اینکه در روزهای پایانی لابی صورت بگیرد و نظرات تغییر کند. عزت الله یوسفیان، نماینده ادوار مجلس در بخشی از گفتگوی خود با خبرگزاری خبرآنلاین گفت: بر اساس صداهایی که از مجلس و به […]

اجتماعی

منوی شبکه های اجتماعی تنظیم نشده است. شما باید منویی ایجاد کنید و آن را به منوی شبکه های اجتماعی در تنظیمات منو اختصاص دهید.

آخرین دیدگاه

000